عدالت و مساوات در تمدن اسلامی

عدالت و مساوات در تمدن اسلامی
  • 1400/9/25
  • مهران موحد
  • 15:47:07
اشتراک گزاری:

عدالت و مساوات در تمدن اسلامی

 

نویسنده: مصطفىٰ سباعى متفكر و پژوهشگر نامدار سورى

 مترجم: مهران مؤحد
خوانندگان گرامی! درین مبحث بُعد دیگری از انسانگرایی تمدن اسلامی را بیان می دارم. هر امتی و لو که وحشی صفت و درنده خو هم باشد در زمان صلح و امنیت با دیگران رفتار نیکو کرده و به ضعیفان ترحم نموده و با نزدیکان مدارا می کند. اما معاملۀ نیک و مدارا با دشمنان و مهربانی با زنان، کودکان و پیرمردان را هر امت و هر فرمانده و رهبری نمی تواند در زمان جنگ در صحنۀ عمل پیاده کند. دیدن خون، خون را به جوش می آورد و دشمنی، آتش کینه وکدورت را شعله ورتر می سازد و نشۀ پیروزی و فتح،فاتحان را به انتقامجویی می کشاند. تاریخ دولت های جهان از زمان قدیم تا عصر جدید مملوء از اینگونه صحنه های دلخراش است و حتی انسانهای نخستین هم این طور بوده اند. قابیل خون برادرش هابیل را می ریزاند و خداوند از ماجرای آنها در قرآنکریم حکایت کرده می فرماید:(إِذْ قَرَّبَا قُرْبَانًافَتُقُبِّلَ مِنْ أَحَدِهِمَا وَلَمْ يُتَقَبَّلْ مِنَ الْآخَرِ قَالَ لَأَقْتُلَنَّكَ قَالَ إِنَّمَا يَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَالْمُتَّقِينَ){ المائده :27}.
« دو پسر آدم که چون تقرب به قربانی جستند از یکی پذیرفته شد و از دیگری پذیرفته نشد(قابیل به برادرش هابیل)گفت: البته تو را خواهم کشت(هابیل) گفت: بی تردید خدا (قربانی را) از متقیان خواهد پذیرفت» درین جاست که تاریخ، از برتری رهبران و فرماندهان اسلام حکایت می کند؛ برای اینکه آنها در سخت ترین جنگ ها برخورد انسانی و عادلانه را نسبت به طرف مقابل فراموش نکرده و در حالت هایی که انسانها به خونریزی و انتقامگیری حرص می ورزند، در آن حالت ها، هم خون نریختانده و انتقام نگرفته اند. قسم به خدا اگر تاریخ این معجزه های منحصر به فرد اخلاق جنگی در تمدن اسلامی را به تواتر نقل نمی کرد، هرگز این گفته ها را نپذیرفته و آنها را مجموعه ای از خرافات و افسانه ها می خواندم.
تمدن اسلامی زمانی قدم بر صحنه وجود گذاشت که قانون جنگل بر دنیا حاکم بود و همیشه زبردستان حقوق زیردستان را پامال می کردند و انسانهای قوی، انسانهای ضعیف را به بردگی می گرفتند و جنگ و ستیز،خود، قانونی شده بود که همۀ ادیان و ملت ها بدون در نظرداشت جنگ های مجاز و غیر مجاز و یا قید و شرطی به آن گردن نهاده بودند، و ملت های نیرومند بر ملت های ضعیف هجوم برده و مردها و زنان شان را به بردگی می گرفتند و آنان را از عقیده و باورهای دینی شان به زور و اکراه باز می داشتند. همۀ این کارها را انجام می دادند بدون اینکه کمترین احساس گناه و ناراحتی نمایند. اما تمدن اسلامی نه تنها اینگونه قوانین ظالمانه ای که بشریت را به حیوان صفتی کشانده بود نپذیرفت و به آن اعتراف نکرد بلکه اعلان نمود که اساس و مبنای روابط میان ملت ها تعارف و همکاری میان آنها است و درین باره فرمود:(يَاأَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَأُنْثَىوَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا…){الحجرات:13}.
«ای مردم ما همه شما را نخست از مرد و زنی آفریدیم و آنگاه شعبه های بسیار و فرق مختلف گردانیدیم تا یکدیگر را بشناسید» و همچنان، روابط طبیعی میان ملت ها بر صلح و صفا استوار است(يَاأَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا ادْخُلُوافِي السِّلْمِ كَافَّةً…) {البقره:208}.
«ای اهل ایمان همگی در صلح و آشتی در آیید» اگر ملت هایی هستند که جز جنگ، خونریزی و تجاوز بر دیگران چیز دیگری را به رسمیت نمی شناسد، لذا بر امت اسلامی واجب است تا در برابر اینگونه ملت ها با آمادگی کامل و با وسایل و ابزارهای دست داشتۀ خویش برای ترساندن دشمنان صلح و آرامش مردانه بایستد و حتی المقدور جلو تجاوز آنها را بگیرند(وَأَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَمِنْ رِبَاطِ الْخَيْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِوَعَدُوَّكُمْ…){الأنفال:60}.
«و شما ای (مؤمنان) در مقام مبارزه با آن کافران، خود را مهیا کنید و تا آن حد که بتوانید از آذوقه و تسلیحات و آلات جنگی و اسپان سواری زین کرده برای تهدید و تخویف دشمنان خدا و دشمنان خودتان فراهم سازید».
زمانیکه آنها از تجاوز دست کشیده و به صلح و آرامش علاقه نشان دادند بر مسلمانان لازم است تا با آنها صلح کنند(وَإِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَهَاوَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ…){الأنفال:61}.
«اگر دشمنان به صلح و مسالمت تمایل داشتند تو نیز مائل به صلح باش وکار خود را به خدا واگذار کن» اگر جز جنگ چیز دیگری نخواستند بر مسلمانان لازم است تا زور را با زور و تجاوز را با مقابله به مثل پاسخ دهند(وَقَاتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ الَّذِينَ يُقَاتِلُونَكُمْ…){البقره:190}.«و در راه خدا با کسانیکه با شما می جنگند نبرد کنید» 
از همین جاست که اسلام جنگ هایی را که باعث به تاراج رفتن اموال مردم و زیر پا شدن عزت وکرامت انسانی آنها می شود قطعا حرام کرده است و تنها جنگ هایی را مجاز می داند که برای تحقق اهداف انساني براه انداخته شده و موارد ذیل رعایت گردد:
1- برای دفاع از عقیده و اخلاق امت اسلامی صورت گرفته باشد
2- و برای دفاع از آزادی و استقلال و تأمين صلح طراحی شده باشد که قرآن هم می فرماید:(وَقَاتِلُوهُمْ حَتَّى لَا تَكُونَ فِتْنَةٌ وَيَكُونَ الدِّينُ لِلَّهِ…){البقره:193}«و با آنها پیکار کنید تا فتنه(و بت پرستی و سلب آزادی از مردم )باقی نماند و دین مخصوص خداگردد».
اصولاً امت اسلامی تنها مکلف به دفاع از باورهای دینی خویش نمی باشد، بلکه بر آنها واجب است تا از باورهای دینی و اماکن عبادی تمام ادیان و مذاهب توحیدی پاسداری کند(وَلَوْلَا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍلَهُدِّمَتْ صَوَامِعُ وَبِيَعٌ وَصَلَوَاتٌ وَمَسَاجِدُ يُذْكَرُ فِيهَا اسْمُ اللَّهِ كَثِيرًا…){الحج:40}.
«اگر خدا (رخصت جنگ ندهد) و دفع شرّ بعضی از مردم را به بعض دیگر نکند، همانا صومعه ها و دیرها و کنشت ها و مساجدی که در آن (نماز) و ذکر خدا بسیار می شود همه خراب و ویران می شوند». 
و یکی دیگر از اصولی را که تمدن اسلامی برای جنگ اعلان کرده همانا دفاع و پاسداری از تمام مستضعفین جهان می باشد همانگونه که دفاع ازآزادی، کرامت و عزت مسلمانان واجب است همان طور دفاع از آزادی،کرامت و عزت همۀ انسانهای روی زمین بر مسلمانان واجب می باشد(وَمَالَكُمْ لَا تُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَالْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَاءِ وَالْوِلْدَانِ الَّذِينَيَقُولُونَ رَبَّنَا أَخْرِجْنَا مِنْ هَذِهِ الْقَرْيَةِ الظَّالِمِ أَهْلُهَا وَاجْعَلْ لَنَا مِنْ لَدُنْكَ وَلِيًّاوَاجْعَلْ لَنَا مِنْ لَدُنْكَ نَصِيرً) {النسا:75}.
«چرا در راه خدا جهاد نمی کنید و در راه (آزادی) جمعی ناتوان از مرد وزن و کودک که دائم می گویند: بار خدایا ما را از این شهری که مردمش ستمگار اند بیرون آر و از جانب خود برای ما نگهدار و یاوری فرست».
جنگی که برای دفاع از مستضعفین و تحقق صلح براه انداخته می شود جنگ مشروع و مقدسی است که باعث تقرب شخص مجاهد به خدا شده و خداوند بهشت برین را نصیب شهدای آنها می گرداند و این جنگ را تمدن اسلامی به نام جنگ در راه خدا توصیف می کند و دیگر جنگ ها را در راه طغیان و فساد می داند. و قرآنکریم با تعبیر رسا و دلنشینی، تفاوت این دو جنگ را چنین بیان می دارد(الَّذِينَ آمَنُوا يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَالَّذِينَ كَفَرُوايُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ الطَّاغُوتِ فَقَاتِلُوا أَوْلِيَاءَ الشَّيْطَانِ إِنَّ كَيْدَ الشَّيْطَانِ كَانَضَعِيفًا){النسا:76}.
« اهل ایمان در راه خدا وکافران در راه طاغوت جهاد می کنند پس شما مؤمنان با دوستان شیطان بجنگید و از آنها بیم و اندیشه مکنید که مکر و سیاست شیطان بسیار سست و ضعیف است».
تمدن اسلامی اعلان می دارد که جنگ باید در راه خدا باشد، و راه خدا همانا راه خیر و حق وکرامت است و راه شیطان، همانا راه طغیان و استبداد و ظلم و فساد است.. زمانیکه هدف از جنگ ها در تمدن اسلامی این باشد که خیر و حق و عدالت حکمفرما گردد پس برای پیروان این تمدن جایز نخواهد بود تا این جنگ مقدس را وسیله ای برای شر و فساد قرار دهند. به همین لحاظ از جمله اصول و مبانی تمدن اسلامی در جنگ این است که مسلمانان جنگ نکنند مگر با کسانیکه در برابر آنها پیکار نموده و بالای آنها تجاوز می کنند(فَمَنِ اعْتَدَى عَلَيْكُمْ فَاعْتَدُوا عَلَيْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدَىعَلَيْكُمْ…){البقره:194}.« هرکس به شما تجاوزکند همانند آن بر او تعدی کنید».
هرگاه مسلمانان این اصول و اهداف را زیر پا نهند و با کسانیکه با آنها جنگ ندارند وارد جنگ شوند و به کسانی که به آنها اذیت و آزار نرسانده اذیت و آزار رسانند، بدون شک مبانی و اهداف جنگ مقدس اسلامی را زیر پا نهاده اند(وَقَاتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ الَّذِينَ يُقَاتِلُونَكُمْ وَلَا تَعْتَدُوا إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّالْمُعْتَدِينَ){البقره:190}.
«در راه خدا با کسانی که با شما می جنگند، نبرد کنید و از حد تجاوز نکنید که خدا تعدی کنندگان را دوست نمی دارد».
و در جای دیگر می فرماید:(وَلَمَنِ انْتَصَرَ بَعْدَ ظُلْمِهِ فَأُولَئِكَ مَا عَلَيْهِمْ مِنْ سَبِيلٍ* إِنَّمَا السَّبِيلُ عَلَى الَّذِينَ يَظْلِمُونَ النَّاسَ وَيَبْغُونَ فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ أُولَئِكَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ) {الشوری:41}.
«و هر کس پس از ظلمی که بر او رفته انتقام طلبد بر اینان هیچ گناه و مؤاخذه نیست. تنها راه مؤاخذه بر آنهایی است که به مردم ظلم کنند و در زمین به ناحق شرارت انگیزند بر آنها عذاب دردناک است».
اسلام می گوید هرگاه جنگ شعله ور گردد نباید مسلمانان مبانی و اهداف اسلامي خویش را فراموش کنند و همانند دیگران به فساد و تباهی و ظلم و تجاوز و ویرانگری دست یازند. جنگی که برای رهائی انسان از ظلم و استبداد و برای کسب رضای خداوند صورت می گیرد باید با وسائل مشروع صورت بگیرد و هیچگاهی نباید اهداف الهی بدست فراموشی سپرده شود، به همین لحاظ بودکه هرگاه گروهی از سربازان اسلام عازم جنگ می شدند پیامبر اکرم آنها را فرا می خواند و این دستورات را به آنها گوشزد نموده و به آنها می فرمود:« بنام خدا و به کمک پروردگار و برای خدا و در طریق آیین رسول الله حرکت کنید خیانت نکنید و اعضای مجروحان وکشته گان میدان جنگ را قطع ننمایید، پیمان شکنی نکنید، پیر مردان از کار افتاده وکودکان و زنان را به قتل نرسانید. هیچ درختی را قطع نکنید مگر این که نیاز به آن داشته باشید و هرگاه مسلمانی خواه کمترین آنها باشد یا برترین آنها، امان به مردی از مشرکین بدهد او در امان است تا کلام خدا را بشنود اگر از آیین شما پیروی کند برادر دینی شما می شود و اگر نپذیرد او را به جایگاه امنش برسانید و از خدا بخواهید او مسلمان شود».
ببینید تفاوت جنگ هایی که در راه خدا صورت می گیرد با جنگ هایی که در قالب تجاوز و شرارت انجام می یابند از کجاست تا بکجا؟ .. در جنگ هاییکه در راه خدا و با رعایت اصول و مبانی انسانگرایانۀ اسلام انجام می گیرند شکست به معنای واقعی وجود نداشته و غالباً یا به صلح می انجامند و یا به پیروزی منتهی می گردد. اگر به صلح انجامید عهدنامه ها مورد احترام می باشد(وَأَوْفُوا بِعَهْدِ اللَّهِ إِذَا عَاهَدْتُمْ وَلَا تَنْقُضُوا الْأَيْمَانَ بَعْدَتَوْكِيدِهَا وَقَدْ جَعَلْتُمُ اللَّهَ عَلَيْكُمْ كَفِيلًا){النحل:91}.
« و چون با خدا(و رسول و بندگانش) عهدی بستید بدان عهد وفا کنید و هرگز سوگند و پیمان را که مؤکد و استوار کردید، مشکنید؛ چرا که خدا را بر خود ناظر و گواه گرفته اید».
اگر مسلمانان بالای دشمن پیروز گردند خیر و برکات زیادی برای اجتماع انسانی به وجود می آید؛ زیرا گروهی به پیروزی رسیده که برای حق جهاد کرده و در راه حق تعداد زیادی از آنها به شهادت رسیده است. و پس از پیروزی هم هرگز به اعمالی که پایه های حق را متزلزل کند دست نمی یازد و همیشه می کوشد تا ارکان حق بر زمین محکم تر شده و ریشه های سرکشی و فساد بخشکد(الَّذِينَ إِنْ مَكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْضِ أَقَامُوا الصَّلَاةَ وَآتَوُاالزَّكَاةَ وَأَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَنَهَوْا عَنِ الْمُنْكَرِ وَلِلَّهِ عَاقِبَةُ الْأُمُور){الحج:41}.
«(آنان که خدا را یاری می کنند)آنهایی هستند که اگر در روی زمین به آنان اقتدار و تمکین دهیم نماز بپا می دارند و زکات می دهند و امر به معروف و نهی از منکر می کنند (و از هیچ کس جز خدا نمی ترسند چون می دانند که) عاقبت کارها به دست خداست».
وظائف دولت اسلامی پس از پیروزی هم همین است. دولتی است که همواره برای تربیت روحی و عدالت اجتماعی و همکاری در اعمال خیر و جلوگیری از فتنه و فساد در روی زمین می کوشد.
این ها اصول و مبانی جنگ در تمدن اسلامی می باشند که در چارچوب عدالت، رحمت و عطوفت اسلامی تبلور یافته اند.
به نظر من کافی نخواهد بود اگر تنها از روحیۀ صلح جویانۀ تمدن اسلامی در جنگ ها صحبت کنیم؛ برای اینکه مبانی و اصول، به تنهائی دلیلی بر عظمت و انسانگرایی امتی محسوب نمی گردد؛ زیرا امت هایی را سراغ داریم که دارای بلند ترین مبانی و اصول انسان دوستانه بودند، اما در زندگی عملی از انسانیت و ارزش های انسانی فرسنگ ها فاصله داشته اند! 
رویدادهائی را که استعمار در کشورهای ما پدید آورده و رسوایی ها و سخت دلی هایی را که مرتکب شده برکسی پوشیده نیست. اما نظر ما بر اصول و مبانی انسانمداری اسلام است که باید سخت به آن پایبند باشیمو ببینیم که آیا این اصول عملاً مورد تطبیق قرار گرفته است یا خیر؟ زیرا اصل بر این است که تمدن اسلامی و پیروان آن در تطبیق و عملی ساختن این اصول بر تمام ملت ها و تمدنهای جهان برتری یافته و یگانه تمدنی می باشد که دارای انسانی ترین اصول جنگ و صلح می باشد.
اگر نگاه اندکی به زندگی رهبر و بنیانگذار تمدن اسلامی حضرت محمدصلی الله علیه وسلم که اخلاق، اهداف و پیامش تعبیر گویایی از اسلام بوده است، بکنیم می بینیم که هیچ پیامبر و اصلاحگری در تاریخ بسان این بزرگوار در راه خدا تعذیب، توهین و اذیت و آزار ندیده لکن ایشان درمدت 23 سال از دعوتش با انواع گوناگون تعذیب ها، توطئه ها و دشمنی های پیدا و پنهان مواجه گردید ولی همۀ آنها را با صبر و استقامت پشت سر گذاشت تا اینکه قصد جان او را هم کردند، اما خداوند پیامبرش را از توطئه دشمنان نجات بخشید. رسول خدا مدت 23 سال را در مبارزۀخستگی ناپذیر و جنگ های پی درپی سپری کرد و تا زمانیکه جزیرۀعربستان را از لوث مشرکین پاکسازی نکرد لحظه ای آرام نگرفت و لباس جنگ را از تن بیرون نکرد. بدیهی است کسی که مورد تعدی و تجاوز قرار گیرد و سال ها با او جنگ شود این چنین انسانی، تشنه خونریزی و انتقام خواهد بود. اما در مورد حضرت محمد قضیه کاملاً معکوس بوده و همه می دانند که بعد از آن همه توطئه و تجاوز و تعذیب و تحقیر و.. چگونه با این دشمنان برخورد نمود؟ و چگونه به اصول و مبانی ای که مردم را به آنها فرا می خواند خود بيش تر از هر کس دیگری در جنگ ها و غزوات پابند به آنها بود؟
مثلاً زمانیکه مسلمانان به خاطر سرپیچی از دستورات پیامبر در جنگ احد به شکست مواجه شدند و دشمنان از هر طرف پیامبر را محاصره کرده و خیلی ها کوشیدند تا پیامبر را به قتل برسانند اما اصحاب و یاران پیامبر تا دم مرگ، از رسول خدا دفاع کردند و پیامبر در این جنگ مجروح گردیده و دندان مبارکش شکست و رویش زخمی شد و حلقه های زره در رخسارش فرو رفته بود. در چنین وضعیتی، یکی از یارانش گفت: چرا این مشرکین را مورد لعن و نفرین قرار نمی دهی؟ رسول خدا در جواب فرمود:«من برای لعنت کردن فرستاده نشده ام بلکه به عنوان دعوت کننده براه حق و رحمت برای عالمیان فرستاده شده ام .. الهی! قومم را هدایت کن برای اینکه آنها نمی دانند» این است منطق حق و روش پیامبر، پیامبری که جنگ را به خاطر اینکه تشنۀ خونریزی باشد به راه نمی اندازد، بلکه برای این به راه می اندازد تا موانع را از سر راه دعوت برداشته وگمراهان را بسوی خدا هدایت کند.
در جنگ احد حمزه، عموی پیامبر که از جملۀ قهرمانان عرب بود شهید شد. او را برده ای به نام وحشی با تشویق هند، زن ابوسفیان به شهادت رسانید. زمانیکه حمزه به زمین افتاد و مُرد، هند آمد و جگر حمزه را از تنش بیرون کشیده قطع کرد و آن را جوید تا انتقام از او گرفته باشد! بعدها وحشی و هند هر دو مسلمان شدند. رسول خدا با آنها چگونه رفتار کرد؟ رسول خدا برای هند از خداوند آمرزش خواست و برای وحشی گفت: کوشش کن تا از نظرم پنهان باشی تا تو را نبینم(و به یاد روز احد وکشته شدن حمزه نیفتم) پیامبر اسلام با قاتل عمویش و با زنی که جگر عمویش را برای انتقامجویی جویده بود اینگونه رفتار می کند! 
رسول خدا در یکی از غزوات جسد زنی را دید که توسط مسلمانان کشته شده بود پیامبر خیلی ناراحت شده و به عنوان اعتراض به این عمل گفت: آیا شما را از کشتن زن ها منع نکردم؟ این زن که نمی توانست جنگ کند چرا شما او را به قتل رسانیدید؟ 
این است پرچمدار تمدن اسلامی و پیام آور خدا که اصول و مبانی بشردوستانۀ خویش را در میدان جنگ هم، مو به مو به مرحلۀ اجراء می گذارد.
زمانیکه مکه را فتح کرد و پیروزمندانه با ده هزار نفر از لشکریان و قهرمانانش وارد آن شد و قریش هم تسلیم شده و برای شنیدن آخرین دستور پیامبر لحظه شماری میکردند، پیامبر برای شان گفت: ای گروه قریش از من چه توقعی دارید که با شما چگونه برخورد خواهم کرد؟.. گفتند: گمان خیر داریم برادر کریم و فرزند برادر کریم هستی. پیامبرگفت: من برای شما آن را می گویم که برادرم یوسف برای برادرانش گفت که سرزنش یا نکوهشی امروز بر شما نیست خداوند شما را می آمرزد و او بهترین رحم کنندگان است.(بروید و شما از آزادشدگان هستید).
خوانندگان گرامی! این بزرگی حضرت محمد یگانه آموزگار بشریت است که دلها را به سوی خود شیفته و حیران ساخته است، نه از یک فرمانده خون آشامی که برای کسب قدرت و شهرت مبارزه می کند و نشۀ پیروزی او را به خون ریزی و جنایت سوق میدهد.
راه و روش اصحاب و خلفاء پیامبر در جنگ ها و فتوحات اسلامی بسیار زیبا و شنیدنی است. راه و روش ایشان عیناً بسان پیشوای شان حضرت محمد صلی الله علیه وسلم بود و از نور هدایت او بهره ها گرفتند و درین راه بسان پیامبر خویش در چارچوب اصول و مبانی اسلام حركت كرده و در بحرانی ترین حالت ها، اعصاب خود را از دست نداده و خشم و غضب و انتقامجویی بر آنها چیره نگردید و حتی در بزرگترین فتوحات، مبانی اخلاقی خویش را فراموش نکردند.
در زمان حکومت بنی عباس گروهی از ساکنین لبنان بالای حاکم آن منطقه، که علی بن عبدالله بن عباس بود شورش کردند، علی بن عبدالله با آنها جنگید و مغلوب شان ساخت و مصلحت دید تا گروه شورشی مغلوب را در مناطق مختلف پراکنده کند؛ تا از شرشان مصون بماند. هر چند که اینگونه برخورد با شورشیان حتی در مترقی ترین امت ها هم در عصر کنونی انجام گرفته و می گیرد. لکن با وجود این، زمانیکه اوزاعی امام، مجتهد و دانشمند شام از اینگونه معامله اطلاع حاصل کرد به حاکم لبنان نامه فرستاد و برخورد او با شورشیان را محکوم کرده و چنین نوشت:«خبر شدم که اهل ذمه در جبل لبنان را جلای وطن کرده وکسانی را هم از ایشان که در شورش ها دست نداشتند بسان شورشیان کوچ داده ای و برخی را به قتل رسانده ای و بعضی دیگر را به دهکده های شان بازگشتانده ای. چگونه همه مردم را بخاطر گناه برخی از ایشان مؤاخذه کرده و از خانه وکاشانه شان خارج میکنی؟ در حالیکه حکم خدا این است که«هیچکس بار گناه دیگری را به دوش نمی کشد» و سزاوار تر است تا به فرمان خداوند عمل کنی و بهترین وصیت ها، وصیت پیامبر است که تو باید آن را مورد توجه خویش قرار دهی. پیامبر خدا فرموده است که:«کسیکه معاهد یا همپیمانی را مورد ظلم و ستم قرار دهد یا بالاتر از توانش او را مکلف سازد من در روز قیامت دشمن او خواهم بود» زمانیکه این نامه به حاکم لبنان رسید تمام جلا شدگان را دوباره به خانه های شان با عزت وکرامت بازگردانید!
نمی خواهم این حادثه تاریخی را مورد تحلیل و ارزیابی قرار دهم، تنها می خواهم یادآور شوم که استعمارگران فرانسوی در زمان قیام ملت ها در برابرشان چگونه عکس العمل نشان دادند؟ در شمال آفریقا چگونه ده ها هزار مسلمان را دسته جمعی به قتل رسانده و ده ها دهکده و شهر را بالای ساکنین آن تخریب کرده و با خاک یکسان نمودند. وکافی است تا مردم را به یاد روزهای فراموش نشدنی انگلیس ها در فلسطین در زمان انقلاب های عربی در آن سرزمین باندازیم.. چرا که یادآوری آن روزها اذهان مردم را به زیبائی های تمدن اسلامی در جنگ ها و فتوحات شان متوجه می سازد. 
هنگامیکه عمر بن عبدالعزیز، خلیفۀ مسلمین شد گروهی از اهل سمرقند خدمت ایشان آمده و از فرماندۀ اسلام (قتیبه) شکایت کردند و گفتند که این فرمانده در شهر ما به غدر و خیانت و بدون حق داخل شده است. عمربن عبدالعزیز به حاکم خود در آنجا نامه فرستاد تا قاضی ای برای شنیدن دعوای این گروه تعیین کند، اگر قاضی به خارج شدن مسلمانان از سمرقند فیصله کرد باید مسلمانان آنجا را ترک کنند. حاکم این منطقه، جمیع بن حاضر باجی را به عنوان قاضی تعیین کرد تا در قضیه به بررسی پرداخته و مطابق شریعت اسلامی داوری کند. قاضی مسلمان پس از شنیدن شکوه آنها و تحقیقات پیرامون موضوع به نفع مردم سمرقند حکم نمود و مسلمانان مطابق این فیصله از سمرقند خارج شدند! و قاضی مذکور برای لشکریان مسلمان گفت: باید شما مطابق مبانی جنگی اسلام حرکت کنید؛ اگر پیمانی با دشمن داشتید نخست دشمن را هوشدار دهید سپس نقض عهد نماييد تا دشمن آماده گی جنگ را در برابر شما بگیرد در آن وقت می توانید بالای آنها حمله کنید. وقتیکه مردم سمرقند اینگونه داوری عادلانه را دیدند، عدالتی را دیدند که در تاریخ مانند آن ندیده و در فکرشان هم خطور نکرده بود گفتند: که در برابر اینگونه امتی که عدالت را در زمان جنگ و نبرد بالای فرمانده و لشکریانش به اجراء می گذارد و حکم و داوری اش جز رحمت و عدالت نیست، چگونه می توان به نبرد برخاست؟. همین بود که اسکان لشکر اسلام را در خارج از شهر، نپذیرفته بلکه تصمیم گرفتند تا مسلمانان را در میان خویش جای داده و با هم یکجا زندگی کنند .. ببینید .. لشکری با تمام سازو برگش بر منطقه ای حمله می برد و آن جا را فتح می کند و مغلوب ها به شکوه نزد رئیس دولت فاتح می آیند و دولت فاتح محکمۀ اختصاصی ای برای رسیدگی به پرونده آنها تشکیل می دهد و این محکمه به نفع مردم آن منطقه فیصله می کند و تمام لشکریان دولت فاتح را از منطقه خارج می کند و پس از آن جز به رضای مردم این منطقه دو باره وارد آن نمی شود!.. آیا در تاریخ قدیم و جدید سراغ دارید که جنگجویان کشوری تا این حد پابند مبانی اخلاق و انسانیت باشند؟ 
من که تاکنون تحقیق کردم در هیچ جای دنیا انسانهایی را با چنین خصوصیاتی پیدا نکردم.
وقتیکه لشکر اسلام، دمشق، حمص و دیگر شهرهای سوریه را فتح کرد از اهالی این مناطق مبالغی از مال به طریق صلح گرفتند تا در عوض، آنها را مورد حمایت خویش قرار دهند. پس از این که هرقل نیروهای نظامی خود را بسیج نمود تا بر مسلمانان یورش برد، مسلمانها مصلحت دیدند تا مناطق مفتوحه را دو باره تخلیه کنند و در یک منطقه معین تجمع نمایند تا با رومی ها در یک جبهه همه با هم داخل جنگ شوند. به همین لحاظ لشکر اسلام از حمص، دمشق و شهرهای دیگر عقب نشینی کردند و درین وقت خالد،اهالی حمص و ابوعبیده، اهالی دمشق و فرماندهان دیگر، اهالی شهرهای دیگر سوریه را گردهم جمع کردند و برای آنها گفتند: ما که از شما مالیات گرفتیم برای آن بود تا از شما حمایت کنیم، اما امروز می خواهیم از این مناطق خارج شویم و نمی توانیم شما را مورد حمایت خویش قرار دهیم سپس تصمیم گرفتیم تا اموالی را که از شما گرفته بودیم به شما مسترد کنیم! اهالی شهرها گفتند: خداوند شما را دو باره به اینجا بیاورد وکامیاب تان سازد. قسم به خدا حاکمیت و عدالت شما محبوب تر از ظلم و بیدادگری رومیان است. قسم به خدا اگر رومیان در جای شما می بودند هرگز اموال ما را به ما مسترد نمی کردند بلکه هر آنچه را در توان داشتند با خود می بردند! چه رسد به این که اموال ما را به ما مسترد نمایند. آری امروز هم زمانیکه لشکری، مجبور به ترک شهری می گردد هیچ چیزی را در آنجا نمی گذارد تا مبادا دشمن از آن استفاده کند. آیا چنین برخوردی در تاریخ بشریت مانند تمدن اسلامی سراغ دارید؟ اما قسم به خدا اگر من باورمند به الگوی برتر نمی بودم و از جمله کسانی می بودم که اصول و مبانی را در خدمت اهداف سیاسی می گذارند – بسان سیاستمدارانعصر حاضر – می گفتم که فرماندهان لشکر اسلام در تمسک به اصول ومبانی، به غفلت و ابلهی رسیده بوده اند. اما من معتقدم که آنها قوم مؤمنی بودند که هر آنچه را می گفتند در صحنّۀ عمل پیاده می کردند.
در جنگ های تاتارها در سرزمین شام، بسیاری از مسلمانان، مسیحیان و یهودیان اسیر دست آنها شدند. شیخ الاسلام ابن تیمیه برای آزادی این اسیران با امیر تاتار به گفتگو نشست. امیر تاتار گفت: من تنها اسیران مسلمان را آزاد می کنم. شیخ الاسلام آن را قبول نکرد و برای امیر تاتار گفت: باید تمام اسیران را خواه مسلمان باشند یا غیر مسلمان آزاد کنی؛برای اینکه ما نمی توانیم اسیران اهل ملت خویش را آزاد کنیم و اهل ذمۀخود را نزد شما بگذاریم.
کسانی که جنگ های قرون وسطا را که زیر نام جنگ های صلیبی براه انداخته شده بود، مورد مطالعه قرار داده اند حتماً از حملات بی رحمانه ای که بالای ملت های مسلمان صورت می گرفت اطلاع دارند و خوب می دانند که در این جنگ ها چگونه مسلمانها به عهد و پیمانهای خویش پابند بودند و دشمنان خود را مورد عفو و بخشش قرار می دادند و طرف های مقابل آنها در برابر وفا به عهدها و عفو وگذشت مسلمانها به خیانت، انتقام و خونریزی می پرداختند و از جنایت های ضد بشری شان که علیه مسلمانها روا می داشتند، لذت برده و در برابر آنها به رقص و پایکوبی می پرداختند؟.. 
مثلا زمانیکه صلیبی ها در حمله دوم خود به منطقۀ (معرة النعمان)رسیدند این منطقه را محاصره کرده تا اینکه ساکنین آن مجبور به تسلیم شدند، ساکنان آنجا با فرماندهان آنها عهد نمودند که تسلیم شما می شویم به شرط اینکه جان، مال و ناموس ما مورد تعدی و تجاوز قرار نگیرد. آنها هم پذیرفتند. اما زمانیکه جنگاوران صلیبی داخل این منطقه شدند جنایت هائی را مرتکب شدند که تاریخ از یادآوری آنها شرم می دارد. برخی از تاریخ نگاران فرنگی شمار کشته شدگان این حمله را بالغ بر صد هزار نفر می دانند! که در میان کشته شدگان کودکان، زنان و پیرمردان شامل بودند. بعد از قتل عام در این منطقه لشکر صلیبی به پیشروی خود بسوی بیت المقدس ادامه داده و آن را محاصره کردند تا اینکه ساکنین قدس دیدندکه یارای مقابله با آنها را ندارند، از درِ صلح پیش آمده و از فرمانده جنگ،آقای (تنکرد) خواستند تا جان و مال آنها را مورد تعرض قرار ندهند و تنکرد برای جلب اعتماد آنها پرچم خود را به علامۀ امان به آنها داد تا بر فراز مسجد اقصی بلند کنند و همۀ اهالی شهر به آنجا پناه برند تا ازگزند لشکریان مصون مانند. اما همینکه سربازان صلیبی داخل شهر گردیدند تمام ساکنین این شهر را قتل عام کردند!.. وساکنین قدس به مسجد اقصی پناه برده، آنجایی که پرچم امان بلند بود تا اینکه مسجد از پیرمردان، کودکان و زنان پر گردید، سپس لشکر صلیبی داخل مسجد شده و تمام مردم آنجا را مانند گوسفند ذبح کردند و خون تا زانو در مسجد جاری گردید.. و در تمام شهر جز نالۀ جغدها که بر ویرانه ها صدا می کشیدند چیز دیگری شنیده نمی شد. و خیابانها از جمجمۀ سرهای شکسته و بازو و پاهای قطع شده و جسم های مثله شده پر گردید. مؤرخین مسلمان می نویسند که: تنها شمار کسانی که در داخل مسجد اقصی ذبح گردیدند به هفتاد هزار نفر بالغ گردید! که در میان آنها امامان مساجد، عابدان و زاهدان بازنان و اطفال هم شامل بودند. دردناکتر از آن اینکه این همه جنایات ضد انسانیت را مؤرخین فرنگی نه تنها انکار نکرده بلکه بسیاری از ایشان با فخر و مباهات از آن یاد می کنند!
صلاح الدین ایوبی بعد از 90 سال از این قتل عام، بیت المقدس را مجددًا از چنگال صلیبی های خون آشام رهانید. و او پس از پیروزی با این جنایتکاران چه کرد؟ .. در بیت المقدس در آن زمان زیادتر از صد هزار غربی بسر می بردند صلاح الدین برای آنها امان داده و برای شان چهل روز مهلت داد تا با پرداخت پول ناچیزی منطقه را ترک گویند. که از آن جمله هشتاد هزار نفر آن بیت المقدس را ترک کرده و با برادران شان در (عکا) و جاهای دیگر یکجا شدند. و بسیاری از فقیران و تهیدستان آنها را، صلاح الدین بدون پرداخت فدیه آزاد کرد. پادشاه عادل برادر صلاح الدین فدیۀ دو هزار نفر از ایشان را پرداخت و با زنان آنها طوری معامله کرد که مترقی ترین پادشاه در عصر حاضر آنگونه برخورد انسان دوستانه و جوانمردانه در برابر دشمن خویش نمی کند. هنگامیکه پطریرک فرنگی خواست که از بیت المقدس خارج شود صلاح الدین برایش اجازه داد تا اموال و امتعۀ کلیساهای صخره، اقصی و قیامت را که اموال بسیاری بود با خود ببرد برخی از مشاورین صلاح الدین پیشنهاد کردندکه سلطان نگذارد این همه مال و دارائی را پطریرک با خود ببرد. ایشان در پاسخ گفتندکه « نمی خواهم به او خیانت کنم» و سلطان جز همان مقدار مال اندکی را که از دیگران می گرفت چیز دیگری از او نگرفت. 
آنچه بر زیبائی اعمال بشر دوستانۀ صلاح الدین می افزاید این است که او به تمام کسانی که از قدس خارج شده و می خواستند با برادران صلیبی شان یکجا شوند، نیروهای امنیتی فرستاد تا آنها را حفاظت نموده و با صلیبی های دیگر در صور و صیدا تحت پوشش امنیتی کامل برسانند در حالیکه هنوز آتش جنگ خاموش نشده بود و صلیبی ها هم از هر فرصتی برای ضربه وارد کردن بر مسلمانان دریغ نمی ورزیدند! 
خوانندگان گرامی! زمانیکه این گونه رویدادها را می شنوید آیا می توانید بر اعصاب تان حاکم باشید؟ دنباله قصه را بشنوید.. بسیاری از زنان صلیبی، پس از پرداخت فدیه نزد سلطان رفته و گفتند که ما همسران،مادران و دختران برخی از کسانی هستیم که یا اسیر شده و یا در جنگ ها به قتل رسیده اند و ما نه خانه داریم و نه خانواده که ما را تحت کفالت خویش قرار دهد. و شروع کردن هاق هاق گریه می کردند. صلاح الدین دلش به آنها سوخت و به گریه آمد و دستور داد تمام اسیران جنگی را جستجو کنند تا مگر نزدیکان این ها را بیابند. همین که برخی از سرپرستان این زن ها را یافتند آنها را آزاد کرد، اما کسانی که اولیاء و سرپرستان شان در جنگ ها کشته شده بودند برای آنها پول زیادی داد و در نهایت مسرت و خوشی سرزمین های اسلامی را ترک کردند و در هر کوی و برزن از خوبی های سلطان یاد می کردند. این همه صلاح الدین جوانمردی کرد در حالیکه برخی از فقیران غربی که قدس را ترک کرده و به طرف انطاکیه رفته بودند امیر صلیبی انطاکیه، آنها را نپذیرفت. ناچار از آن جا برگشته و نزد مسلمانان آمده و به عذر و زاری پرداختند تا اینکه مسلمانها آنان را پذیرفته و برای شان جای دادند. 
وگروهی از آنها به طرابلس رفتند که درآن زمان تحت حاکمیت لاتینی ها قرار داشت اما حاکمان وقت طرابلس آنها را طرد کرده و مال و متاع شان را که مسلمانها برای شان داده بودند از آنها ربودند!..
داستان صلاح الدین با غربیها شباهت به افسانه ها دارد تا حقیقت. اگر خود غربیها به نجابت و بزرگی اخلاق این قهرمان، اعتراف نمی کردند و به نظر اعجاب به او نمی دیدند، شاید تاریخ نویسان مسلمان را متهم به مبالغه می کردیم. 
مؤرخین غربی می نویسند که خبر بیماری ریچارد شیردل – بزرگترینوشجاع ترین فرماندۀ جنگ های صلیبی- به صلاح الدین رسید،سلطان(صلاح الدین) طبیب خاص خود را همراه با داروها و میوه های مورد نیاز فرماندۀ صلیبی فرستاد تا او را معالجه کند. این هم در زمانی بود که شعله های جنگ میان طرفین هنوز زبانه می کشید و لشکریان هر دو طرف در مقابل یکدیگر می جنگیدند. همچنان مؤرخین غربی می نویسند که زن غریبه ای خود را بر خیمه صلاح الدین انداخت در حالیکه گریه و زاری می کرد و از دو نفر از سربازان صلاح الدین شکایت داشت که آنها فرزندش را اختطاف کرده اند، صلاح الدین از این وضعیت خیلی متأثر شده و اشک هایش جاری شد و دستور داد تا در پی فرزند این زن بگردند و او را پیدا کنند. سربازان امر او را اجرا کرده و فرزند زن مذکور را پیدا کرده و به مادرش تسلیم نموده و هر دو را توسط نگهبانان، با امنیت و اطمینان به پناهگاه شان رسانیدند. 
بعد از فتح قسطنطنیه توسط مسلمانان، سلطان محمد دوم خلیفۀ مسلمین وارد کلیسای ایاصوفیا شد. دید که بسیاری از مردم از جمله رجال دین از ترس در کلیسا تحصن نموده اند. سلطان از آنها استقبال نیک کرده و حمایت خویش را از ایشان اعلان نمود و برای مسیحیانی که از ترس و هراس به آنجا پناه برده بودند دستور داد تا دو باره به خانه وکاشانه خویش برگشته و در امنیت و آرامش زندگی کنند. سپس به تنظیم امور مسیحیان پرداخت و برای شان حق داد تا از قوانین مالی و احوال شخصی کلیسای ویژۀ خویش پیروی کنند و برای کشیش ها حق داد تا هرکه را می خواهند به عنوان پطریرک تعیین کنند. وآنها از حق خود استفاده کرده و(جنادیوس) را به حیث پطریرک تعیین کردند. و سلطان مراسم تعیین ایشان را بسان گذشتگان با شکوه و جلال که در زمان بیزانس ها مروج بود برگزار کرد و برای بطریرک گفت: در هر وقت و در هر حالت به عنوان بطریرک دوست ما بوده و از تمام حقوق و امتیازات کسانیکه پیش از تو بودند برخوردار خواهی بود. سپس یک اسپ زیبایی را به او تحفه داد و پاسبانهای خاصی از نیروهای ویژه برایش تعیین کرد و درباریان سلطان بطریرک را تا جائیکه برای او آماده کرده بودند همراهی نمودند. سپس سلطان به قوانین کلیسای ارتودوکس مهر تأیید گذاشته و آن را قانون رسمی اعلان نمود و امور کلیسا را خود تحت رعایت قرار داده و تمام آثار قدیسان را که در روز فتح، مورد چور و چپاول قرار گرفته بودند دو باره جمع کرد و حتی برخی را با پول خریداری نموده و به صاحبانش مسترد نمود!
سلطان محمد فاتح چنین معاملۀ نیک و جوانمردانه را با مسیحیان قسطنطنیه انجام داد، بدون اینکه قبلاً با ایشان درین زمینه تعهدی سپرده باشد تا به آن وفا کند بلکه چنین معامله ای را مسؤولیت دینی و انسانی خود می دانست و برای کسب رضای خدا آن را انجام می داد؛ به همین لحاظ مسیحیان در سایۀ دولت اسلامی آنقدر احساس آرامش و امنیت و آزادی می کردند که در سایۀ دولت های بیزانس مسیحی نمی کردند!
همچنان عثمانی ها زمانیکه کشورهای مجاور خویش را فتح کرده و تا یونان، بلغاریا وکشورهای دیگر پیش رفتند با شهروندان مسیحی آن مناطق طوری رفتار می کردند که در تاریخ اروپا بی سابقه بود. حتی که یاران (کلفن) در مجارستان و تراسلفانیا و یاران مذهب توحید مسیحی که در تراسلفانیا نیز به سر می بردند همواره حاکمیت ترک های مسلمان را نسبت به دیگران به ویژه بر خانواده هبسبورگ متعصب، ترجیح می دادند! وپروتستانت ها در سلیزیا علاقمند بودند تا در تحت تسلط ترک های مسلمان باشند برای اینکه آنها همواره آرزو داشتند تا در فضای از آزادی دینی شعائر مذهبی خویش را انجام دهند. و چنین فضائی جز در سایۀحکومت اسلامی در حکومت های دیگر وجود نداشت. مسلمانان با مسیحیان تحت حاکمیت دولت اسلامی با تسامح و مدارا رفتار می کردند در حالیکه مسیحیان در کشورهای اروپای مسیحی، از ظلم و بیدادگری حاکمان آن سرزمین ها و تعصب گروه های مذهبی در برابر یکدیگر که باعث ریختن خون هزاران انسان می شد و فضائی از ترس و وحشت در میان شان حاکم میگردید، سخت رنج می بردند.
بطریرک انطاکیه (مقاریوس) از جنگ های گروهی و مذهبی مسیحیان با یکدیگر، در صدۀ هفدهم میلادی چنین می گوید:« همۀ ما بر هزاران شهیدی که کاتولیک ها به قتل رسانده بودند اشک ریختیم که در چهل- پنجاه سال اخیر توسط بدبختان، زندیقان، دشمنان دین (کاتولیک ها) به قتل رسیده اند که شاید شمار آنها به هفتاد هزار نفر برسد. ای خاینان! ای پلیدان! ای سنگدلان! زنان را چرا به قتل رساندید؟ آن گروه از دختران،پسران وکودکان خورد سال چه گناهی داشتند که شما خون آنها را ریختید؟ اینکه ما (ارتودوکس ها) پولندی ها را ملعون می گوییم برای این است که آنها در معامله با مسیحیان پست تر و شریرتر از بت پرستان مفسد بودند.کاتولیک ها به این باور اند که نام ارتودوکس را از صفحۀ هستی نابود خواهند ساخت. خداوند دولت ترک ها را مستدام دارد، برای اینکه تنها از ما مالیات می ستاند و به دین و آیین ما کاری ندارد. اما این پولندی های لعنتی با وجود این که مسیحی اند و ما از ته دل با آنها همکاری می کنیم،هرگز به این قناعت نکرده و یهودیان دشمن مسیح را حاکم ما ساخته اند و آنها برای مسیحیان اجازه نمی دهند تا کلیساها را آباد کنند. و حتی نمی گذارند تا پاپی اسرار دین مسیح را برای ما بیان دارد».
تاکنون از احترام محمد فاتح به کلیسای ایاصوفیا و حقوق مسیحیان در قسطنطنیه صحبت کردم اینک ناگزیرم تا شمه ای از کارنامه های صلیبیان را زمانیکه از اروپا به قسطنطنیه آمده و در سال 1204برآن مسلط شدند،بیان دارم. به سخنان پاپ (انسنت سوم) توجه کنید که در توصیف کارنامه های اروپایی ها در برابر ارتودوکس ها می گوید:« پیروان و ناصران دین مسیح باید از شمشیرهای خود در برابر دشمن بزرگ مسیحیت (اسلام) استفاده می کردند اما بر عکس آنها با این شمشیرها خون حرام مسیحیان را ریختند و به دین، سن و جنسیت احترام نگذاشته بلکه در روز روشن لشکریان شان، زنان دیرنشین و باکره و مادران را مورد تجاوز جنسی قرار دادند. وتنها به چور و چپاول ذخائر امپراطور و افراد اکتفا نکرده بلکه اموال و دارایی های کلیساها را هم ربودند و حرمت آنها را زیر پا کردند و عکس های مقدس، صلیب ها و آثار و بقایای قدیسان را بغارت بردند».
از آقای شارل دیل بشنوید که می گوید:« سربازان اروپایی مست، در کلیسای سانت صوفیا داخل شدند وکتاب های مقدس را تلف کرده و عکس های شهیدان را لگدمال کرده و زن فاحشه ای بر کرسی بطریرک نشست و با صدای بلند آواز خواند! نشانه های فن و هنر را در شهر از بین برده و حتی تمثال ها را ذوب نمودند تا از آن پول بسازند».
یکی از راهبان که این رویداد دردناک را دیده بود اعتراف کرده وگفت:«پیروان محمد چنین معاملۀ غیر انسانی ای را که سربازان مسیح در حق ما روا داشتند، به شهر ما نکردند». آری پیروان حضرت محمد زمانیکه قسطنطنیه را فتح کردند هیچگونه رفتار زشتی با پیروان ادیان دیگر، نکردند و دین اسلام هم به آنها اجازه نمی داد که به تعصب دینی زشت رو آورده و یا آن را دامن زنند. لکن کاتولیک های مسیحی با برادران مسیحی ارتودوکس شان چنان حرکتی را انجام دادند!
نمی خواهم میان اخلاق کشورگشایان مسلمان در اندلس و اخلاق اسپانیائی ها زمانیکه بر غرناطه (آخرین مملکت اسلام در اندلس) تسلط حاصل کردند، مقایسه کنم. اما میخواهم چند حقیقت تاریخی را ذکر کنم تا از اخلاق و سجایای مسلمانان آگاه شده و به وحشیگری و بی وفائی غربیها پی ببریم. 
مسلمانان زمانیکه اندلس را فتح کردند با شهروندان آن با شفقت، رحمت و مهربانی رفتار کردند، اما زمانیکه اسپانیائی ها بر اندلس تسلط یافتند تمام عهد و پیمانهایی را که با مسلمانان بسته بودند که تا حدود شصت و چند پیمان نامه می رسید، همه را نقض کردند. از جمله عهد نامه های شان این بود که به دیانت، مساجد، اموال و نوامیس مسلمانان احترام بگذارند،ولی زمانیکه بر مسلمانها چیره شدند از هیچ جنایتی دریغ نورزیدند؛طوریکه خون هزاران مسلمان را ریختانده و اموال و دارایی های شان را به تاراج بردند و از سقوط غرناطه 32 سال نگذشته بود که پاپ دستور خود را مبني بر تخريب مساجد در سال 1524م صادر کرده و مطابق آن تمام مساجد اسپانیا تبدیل به کلیسا گردید! و هنوز چهار سال دیگر بر این حادثه نگذشته بود که در تمام اسپانیا حتی یک مسلمان هم باقی نمانده بود!
جای تعجب این است که غربیها با یکدیگر طوری معامله می کنند که در بربریت، تندخویی، سنگدلی و وحشیگری شان در برابر مسلمانان کمتر نمی باشد.. و بر هر شهر وکشوری که تسلط یابند خواه شرقی باشد یا غربی، مسلمان باشد یا مسیحی با سنگدلی و وحشیگری رفتار می کنند که سخنان خودشان دال بر این حقیقت می باشد. همچنانکه پاپ (اودولدویلی) که ابتدا یکی از راهبان قدیس (وینس) بود و به حیث کشیش ویژه لوی هفتم ايفاي وظیفه می کرد در حملۀ صلیبی دوم همراه لوی بود، چشمدید خود را چنین بیان می دارد:« هنگامیکه صلیبی ها می خواستند از راه خشکه از طریق آسیای صغیر خود را به بیت المقدس برسانند، در گذرگاه کوه فریجیا در سال 1148م با ترک ها برخورد کردند و در برابر آنها به شکست سختی مواجه شدند و با تحمل مشکلات فراوانی خود را به شهر ساحلی (اتالیا) رساندند. و در آنجا توانمندان با پرداخت پول هنگفتی به بازرگانان یونانی به سفر دریایی پرداخته و خود را به انطاکیه رساندند اما هزاران نفر بیمار، زخمی و حاجیانی را که می خواستند به بیت المقدس بروند نزد همپیمانان یونانی خود گذاشتند و یونانی ها از لوی هفتم 500 مارک گرفته بودند تا از حاجیان حمایت نموده و بیماران را کمک کنند تا بهبود یافته و سپس به رفیقان شان بپیوندند. تا هنوز لشکر صلیبی حرکت نکرده بود که یونانیهای خائن ترک ها را از وضعیت حاجیان بی دفاع خبرداده و حاجیان در حال حرکت به سوی پادگان خویش بودند که مورد حمله قرار گرفته و در محاصره افتاده و به هرگوشه و کنار پراکنده شدند و یا به قتل رسیدند و آنعده هم که از مرگ نجات یافته هرگز تصور آن را نمی کردند. اما وضعیت رقت بار این گروه، مسلمانان را به شفقت آورد همین بود که بیماران را تحت معالجه قرار داده و به فقیران و گرسنگان شان با دست باز نفقه کردند و هرچه در توان داشتند در برابر اسیران دریغ نورزیدند و حتی برخی از ایشان پول های فرانسوی را که یونانیان به زور و یا فریب از حاجیان گرفته بودند از آنها خریده و به اسیران تهیدست و بیچارۀ صلیبی تقسیم نمودند. واقعاً فرق بزرگی میان معامله مهربانانه ای که حاجیان از کفار(مسلمانان)دیدند با آنچه از سنگدلی برادران مسیحی یونانی شان دیدند به مشاهده می رسد. و بسیاری از این اسیران با اراده خویش دین اسلام را پذیرفتند و همچنانکه یکی از مؤرخان قدیم میگوید:«برادران دینی شان از آنها روی برتافتند و حتی آنها را مورد ظلم قرار دادند ولی امنیت و آرامش را میان کفار(مسلمانان) دریافتند و مورد لطف و محبت آنها قرارگرفتند».(پاپ اودولدویلی میگوید) اطلاعاتی که به ما رسیده حاکیست که بیشتر از سه هزار مسیحی به صفوف ترک های مسلمان پیوستند. آه! این چه رحمتیست که از خیانت سخت تر مي باشد! مسلمانان به ایشان نان دادند اما عقیدۀ آنها را گرفتند. بدون شک که مسلمانان هیچکس را مجبور به ترک دین شان نکردند اما خدماتی که به آنها انجام دادند باعث علاقمندی مسیحیان به اسلام شد».
خوانندگان گرامی! چرا از گذشته های دور صحبت کنیم؟ در حالیکه در دو جنگ جهانی اخلاق غربیها را با تمام معنی دیدیم و شناختیم. دیدیم که چگونه در برابر یکدیگر از بربریت و وحشت کار گرفته و ملیون ها انسان را به قتل رسانیده و یا معلول و معیوب ساختند و اکنون هم که اخلاق و راه و روش آنها را درکشورهای شرقی و اسلامی از نزدیک مشاهده می کنیم گویای این واقعیت است که غربیها در جنگ ها و حکومت های شان انسانهای سخت دلی هستند و تمام ادعای بشردوستانۀ آنها در محافل بین المللی جز نفاق، دو رویی، ریاکاری و دروغ چیز دیگری نیست. و چهرۀواقعی آنها نه تنها در جنگ هایی که براه انداخته اند بنحوي آشكار شده بلكه در عملكرد آنها در کشورهایی که تحت استعمارشان قرار داشت، كاملاًمشخص شده است، که چگونه در برابر دیگران از هیچگونه ظلم، وحشت و بربریت دریغ نمی ورزند. برخی برای جنایات غربیها در قرون وسطی عذرتراشی می کنند و می گویند که آنها در آن زمان گروهی بودند که مدنیت آنها را دارای اخلاق نیکو و بدور از آلودگی ها نساخته بود اما امروز چه بهانه ای دارند؟ غربیها مدعی اند که ما ارباب تمدن و استاد جهانیان در علوم، هنرها و اکتشافات علمی هستیم در حالیکه هیچگونه تغییر ملموسی در معاملۀ شان با دیگران دیده نمی شود بلکه بدتر و منافقانه تر از غربیهای قرون وسطی عمل می کنند.
به نظر من مسأله، مسألۀ طبیعت نهفته در درون غربیها است. برای اینکه طبیعت ذاتی انسانها، بالای طبیعت هاي اكتسابي غلبه حاصل می کند. بر غربیها هم اکنون طبیعت قبیله ای، وحشیگری و بت پرستی غالب مي باشد که در قرون وسطی پس پردۀ دین مخفی شده بود و حتي در جنگ های صلیبی با تردستي خاصي گناه تمام جنایتها و وحشیگریهای خویش را برگردن دین انداختند. و امروز هم تمام بدی های خود را به گردن همان تمدنی می اندازند که در ظاهر پیام آور صلح و استقرار و تمدن و اخلاق است. غربیهایی که در تمام عصرها انسانهای خون آشام، قدرت پرست،متعصب و خائن بوده اند، چگونه می توانند لب به اعتراض بر مسلمانان بگشایند و از سنگدلی و بی رحمی آنها در فتوحات اسلامی سخن گویند و استعمار خود را توجیه نموده و خود را بشردوست و مهربان و… جلوه دهند؟
قسم به خدا داستان مسلمانان و غربیها به گفتار آن شاعری می ماند که می گوید:
ملکنا فکان العفو منا سجیه
فلما ملکتم سال بالدم ابطح
وما عجب هذا التفاوت بیننا
فکل اناء بما فیه ینضح

 

«مسلط شدیم و عفو وگذشت خصلت ما بود. زمانیکه شما مسلط شدید در (ابطح) خون جاری گردید. این تفاوت میان ما و شما تعجب انگیز نیست. برای اینکه هر ظرف، آنچه در درون دارد تراوش می دهد».

بحث در مورد'عدالت و مساوات در تمدن اسلامی'

نظریات خود را بنوسید

نظریات خود را باره این مقاله با ما شریک کنید

نظر شما قابل قدر است