غزوه بنى مصطلق

غزوه بنى مصطلق
  • 12/15/2021
  • 3:38:30 PM
Share Content

غزوه بنى مصطلق

(سال پنجم هجری)

توطئه و قیام دسته‌جمعی قریش و یهود علیه مسلمانان، از مکه تا مدینهرا فرا گرفته بود و تمام قبایل خود را برای حمله به مدینه آماده می‌کردند. قبل از همه قبایل «انمار» و «ثعلبه» این تصمیم را گرفتند.

پیامبر اکرم از جریان دسیسه‌چینی آنان باخبر و در دهم ماه محرم سال پنجم هجری با چهارصد نفر از اصحاب از مدینه خارج شدند و تا محل «ذات الرقاع» رفتند، ولی آنان که قبلاً مرعوب فداکاری‌ها و جانبازی‌های مسلمانان شده بودند، با شنیدن خبر ورود مسلمانان به آن منطقه پا به فرار گذاشته به کوه‌های اطراف پناه بردند. در ماه ربیع الاول سال پنجم هجری این خبر به مدینه رسید که در «دومة الجندل» سپاه بزرگی از کفار گرد آمده و قصد حمله به مدینه را دارند، آن‌حضرت با یک هزار نفر از مجاهدان اسلام برای مقابله با آنان از مدینه حرکت کردند، سپاه کفر با شنیدن این خبر پا به فرار گذاشت.

غزوۀ مریسیع یا بنی مصطلق

«خزاعة» یکی از قبایل تحت حمایت و هم‌پیمان قریش بود. قریش که خود را از نسل حضرت ابراهیم می‌دانستند، به این فکر افتادند که باید در تمام امور از دیگران ممتاز باشند، از این جهت تصمیم گرفتند تا در موسم حج به میدان عرفات که خارج از محدودۀ حرم است، حاضر نشوند و به جای آن در «مزدلفه» که داخل حرم است بمانند؛ نیز امتیازات دیگری از این قبیل برای خود قایل شدند و بنابراین، خصوصیت‌ها لقب خود را «احمس» گذاشتند، آن‌ها خوان کرم را بیش از این گستردند و به قبایل دیگر که این محدودیت‌ها را می‌پذیرفتند، نیز این لقب را اعطا نموده، با آن‌ها وصلت می‌کردند. این وصلت و افتخار نصیب قبیلۀ خزاعه نیز گردید.

یکی از تیره‌های خزاعه، بنوالمصطلق بود، آنان در محل «مریسیع» که به فاصلۀ نه مایل (حدود پانزده کیلومتر) از مدینه منوره قرار داشت زندگی می‌کردند. رئیس این خاندان «حارث بن ابی ضرار» بود، او با تحریک قریش و یا با تصمیم خود برای حمله به مدینه آماده شد. وقتی رسول اکرم ج آگاه شدند، برای تحقیقات بیشتر حضرت «زید بن خصیب» را به آن محل فرسادند. او پس از انجام مأموریت، خبر آماده‌شدن بنی المصطلق به مدینه را تأیید کرد.

آن‌حضرت ج فرمان آماده‌باش سپاه اسلام را صادر نمودند و در دوم ماه شعبان از مدینه به قصد «مریسیع» حرکت کردند. حارث و افراد او که از آمدن آن‌حضرت آگاه شدند، منطقه را ترک کرده پا به فرار گذاشتند، ولی اهل «مریسیع» صف‌آرایی کردند و پس از زد و خورد کوتاهی ده نفر از آن‌ها به قتل رسید و باقی‌مانده حدود ششصد نفر اسیر شدند. مسلمانان دو هزار شتر و حدود پنج هزار گوسفند را به غنیمت گرفتند؛ این روایت از ابن سعد است. در صحیح بخارى و صحیح مسلم مذکور است که آن‌حضرت ج در حالی بر بنی المصطلق حمله کردند که آن‌ها بی‌خبر و مشغول آب‌دادن حیوانات خود بودند.

ابن سعد نیز روایتی را که در صحیح بخاری و مسلم مندرج است نقل کرده است؛ ولی نوشته است که روایات سیرت بر روایات صحیحین قابل برتری نیست، اما واقعیت این است که این روایت طبق اصول حدیث قابل حجت نمی‌باشد، زیرا که سلسله روایت به «نافع» منتهی می‌شود و «نافع»نه اینکه در آن جنگ شرکت نداشته، بلکه رسول اکرم ج را نیز زیارت نکرده است، از این حهت این روایت طبق اصطلاح محدثین منقطع است.

این جنگ یک جنگ معمولی بود، ولی با پیش‌آمدن وقایع خاصی از شدت اثرگذاری عمومی بیشتری در جامعه آن روز برخوردار بود. یکی از ویژگی‌های این جنگ این است که بسیاری از منافقین بر اثر مال‌پرستی و چشمداشت به مال غنیمت، در آن شرکت کرده بودند.

دامن زدن رییس منافقین به آتش اختلاف

منافقین که سرشت و باطن خبیثی داشتند، همواره در صدد فتنه‌انگیزی و ایجاد اختلاف بودند. یک روز میان یک نفر از انصار و یک نفر از مهاجرین بر سر برداشتن آب از یک چشمه، جدالی روی داد. انصاری طبق مرام قدیمی عرب‌ها فریاد زد: «يا للأنصار» «ای انصار! کمک کنید». و مهاجر فریاد زد: «يا معاشر المهاجرين» «ای مهاجران! کمک کنید». با شنیدن این دو فریاد، دو گروه از انصار و مهاجرین بر ضد یکدیگر شمشیر کشیدند و نزدیک بود جنگ و کشتار ناخواسته‌ای آغاز گردد، ولی بعضی از مسلمانان مانع از آن شدند.

عبدالله بن ابی که رئیس منافقین بود، فرصت را غنیمت دانست و خطاب به انصار گفت: شما خودتان این مصیبت را برای خود آوردید، شما مهاجرین را پناه دادید و حالا آن‌ها اسباب زحمت برای شما شده‌اند؛ هنوز وقت باقی است دست از حمایت آنان بردارید تا مدینه را ترک کنند. پیامبر اکرم از جریان آگاه شدند، حضرت عمر خشمگین شد و به آن‌حضرتعرض کرد: به یک نفر اجازه دهید تا گردن این منافق را بزند. آن‌حضرتفرمودند: آیا این مناسب است که مردم بگویند: محمد یاران خود را به قتل می‌رساند؟

جای شگفتی است که از یک طرف می‌بینیم عبدالله ابن ابی با این شدت، منافق و دشمن سرسخت اسلام و مسلمین است و از طرف دیگر فرزند او عبدالله یکی از جانبازان و فداکاران اسلام به شمار می‌آید!.

هنگامی که سول اکرم از گفته‌های عبدالله بن ابی آگاه و از آن ناخشنود شد، این خبر شایع گردید که آن‌حضرت قصد کشتن او را دارند؛ با شنیدن این خبر فرزندش عبدالله به محضر آن‌حضرت حضور یافت و عرض کرد: همه می‌دانند که من تا چه حد خدمتگذار پدرم هستم؛ ولی اگر چنین دستوری هست، پس بفرمایید تا خودم آن را اجرا کنم، من همین حالا سرش را از تنش جدا کرده به محضر حضرت عالی خواهم آورد، من از این بیمناکم که شما به کسی دیگر فرمان قتل پدرم را بدهید، آنگاه من تحت تأثیر عواطف پدری و حمیّت عربی قرار گرفته قاتل را به قتل برسانم و عاقبت خود را با ریختن خون مسلمانی تباه کنم. آن‌حضرت ج به وی اطمینان دادند که چنین تصمیمی ندارمم و با او مدارا خواهم کرد، این وعدۀ مدارا با وی چنان به انجام رسید که وقتی عبدالله بن ابی وفات کرد، آن‌حضرت ج پیراهن مبارک خود را برای کفن او عنایت کردند و بر وی نماز جنازه گزاردند.

حضرت عمر س خواستند تا مانع از اقامۀ نماز جنازه بر آن منافق شوند، ولی چه کسی می‌توانست از الطاف و عنایات بیکران رحمت عالمیان، جلوگیری کند!؟

داستان ازدواج آن‌حضرت با جویریه

از جمله کسانی که در جنگ با قبیله بنی‌مصطلق یا غزوه مریسیع به اسارت گرفته شده بودند، جویریه دختر «حارث بن ابی‌ضرار» سردار بنی‌مصطلق نیز بود. طبق روایت ابن اسحق که در بعضی از کتب حدیث نیز مذکور است: تمام اسیران جنگی به عنوان غلام و کنیز میان مسلمانان تقسیم شدند. حضرت جویریه که به ثابت بن قیس تعلق گرفته بود، از وی درخواست «مکاتبت» کرد، یعنی اینکه مرا در مقابل گرفتن مال آزاد کن. ثابت پذیرفت، ولی نزد جویریه مالی وجود نداشت که به او بپردازد، از این جهت قصد کرد تا از طریق جمع‌آوری کمک از مردم آن مبلغ را ادا کند؛ نزد آن‌حضرت ج آمد، حضرت عایشه نیز در آن موقع حضور داشت.

ابن اسحق به نقل از حضرت عایشه، نظر و برداشت شخصی او را چنین روایت کرده است: جویریه بی‌نهایت خوش برخورد و جذاب بود، وقتی من او را در حال رفتن به محضر آن‌حضرت مشاهده کردم، یقین نمودم همچنانکه آن‌حضرت از حسن و جمال من متأثر شده بود، از حسن و جمال او نیز متأثر خواهد شد. خلاصه، او به محضر آن‌حضرت رفت و مشکلش را مطرح کرد. آن‌حضرت فرمودند: «اگر از این برخورد بهتری با تو شود قبول می‌کنی»؟ وی هدف آن‌حضرت را جویا شد. آن‌حضرت فرمودند: «من از جانب تو مبلغی را که به ثابت باید بپردازی ادا کرده آنگاه با تو ازدواج می‌کنم؟» حضرت جویریه این پیشنهاد را با طیب خاطر پذیرفت. آن‌حضرتمبلغ معین را به ثابت پرداخت نمود و سپس با جویریه ازدواج کرد.

این روایت را حافظ ابن حجر در اصابه نقل نموده و نوشته است که سند آن صحیح است. ابن سعد نیز آن را روایت کرده است. ابن سعد در طبقات هم روایت کرده که پدر جویریه فدیه آزادی وی را به آن‌حضرت تقدیم نمود و پس از آزادی، آن‌حضرت از وی خواستگاری و سپس با وی ازدواج کردند.

تأثیر پربرکت این ازدواج

وقتی آن‌حضرت با جویریه ازدواج کردند، تمام اسرای جنگی که میان مسلمانان تقسیم شده بودند، به میمنت و احترام این ازدواج یک باره آزاد شدند و مسلمانان اظهار داشتند: مناسب نیست افراد خاندانی که آن‌حضرت با آنان وصلت کرده است غلام و کنیز شوند.

داستان افک

واقعه افک که در آن منافقین به حضرت عایشه تهمت زدند، در اثنای جنگ بنی‌مصطلق و هنگام بازگشت از آن پیش آمده بود. در کتب احادیث و سیره این داستان به‌طور مفصل بیان شده است، ولی واقعه‌ای که نسبت به آن، در قرآن مجید صریحاً چنین هشدار داده شده: وقتی مردم این خبر را شنیدند، چرا نگفتند: «این یک بهتان است» نیازی به تفصیل چندانی ندارد،البته از این داستان می‌توان فهمید که یک خبر دروغ و خلاف واقع چگونه شایع شده و بر سر زبان‌ها قرار می‌گیرد.

این خبر را در اصل منافقان شایع کرده بودند، ولی بعضی از مسلمانان ساده‌لوح فریب منافقان را خورده و با آنان هم‌نوا شدند که بعداً حد تهمت در مورد آن‌ها اجرا شد، چنانکه در صحیح مسلم و غیره مذکور است. مورخین مسیحی عصر حاضر هم مانند منافقین صدر اسلام، این داستان را با آب و تاب فوق العاده‌ای ذکر کرده‌اند از آن‌ها انتظار دیگری وجود ندارد؛ زیرا آنان در هر فرصتی به بهانه‌های مختلف، با قلم‌های زهرآگین خود علیه اسلام و مقدسات آن قلم‌فرسایی کرده‌اند. تمام این جنگ‌ها مقدمه‌ای بود برای آن جنگی که دو ملت عرب و یهود بر علیه مسلمانان به راه انداختند و به جنگ «احزاب» معروف است.

talking about'غزوه بنى مصطلق'

Write your thoughts

Share your thoughts about this article with us

نظر شما قابل قدر است