فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا… (روم، ٣٠)
So turn your face towards the pure religion of God!پارادايم سنت و مدرنيته
پارادايم سنت و مدرنيته
نويسنده: انجنير سيد يعقوب (نويد)
از نظر رشد و تکامل اجتماعى-فرهنگى، جامعه ما تازه مىخواهد پا را از گليم سنت بيرون بگذارد و با کاروان تمدن هماهنگى ايجاد کند و وارد مناسبات جهان مدرن شود. فرايند گذار از سنت به سوى مدرنيته، تحولات و تغييرات بنيادى هماهنگ با رشد فکرى و فرهنگى جامعه نياز دارد، اما شرايط اجتماعى-سياسى جامعه ما ويژهگى هاى معين خود را متناسب با شرايط سياسى، نظامى و تحولات جهانى در عصر ارتباطات دارد، چنانچه ساختار شکني پُر شتاب و شتاب ظاهرى در تغيير ساختار هاى اجتماعى و فکرى از ويژهگى هاى عصر تکنالوژى و محصول پيشرفت هاى تخنيکى در عرصه ارتباطات جهانى است نه محصول فرايند تکامل ديناميکى و درون ساختارى جامعه ما.
به اين لحاظ التهابات و حساسيت هاى فکرى توأم با واکنش هاى خشن و عاميانه در مقابل ارزش ها و مفاهيم جديد از ويژهگى هاى جامعه سنتي در حال گذار است که منجر به گسست فکرى و فرهنگى جامعه گرديده، تحولات فکري و فرهنگي ترمينالوژي و کاربرد واژهها در فضاى جديد را رنگ و معناي ديگر بخشيده، آنها را نيازمند تعاريف جديد نموده است. فلسفههاى جديد، دستاورد هاى بسيار بزرگ در عرصه علوم انسانى، تعريف انسان، جامعه و جهان ارايه نموده که با درک ديروزى قابل تفسير و معنى نيست، چنانچه کنار آمدن با شرايط جديد و گذشتن از ارزش هاى سنتى و تاريخى در بين اقشار مختلف جامعه مبدل به بحث هايى هويتى گرديده و بحران هويت دينى و سنتى را در خط راديکاليزم و عقب گردى تقويت نموده و گفتمان نياز گذار از سنت به مدرنيته را به چالش کشانده، بحث هويت جانشين بحث هاى معرفتى و علمى که در همچون شرايط بيشتر نياز است گرديده و عده زيادى در موضع افکار و انديشه هاى سنتى محکم ايستاده اند و با هر گونه دگرانديشى و نوآورى ها درعرصه هاى مختلف زندهگى سرِ نا سازگار و زبانِ طعنه و لعن در پيش گرفته اند، گويا هويت سنتى جامعه ميراث شخصى و خانوادهگى شان است که در حفظ آن ايستادهگي نموده، سد و مانع در راستاى تحول و دگرگونى جامعه ايجاد ميکنند، اما اين دوستان بىخبر از آن اند که جامعه بشرى در امتداد زمان، هميشه دستخوش تغيير، تحول و دگرگونى بوده و است. گذار از سنت به سوى مدرنيته يک بحث فلسفى است، اما گذار از جامعه سنتى به جامعه مدرن يک بحث جامعه شناسانه است. در گذار از جامعه سنتى به جامعه مدرن، نفى تمام ارزشهاى سنت مطرح نيست، نبايد حرکت به سوي جامعه مدرن با نفى همه ارزش هاى سنت يکى تلقى شود، اين حرکت و تغيير تکاملى است نه جاىگزينى، سنت هايى که عمق معنايى و ارزش معنوى حفظ شدن و باقي ماندن را داشته باشند، طبيعى با جامعه مدرن در زندهگى انسان مدرن هم سازگار خواهند شد، و نياز به نفى اين ارزش ها در جامعه مدرن نيست. در غرب هم مدرنيته با رنسانس و کنار گذاشتن اسقف هاى کليسا آغاز شد، اما مدرنيته نفى کننده تمام ارزش هاى سنت نبود و نيست، مسيحيت منحيث يک دين بخش ميراث دوران سنت است، گرچه جامعه مدرن با قرائت سنتى از دين در افتاد و دست کليسا را از حکومت و زندهگى مردم دور ساخت، اما دين و اعتقادات مردم همه سر جاى شان باقى ماند و تا به امروز اکثريت مطلق جهان را دينداران تشکيل مىدهند. به همهگان روشن است که کاروان تمدن و فرهنگ بشرى در امتداد زمان با پيشرفت هاى فلسفى، عرفانى، کلامى، هنرى و شعرى مراحل پر بار را پشت سر گذرانيده تا به عصر مدرن يعنى عصر علم و تکنالوژى رسيده، نفس تحولات چيزى جز فرايند تکامل عقلانيت بشر نيست، پس مقاومت در برابر دست آوردى علمى و عقلى بشر نه معقول و نه مقبول است. نبايد چون کرم به دور خود پيچيد و در لابلايى افکار و انديشه هاى گذشتهگان بى خيال آراميد، که ايستايى و ماندن با سياليت ذاتي بشر هماهنگى ندارد. عقلانيت عصر مدرن با عقلانيت دينى و سنتى فرق دارد، عقلانيت مدرن عقلانيت اعتراضيست، اما عقلانيت دينى عقلانيت وحى محور است، فلاسفه بعد از کانت گزاره هاى اعتقادى را بيرون از حوزه عقلى دانسته و اثبات تجربى آن را ناممکن گفتند. عقلانيت مدرن هيچ مرجعه بالاتر از عقل و عرف جامعه را قبول ندارد. عقلانيت اعتراضى قبل از اين كه دنبال حقيقت باشد، دنبال درک واقعيت ها و غلبه بر طبيعت است.
گفتمان سنت و مدرنيته، بحث داغ در شرايط امروزى جامعه ما است، در حالى که جهان با پيشرفت هاى علمى و تکنالوژيک بسيار سال مىشود از مرحله مدرن گذشته و زندهگي پسا مدرن را تجربه مىكند، که جامعه ما از آن خيلى فاصله دارد. ما در بيرون شدن از جامعه سنتى و حرکت به سوى جامعه مدرن متناسب با شرايط فرهنگى و اعتقادى جامعه خود نيازمند کار تحقيقاتى و اجتهادى هستيم. ما در شرايطي زندهگى ميکنيم که جهان و عقلانيت انتقادى عصر مدرن ديگر دست از تفسير جهان برداشته و دنبال تغيير جهان موازي با پيشرفت علوم درعرصه هاى مختلف زندهگيست، پيشرفت تکنالوژي نيازمند برنامه و مديريت علميست، برنامه هاى علمى از روش هاى علمى تغذيه مىكنند نه از دين. ما در فقه برنامه تدوين شده براي زندهگي مدرن نداريم، فقه غناي حکمي دارد، نه برنامهيي، جوامع مدرن و جوامع پيشرفته از نظر ساختار هاي اجتماعي، اقتصادي و سياسي نهايت پيچيده است که نياز به برنامه هاي علمي دارد، برنامه سازي کار علم و مراکز علمي است که بيرون از حوزه صلاحيت هاي فقهي قرار دارد، اين نکته بسيار جدي و قابل عطف است، نميشود از آن سطحى گذشت، چون فقه بيرون از جامعه سنتى تجربه عملى و کاربردى در جوامع مدرن را هنوز طورى که لازم است پيدا نکرده، فقه در جامعه مدرن بدون اجتهاد پويا، وارد شده نمىتواند، و اجتهاد پويا زماني ممکن است که ديوار بين علوم ديني و علوم اکادميک شکسته شود و فقها از سفر و زندهگي در گذشته و تاريخ به زمان حال برگردند و بين عالم ماده و معنا تعامل عقلي و منطقي بر مبني معرفت شناسي ايجاد کنند، اما تا جايي که ديده مىشود بستر زايش و نوآوري اجتهادي در فقه به كلى خوابيده و علماي دين به مبرميت تغيير و تحولات زمان توجه و باور ندارند و مدارس ديني احکام را که متناسب با شرايط زندهگى ابتدايي ديروز صادر گرديده لاتغيير تصور ميکنند. اين پارادوکسننگري دين و دنيا ناشي از عقب ماني علمايي است كه از نظر فكري در گذشته زندهگى مىكنند. ديندارى مجرد از شرايط زندهگى و تکامل تاريخى عصر و زمان، دگماتيزم است و معرفت دينى خوا نخواهى در تعامل با رشد علوم و دانش روز در امتداد زمان تغيير و تکامل مىنمايد، چون انسان و جامعه انسانى در حال تغيير است، بهخصوص ما در عصري زندهگى مىکنيم که جهان پيشرفته مرحله پسامدرن را تجربه ميکند. عقلانيت عصر مدرن حکم ميکند که هيچ تصديق بدون استدلال عقلي در ساحه معرفت و علوم پذيرفتني نيست. پس بايد توازن منطقي و محتوايي بين گزاره هاي اعتقادي و علوم انساني و فلسفه هاي امروزى به وجود آيد، در غير آن نميشود، دين را که خود يک بخش بزرگي از سنت است مانند گذشته بهگونه ميراثي و القايي به نسل هاي بعدي انتقال داد. اين انتقال زماني ممکن است که ما بتوانيم، توازن معنايي با استدلال منطقي بين باور هاي اعتقادي و فلسفه زندهگي امروز ايجاد کنيم، چون علم و تکنالوژي در زندهگي امروز بشر گزينه هاي رفاهي و قدرت يابي فراوان در مقابل طبيعت به وجود اورده که نميشود به همه پشت کرد ويا به نام ارزش هاي فرهنگي و ديني آنها را ناديده گرفت.
talking about'پارادايم سنت و مدرنيته'
Write your thoughts
Share your thoughts about this article with us