پایتخت ها وشهرهای بزرگ تمدن اسلامی

پایتخت ها وشهرهای بزرگ تمدن اسلامی
  • 1400/9/25
  • مهران موحد
  • 15:41:52
اشتراک گزاری:

پایتخت ها وشهرهای بزرگ تمدن اسلامی

 

نویسنده: مصطفىٰ سباعى متفكر و پژوهشگر نامدار سورى 

مترجم: مهران مؤحد

فرض کنید که ما در قرن چهارم هجری که برابر با قرن دهم میلادی است قرار داریم و نگاه گذرایی به شهرهای جهان اسلام و غرب می افگنیم و میان این دو جهان از هم متفاوت، مقایسه میکنیم. در یک طرف جهانی قرار دارد که مملوء از زندگی، شادابی، قوت و تمدن است و در طرف دیگر جهانی قرار دارد که اثری از زندگی انسانی، شادابی، علم و تمدن در آن دیده نمی شود. در جهان نخست، تمدن اسلامی و در جهان اخیر، تمدن غرب قرار دارد که با مقایسۀ مختصری می توانیم از کُنه و کیفیت ساکنین و سطح علم و دانش مردم این دو جهان، آگاهی حاصل کنیم.
افیس و رامبو در تاریخ عمومی چنین نوشته اند« انگلستان انگلاسکسون از قرن هفت میلادی تا بعد از قرن یازدهم سرزمین فقیر و ناداری بود. و مردمش در بدبختی بسر می بردند و با کشورهای همجوار هیچگونه رابطه ای نداشتند. خانه های خود را با سنگ های ناتراشیده و غیر منظم بنا می کردند و در اعمار آن از گل ولای هم استفاده ميکردند و آن را بر سطح زمین هموار می ساختند و پنجره های کوچک در آن می گذاشتند که خوب هم بسته نمی شد. طویله ها و محوطه های شان بدون دریچه و منافذ بود. امراض واگیر و بیماری های مختلف چهارپایان شان را یکسره نابود می ساخت در حالیکه مواشی، یگانه منبع کشور بحساب می آمد و محل بود و باش مردم از نگاه امنیت و آرامش بهتر از حیوانات نبود. رئیس قبیله در خانۀ بی روزنه خویش یکجا با خانواده، خدمتگاران و هوادارانش بسر می برد. و هرگاه وقت غذا می رسید همگی در صالون بزرگی گرد هم جمع می شدند که در وسط آن کانونی بود که دودش از روزنۀ سقف خارج می گردید. آقا و همسرش در یک طرف خوان نشسته و سائرین در طرف دیگرخوان با هم غذا می خوردند. در آن روزها، هنوز کسی قاشق پنجه را نمی شناخت و در زیر پیاله ها حروف الفبا نوشته بود و هر مهمان باید پیاله خود را در دست خویش نگه می داشت و یا اینکه آن را یکباره در دهن خود می ریخت. شامگاهان آقا و همسرش بعد از خوردن غذا و نوشیدن شراب به اتاق ویژۀ خود رفته وسپس میزها و ظرف های غذا برداشته می شد و تمام کسانی که در آنجا جمع شده بودند با هم در صالون بر روی زمین خواب می کردند و هرکس از ترس دزد ها، سلاح خود را بالای سرش می گذاشت تا مبادا مورد هجوم دزدان قرار گیرد. 
اروپا در آن زمان دارای جنگل های زیادی بود و سیستم زراعتی آن خیلی عقب مانده بود و از مرداب های زیادی که در شهرها وجود داشت بوی کشنده ای به مشام می رسید که در اثر آن بسیاری از انسانها به هلاکت می رسیدند. در لندن و پاریس، خانه ها از چوب وگل مخلوط با گیاهان ساخته می شد و هیچگونه روزنه و منفذی نداشتند و از فرش و لوازم دیگر خانه هم خبری نبود و اگر فرشی هم داشتند عبارت از گیاهانی بود که آن را بر روی زمین پراکنده می کردند و بر سر آن می نشستند و می خوابیدند. از نظافت و پاکی اصلاً خبری نبود، مثلاً شکمبۀ حیوانات و کثافت های آشپزخانه های شان را نزدیک خانه ها می انداختند که از بوی و تعفن آن زندگی سخت می گردید. یک خانواده با تمام افرادش در یک اتاق در زیر یک سقف خواب می کردند. و بسیاری از وقت ها حتی حیوانات خانگی را هم در میان خویش جا می دادند. تخت خواب آنها عبارت از کیسه ای بود که آن را پر از گیاه کرده و بالشی بود که آن را مملوء از پشم می نمودند. در خیابانها نه مجرای آب وجود داشت و نه چراغ روشنایی و بزرگترین شهر در اروپا سکنه ای بیشتر از پنجهزار نفر نداشت».
این بود تصویری از جهان غرب در قرون وسطی تا بعد از قرن یازدهم میلادی که آن را ازکتاب نویسندگان غربی نقل کردیم و پیش از اینکه چنین تصویری از غرب از حافظه های ما پاک شود سریعاً به شرق اسلامی در آن زمان نگاهی می اندازیم تا از وضعیت شهرهای مانند بغداد، دمشق، قرطبه، غرناطه و اشبیلیه با خبر شویم.
نخست از وضعیت شهرهای اندلس که نزدیک ترین منطقۀ اسلامی به اروپا بود صحبت می کنیم و نگاهی به وضعیت شهر قرطبه می اندازیم و می کوشیم تا ترسیم کلی ای از وضعیت آن داشته باشیم بدون اینکه به جزییات بپردازیم.
قرطبه در زمان امیر اموی عبدالرحمن سوم بحیث پایتخت اندلس اسلامی شناخته شد شهری بود چراغان که در شب ها، راه روان فاصله ده میل را در روشنائی چراغ های آن طی میکردند. خیابانهایش با سنگهای مخصوص فرش شده بود و مؤظفین تنظیفات تمام اشغالی ها را روزانه از شهر جمع آوری می کردند و به بیرون از شهر انتقال می دادند. ما حول شهر، باغ های سرسبز و دل انگیزی بود که هر نو وارد، ساعت ها در باغ ها برای تفریح قدم می زد تا به مرکز شهر می رسید. ساکنین آن بیشتر از یک ملیون نفر بودند(در آن زمان بزرگترین شهر اروپا بیشتر از 25 هزار نفر نفوس نداشت) و در آن نهصد حمام و283000 باب خانه و هشتاد هزار باب قصر و ششصد باب مسجد وجود داشت و میدان ما حول این شهر هشت فرسخ (سی هزارگز) وسعت داشت. ساکنین آن همه با سواد بودند وتنها در حومۀ شرقی آن یک صد و هفتاد زن مشغول نسخه برداری قرآن به خط کوفی بودند. همچنان این شهر دارای هشتاد باب مدرسه و پنجاه باب شفاخانه بود که در مدارس آن تهیدستان بطور رایگان درس می خواندند. اما مسجد تاریخی آن که تا به امروز آثار هنری آن به جا مانده است دارای مناري به ارتفاع چهل گز بوده که گنبدش بالای پایه های چوبین نقش و نگارین شده استوار می باشد و بر 1093 ستون مرمرین به شکل صفحۀشطرنج ساخته شده است که نوزده حیاط در طول و38 حیاط در عرض به آن پیوند داده شده است. و در شب ها توسط 4700 چراغ روشن کرده می شد که سالانه 24 رطل روغن به مصرف می رسید. در طرف جنوبی آن 19 دروازه بود که با روپوش های برنجی و با نقش های هنری و فنی مزین گردیده بودکه دروازۀ میانۀ آن، با لوح های طلائی مزین شده بود. و در هرکدام از جوانب شرقی و غربی آن 9 دروازۀ دیگر، بسان دروازه های فوق الذکر ساخته شده بود. محراب این مسجد طوری بود که یکی از مؤرخین فرنگی آن را چنین توصیف می کند و می گوید:«این محراب زیباترین چیزی بود که چشم بشریت به آن افتاده و مانند آن در حسن و زیبائی و نقش و نگار در هیچ اثری از کهن و جدید دیده نشده است».
در شهر قرطبه ساختمان تاریخی و هنری دیگری بنام(الزهراء) وجود داشت که یکی از مؤرخین ترک نژاد بنام ضیاء پاشا در وصف آن چنین می گوید:«ساختمان زهراء از عجایب روزگار بود. از زمانیکه خداوند جهان را آفرید در فکر هیچ بنّائی این چنین ساختمانی خطور نکرده و از زمانیکه خداوند عقل ها را آفرید، عقل هیچ مهندسی چنین نقشه ای را ترسیم ننموده است».
گنبدهای این ساختمان بر4316 پایه های مرمری كه به اشكال مختلف نقش و نگاری شده بودند استوار ساخته شده بودند و روی زمینش با مرمرهای دارای رنگ های مختلف و زیبا مزین گردیده بود و دیوارهایش با روپوش های لاجوردین و طلایی پوشانیده شده بود. در تالارهای آن چشمه های آب زلال از بالا می ریخت و در حوض های مرمرین سفیدرنگ و دارای انواع و اشکال گوناگون ناپدید می گردید تا اینکه منتهی به برکۀ تالار خلیفه شده و در آن می ریخت. و در میان برکه، مرغابی طلایی ای اویزان بود که مرواریدی در سر داشت. و در میان این حوض ها هزاران نوع ماهی بسر می بردند که مصارف روزانۀ آنها به تعداد 12 هزار قرص نان می رسید.
در الزهراء محل اجتماعی به نام (قصر خلافت) بود که سقف و دیوارهایش از طلا و مرمر سبز رنگ غلیظ و خالص با اجناس و الوان گوناگون ساخته شده بود و در وسط آن استخر بزرگی وجود داشت که مملوء از جیوه بود و در هر زاویه ای از زوایای این قصر، هشت دروازه بودکه طاق های آن از عاج و آبنوس طلا کاری شده بود و انواع جواهرات دیگر بر دیوارهای مرمرین و رنگارنگ و بلورین آن کار گرفته شده بود. هرگاه آفتاب بر دروازه های آن می تابید شعاع آن صدر مجلس و دیوارهای آن را منوّر می ساخت و چنان پرتو افگنی می کرد که چشم ها را خیره می ساخت.
عبدالرحمن الناصر هرگاه می خواست کسی از اهل مجلس خویش را بترساند به یکی از خادمان اشاره می کرد تا جیوه را به حرکت در آرند و هرگاه جیوه به حرکت می آمد مانند برق در مجلس روشنائی می افگند و دل ها را می ربود و تا زمانیکه در حرکت می بود حاضرین گمان می کردند که محل آنها دارد پرواز می کند. پیرامون قصر، باغ های خرم و سرسبز و میدان وسیع و فراخ وجود داشت و در عقب آن دیوار بزرگی بود که آن را احاطه می کرد و در آن سه صد برج جنگی وجود داشت.
ساختمان الزهراء شامل حرمسرای خلیفه و امیران و صالون بزرگی برای جلسات خلیفه بود. این صالون دارای گنبدی بود که روکش آن از طلا و نقره ساخته شده بود. قاضی منذر ابن سعید در اجتماع بزرگی که در جامع قرطبه دائر گردیده بود بر این کار خلیفه که گنبد صالون خود را روکش طلایی کرده، ایراد گرفت. سپس خلیفه آن را ویران نمود و دو باره با خشت های عادی بنا کرد. این ساختمان دارای کارخانه های صنعتی نيز مانند: کارخانه سلاح سازی، کارخانه زیورات زینتی، کارخانه ساخت مجسمه ها وکارخانه سنگ تراشی بوده و بنای این ساختمان چهار سال طول کشیده است. روزانه در این کارخانه ها به غیر از سنگفرشهای خیابانها ششصد سنگ تراشیده می شد و دو هزار کارگر در آن مشغول کار بودند و یک هزار و چهار صد رأس استر به کار حمل و نقل مشغول بود و در هر سه روز یازده صد بارگچ، وارد کارخانه می گردید.
اما در مسجد بزرگ الزهراء روزانه به تعداد سیصد نفر از بنایان فنی و متخصص با دو صد نفر نجار و پنجصد نفر اجیر، مشغول کار و فعالیت بودند و توانستند در مدت چهل و هشت روز تمام کارهای ساختمانی آن را به پایان رسانند که چنین کاری با این بزرگی و در این مدت کوتاه قابل تأمل و تعجب است.
خلیفۀ اموی المستنصر در سال 351هـ در همین کاخ بزرگ بود که پادشاه اسپانیایی مسیحی بنام (اردن اذفونش) را به حضور پذیرفت، زمانیکه اذفونش وارد کاخ الزهراء گردید مات و مبهوت شد. هنگامیکه خدم و حشم کاخ را دید بیشتر شگفت زده شد تا اینکه به مجلس خلیفه رسید و در پیرامون او جمع غفیری از بزرگان، اشراف زادگان، علماء، خطیبان و فرماندهان جنگی حضور داشتند. زمانیکه نزدیک خلیفه رسید به رسم تعظیم کلاه خود را بر داشت و سر برهنه نزد خلیفه آمد. و خلیفه برایش اجازه داد تا به او نزدیک تر شود و هنگامیکه نزدیک شد چند دقیقه به سجده اوفتاد سپس بر خاست و چند قدمی جلوتر آمد و دو باره سر به سجده نهاد .. چنین عملی را چندین مرتبه تکرار کرد تا اینکه به پیشگاه خلیفه آمد و خود را خم کرد و دست او را بوسید سپس به عقب برگشت بدون اینکه رویش را از خلیفه برگرداند و بر تختی که برایش آماده کرده بودند نشست و خلیفه او را با چنین کلماتی خوش آمديد گفت:« قدوم تان به اینجا باعث مسرت تان خواهد شد و آرزوهای تان آنقدر برآورده خواهد شدکه باعث رشک دیگران گردد و ما نسبت به شما گمان نیک داشته و سینۀ ما برای تمام مطالبات شما باز خواهد بود».
وقتیکه سخنان خلیفه را برایش ترجمه کردند از نهایت مسرت و خوشی از بالای تخت پایین آمده و فرش خلیفه را بوسید وگفت:« من بردۀ مولایم امیر المؤمنین هستم که همواره بر فضل و احسان شان اعتماد دارم و به قصد احترام به مجد و بزرگی ایشان آمدم و تحت فرمان امیر المؤمنین و فرماندهانش می باشم و هر وظیفۀ را که به من بسپارند و در هر مرتبۀ که مرا بگمارند صادقانه و مخلصانه در خدمت ایشان خواهم بود». خلیفه گفت:« ما در بارۀ شما گمان نیک داریم و شما را آنقدر مورد لطف قرار خواهیم داد که باعث غبطۀ دیگران گردد؛ برای اینکه نزد ما آمده ای و به ما علاقه نشان داده ای و به ما پناه برده ای».
شنیدیدکه چگونه واژه های قوت و عظمت از زبان خلیفه تراوش میکند. وهنگامیکه آن را پادشاه اسپانیا می شنود دو باره به سجده می افتد و برای خلیفه دعای خیر میکند؛ برای اینکه او را مورد لطف، عطوفت و حمایت خویش قرار داده است.
هرگاه به غرناطه قدم بگذاریم ساختمان کاخ الحمراء چشمان مان را خیره می نماید. و حقاً که این کاخ تاریخی و شگفت انگیز آیتی از عظمت تمدن اسلامی بوده که چشم بینندگان خویش را هنوز هم می رباید و دلهای شان را مفتون خویش می سازد و تا هنوز هم محل توجه جهانگردان تمام دنیا می باشد. این کاخ بر دامنۀ کوهی ساخته شده که بالای غرناطه استوار است و پیرامون آن زمین های وسیع وحاصلخیزی وجود دارد و از زیباترین مکانهای جهان محسوب می گردد. این کاخ دارای تالارهای متعددی است که در این جستار مناسب به نظر نمی آید تا پیرامون آنها به تفصیل صحبت کنم و تنها کافیست برای اثبات مدعای خویش سخنان (ویکتور هوگو)شاعر نامدار فرانسوی را درین زمینه نقل کنم. او می نویسد:« ای حمراء! ای حمراء! ای کاخی که فرشتگان تو را مطابق خواسته های فکر و خیال شان باکمال انسجام زینت بخشیده اند. ای قلعۀ باشکوه و مزین به نقش های گل و شاخ هایی که مائل به انهدام اند! هرگاه که روشنائی نقره گون ماه بر دیوارهایت از میان ساختمانهای بلندت انعکاس می کند چنان در شب ها از تو نوائی طنین انداز می شود که صاحبان فکر و عقل را مجذوب و مسحور خویش می سازد».
اگر در ارتباط به دیگر شهرهای اندلس صحبت کنم سخن به درازا می کشد لذا به عنوان نمونه یادی از شهر اشبیلیه می کنم تا در روشنائی وضعیت آن و پیشرفت هایی که در عرصه های مختلف داشته است به وضعیت همۀ شهرهای این سرزمین نیز پی بریم. در این شهر شش هزار نساج ابریشم بود و ما حول آن توسط درختان زیتون احاطه شده بودکه برای تولید روغن زیتون صد هزار کارگاه روغن کشی وجود داشت. به طور کلی می توان گفت که شهرهای اسپانیا همه آباد و مترقی بودند و هر شهر و دیار در صناعت های ویژه ای شهرت حاصل کرده بودند و اروپاییان برای رفع نیازمندی های خویش به این شهرها آمده و ما یحتاج خود را از آن خریداری می کردند. در بخش ساخت وسائل جنگی از قبیل زره، کلاه خود، و فولادهای آبدیده، این شهرها، شهرت جهانی داشتند و اروپایی ها برای خرید وسائل جنگی به آنجا می آمدند.
(رینو) در کتاب خود تحت عنوان (هجوم بر فرانسه) می نویسد:« مسلمانان هنگامیکه از اندلس بالای جنوب فرانسه یورش بردند و به فرماندهی سمح خولانی، عنبسه کلبی و حر ثقفی شهرهای اربونه، فرتشونه، افنیون و لیون را یکی پی دیگر فتح کردند، ایشان با سلاح ها و وسائلی وارد معرکه شدند که فرنگی ها اصلاً به آنها اشنایی نداشتند».
اینک بیایید نگاهی به شرق جهان اسلام بافگنیم تا با نمونه ای از شهرهای بزرگ اسلامی و تمدن شگوفای آن آشنا شویم. به شهری آشنا شویم که از بدو تأسیس تا قرن های متمادی از عجائب دنیای آن زمان محسوب می گردید و آن عبارت است از شهر بغداد. این شهر پیش از اینکه توسط منصور خلیفۀ عباسی تأسیس گردد به مثابۀ زمین های زراعتی کوچکی بود که در روزهای نخستین هر سال بازرگانان از مناطق نزدیک به آنجا آمده و گردهم جمع می شدند.
هنگامیکه منصور به بنای آن تصمیم گرفت مهندسان زیادی را برای نقشه سازی استخدام کرد. زمانیکه نقشه برداری آن به پایان رسید شروع به کار کرده و با دستان خویش سنگ تهداب این شهر را بنام خداوند نهاده و چنین گفت:« بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله یورثها من یشاء من عباده والعاقبه للمتقین» سپس گفت: بنام خدا کارتان را شروع کنید. و مصارف هنگفتی را در راه بنای آن به مصرف رسانید طوریکه مجموع مصارف آن به چهار ملیون و هشتصد هزار درهم بالغ گردید. و شمار کارگرانی که در آن مشغول کار بودند به صد هزار نفر می رسید و این شهر دارای سه دیوار بود که همه با هم متصل و پیوست بودند. شمار باشندگان بغداد به دو ملیون نفر می رسید و دارای شش هزار دروازه وکوچه در حومۀ شرقی و چهار هزار در ناحیۀ غربی بود. و به غیر از دجله و فرات، دارای یازده نهر فرعی دیگر بود که آب های شان به خانه ها وکاخ های بغداد می ریخت. و تنها بر رود خانه دجله سی هزار پل، برای عبور و مرور مردم از این طرف به آن طرف ساخته شده بود. حمامهای این شهر به شصت هزار باب می رسید که در اواخر عهد عباسی ها این عدد به پنجاه و پنج هزار کاهش یافت. این شهر نامدار، دارای سیصد هزار مسجد بود و آنقدر عالم، ادیب و فیلسوف در این دیار بسر می بردند که از شمار خارج بوده است. چنانچه ابوخطیب در توصیف آن چنین میگوید:« برعلاوه از مزایایی که این شهر دارد این است که خداوند، آن را چنان زیبا و دل انگیز ساخته که نظیر آن در شرق و غرب جهان دیده نشده است. طوریکه مردمانش دارای اخلاق و سجایای پسندیده اند و رودخانه هایش دارای آب فراوان و شیرین می باشند. و در آن میوه های بسیار نرم و لطیف وجود دارد. صنعتگران و اهل حرفه اش چنان در رشته های خود مهارت دارند که کسی با آنها رقابت کرده نمی تواند. و تمام مایحتاح انسانی در این شهر پیدا می شود و مردم آن از پدیدآمدن بدعت ها در امنیت بوده و آنقدر عالم، متعلم، فیلسوف، ریاضیدان،نحوی، شاعر، مورخ، نسب شناس، ادیب و سران و بزرگان متکلمین در آن زندگی می کنند که باعث رشک دیگران می شود. و تمام میوه هایی را که در فصلهای مختلف پخته می شوند می توان آنها را درین شهر در تمام فصل های سال بدست آورد. ساکنین این شهر از لحاظ مسکن با هیچگونه مشکلی مواجه نمی باشند. هرگاه خانۀ مناسبی نداشته باشند می توانند به زودترین فرصت دارای خانۀ مناسبی گردند و هرگاه خواسته باشند از مکانی به مکان دیگری انتقال نمایند می توانند بدون هیچگونه مانعی این کار را انجام دهند و اگر کسی از دست دشمن خود به جای دیگری فرار کند در آنجا کسانی را می یابد که او را در پناه و عصمت خویش نگه می دارند. و در این شهر فقیران و مستمندان مورد توجه خاص بازرگانان،پادشاهان و ثروتمندان قرار می گیرند. و آنها برای کسب رضای خدا بدون این که کسی از کارشان آگاه گردد ویا مورد تحسین دیگران قرار گیرند اموال زیادی را برای نیازمندان این شهر و دیار به مصرف می رسانند» ومی افزاید: «در دنیا شهری بسان بغداد كه تعداد زیادی از علماء و شخصیت های بزرگ علمی در آن زندگی کنند سراغ نداريم و میان خاص و عام این شهر با شهرهای دیگر تفاوت قابل ملاحظه ای دیده می شود و دارای اقالیم بزرگ و نهرهای وسیع بوده و در آن، خانه ها، خیابانها، دره ها، محله ها، بازارها، کوچه ها، مساجد، حمام ها، کارگاه های تکه بافیوکاروانسراهای بسیاری است. در زمستان و تابستان هوای معتدل دارد و بهار و خزان آن صحت بخش است. آب های آن، شیرین و سایه هایش لذت بخش می باشد. مردم بسیاری در این شهر زندگی می کنند و در زمان خلافت هارون رشید نفوس زیادی در آن بسر می بردند برای اینکه در آن زمان بغداد در ناز و نعمت غوطه ور بود و مردم هم، همواره در پی ناز و نعمت و آرامش و آسایش اند و هر جا آسایش باشد در آنجا بستر خواب خویش را می گسترانند. اما با کمال تأسف که با آمدن فتنه ها و مصیبت های گوناگون، آبادی ها آن تبدیل به ویرانه ها شد و آشفتگی و نابسامانی های بزرگی بر آن حاکم گردید لکن باز هم با تمام شهرهای دیگر و سرزمین های دیگر تفاوت کلی و اساسی داشت».
سخن خود را با بیان عظمت این شهر در زمان مقتدر بالله به پایان می رسانم. در زمان خلافت مقتدر بالله قاصد پادشاه روم به قصد بغداد آمد و در آن زمان دار الخلافه که مقر مقتدر بالله بود بزرگتر از شهرهای امروز کشور سوریه بود طوریکه در آن یازده هزار خدمتگار خصی شده و هزاران تن خدمتگاران دیگر و شمار قابل ملاحظه ای از پیشخدمتان که تعداد شان به چهار هزار نفر می رسید، مشغول خدمت بودند. زمانیکه قاصد دربار روم، به آن وارد شد او را به مهمانخانه بردند سپس لشکریان در مسافۀمیان مهمانخانه و دارالخلافه دو طرفه صف کشیدند که شمار آنها به یک صدو شصت هزار سواره و پیاده می رسید. قاصد روم با تشریفات ویژه ای از میان آنها عبور کرد تا به دارالخلافه رسیده و به خلیفه سلام کرد پس از سلام و احوال پرسی خلیفه دستور داد تا او را به تمام اطراف و جوانب کاخهای دارالخلافه گردش دهند تا ازآنها دیدن نماید همگی دارالخلافه را ترک گفته بودند و جز هفت هزار خدمتگار و هفتصد دربان و چهارهزار برده سیاه پوست،کس دیگری در آن نبود. خزانه ها همه بازگردید و اسباب و وسایل جنگی که بسان جهزیۀ عروس مرتب چیده شده بودند به نمایش گذاشته شد. هنگامیکه قاصد روم به دارالشجره وارد گردید از دیدن آن درحیرت افتاده و مات و مبهوت شد و در آن درختی بود از نقره که وزن آن به پنجصد هزار درهم می رسید و دارای هشت شاخ بود و هرشاخ دارای شاخچه های دیگر و بر فراز آن، پرندگان مختلف النوع طلایی و نقره ای نشسته بودند و آواز می خواندند. شاخهای این درخت اکثرا نقره ای و برخی طلایی بود و طوری ساخته شده بود که می خرامید و برگ هایش به حرکت می آمد و برگ های آن دارای رنگ های گوناگون بود و تمام پرندگان بر سر این درخت، طلایی و یا نقره ای بودند. درپهلوی دارالشجره پانزده مجسمۀ اسپ ها، با سوارکارانش قرار داشت که لباس های ابریشمی برتن داشته و در دستان شان نیزه بودکه همه در یک خط چرخ می خوردند گویا که هرکدام می خواهد بر دیگرش حمله ورد گردد. قاصد روم را از اینجا به قصر فردوس بردند و در آن وسایل جنگی بی شماری بود و از آنجا به بیست و پنج قصر دیگر که همۀ آنها متعلق به دار الخلافه بود تا اینکه دو باره به دربار مقتدربالله بعد از هفت مرتبه استراحت بازگشت. مورخین می نویسند: فرشهایی که بخاطر دیدار و ملاقات قاصد روم پهن کرده بودند به بیست و دو هزار قطعه می رسید این ها به غیر از فرش ها و نمدهایی بود که در قصرها و مجالس گسترانده بودند. و سی و هشت هزار پردۀ دیبای طلا کاری شده بر در و دیوار این قصرها آویخته شده بودند. از جمله جاهایی که قاصد روم از آن دیدن نمود سرای جانوران وحشی و اهلی بود و در بخش فیل ها، چهار فیل را دید که بر هرکدام از آنها چهار نفر هندی گماشته شده بود تا از آنها مراقبت کنند و در بخش دیگر سرای جانوران،صد حیوان درنده وجود داشت که هرکدام با سر وگردن های بسته با زنجیرهای آهنین در دست نگهبانان شان قرار داشتند.
بدون شک زمانیکه قاصد روم عظمت و شکوه دارالخلافه را دید سر گشته و حیران شد برای اینکه در جهان آنروز مانند آن در هیچ جای دنیا وجود نداشت و قاصد هم مانند آن ندیده و نشنیده بود.

 

آنچه گفته آمدیم نمونه های بود برای بیان عظمت و بزرگی و زیبایی تمدن اسلامی در زمان شکوه و اقتدارش که به نظر ما برای شناخت این تمدن عظیم همین قدر کافی و وافی خواهد بود.

بحث در مورد'پایتخت ها وشهرهای بزرگ تمدن اسلامی'

نظریات خود را بنوسید

نظریات خود را باره این مقاله با ما شریک کنید

نظر شما قابل قدر است