

فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا… (روم، ٣٠)
پس روى خود را متوجه آئين خالص پروردگار كن !عاليترين ارزش انسانى در قرآن
عالى ترين ارزش انسانى در قرآن
شايد براى همه اين سئوال مطرح باشد كه عالى ترين ارزش انسان چيست ؟ آن ارزشى كه ميشود انسانها را بر مبناى آن از هم تفكيك نمود.
از هر زاويه و با هر تفكرى ميتوان به اين سئوال، پاسخ داد. اما بعنوان يك مسلمان مى خواهم پاسخ آنرا از زبان قرآن كه كلام الهى است، بدهم.
خالق انسان کدام خصلت را برترى بخشيده و بهشت را بهای آن قرار داده است؟
برای جلب رضايت «رب» چه رفتاری بايد داشته باشيم؟
آنچه دل آدمی را جذب می کند و انگيزه ى او براى تلاش مى شود، بسيار متنوع و متفرق است، اما علماى روانشناسى آنرا در چهار محور محدود نموده اند:
- بُعد علمى ( دانايى )
- بُعد قدرت ( توانايى )
- بُعد ثروت ( دارايى )
- بُعد اخلاق ( ديندارى )
مكلفيت كسانى كه در سه بُعد علم، قدرت و ثروت تلاش مى كنند، كاملاً مشخص است. طالب العلم در پى علم، قدرت طلب براى كسب قدرت و زراندوز در جستجوى ثروت است. سئوال اينست كه يك فرد ديندار و مذهبى در پى كسب چه چيزى است و آنچه را كه غير از علم، قدرت و ثروت است، بدست مى آورد، چه نام دارد؟
پاسخ های مختلفی به اين پرسش داده شده است ، مثل : عبادت خدا ، خدمت به خلق ، خودسازی ، عدالت گستری، انفاق و احسان به درماندگان ، جهاد در راه خدا ، عرفان و معرفت حق، عشق به اولياء الله ، امر بمعروف و ….
پاسخ های فوق تماماً درست و مورد رضايت پروردگار است ، اما خود اينها نيازمند نيروئی است که بتواند در برابر جاذبه ها و عوامل مخالف آن مقاومت کند ، مثلاً عبادت را شرک ، انفاق مال و احسان را بخل و حرص ، عدالت و انصاف را انتقام و زياده خواهی، مهر و محبت را دشمنی و دد منشی ، صلح و صفا را خشم وخون ، جهاد را جان دوستی ، خدمت را خود خواهی ، عشق را نفرت ، معرفت را جهل و جمود ، تحقيق و تتبع را تعصب و تقليد مانع مى شود.
چه بايد کرد تا بتوانيم خود را از انگيزه های منفی و مخالف آزاد سازيم، موانع راه را بر طرف كنيم و توفيق آنچه را که در پی آن هستيم کسب نمائيم ؟ اين اراده و نيروی بازدارنده کدام است که راز کمالات بشری و كليد بهشت اخروى محسوب ميشود؟
برای شناخت اين نيرو ، ابتدا بايد جايگاه خودمان را در جهان بينی و انسان شناسی دينی جستجو کنيم.
در معرفت دينی همواره دو نيروی «خير» و « شر» تعريف ميشود که آدمی را بسوی خود می کشانند . مهم نيست که چه نامی بر اين دو نيرو می نهند، مسئله اصلی قرارگرفتن انسان ميان دو جاذبه مثبت و منفی است که در شريعت اسلام ، رحمان و شيطان ، و پيروان ديگر مذاهب به نام ها و نشان های ديگر می نامند.
ما همچون ذرات براده ى آهن ، ميان دو قطب آهن ربائی قرار گرفته ايم که به تساوی ما را بسوی خود می کشانند. بقيه موجودات به فرمان غريزه به سمت و سوئی که آفريدگار مقدر فرموده عمل می کنند. تنها انسان است که به موهبت “ اختيار “ امکان انتخاب و اراده تصميم گيری مستقل را دارد. البته چنين نيست که خداوند اورا سرگردان و بلا تکليف ميان دو جاذبه خير و شر رها کرده باشد ، حکمت و رحمت ربوبی از همان آغازِ آفرينش او ، راهنمائی لازم را برای حفاظت نفس الهام کرده است.
اين نيرو كه در دو راهي هاي زندگي و ترديدهاي انتخاب ميان دو مسير مخالف ما را ياري مي كند ، در اصطلاح قرآني « تقوى» ناميده مي شود. در واقع « تقوا » اراده كنترل نفس و محافظتي است كه آنرا « كسب » مي كنيم و با تقويت اين نيرو مي توانيم توفيق انجام كارهاي نيكو از جمله عبادت ، احسان ، خدمت به خلق ، ايثار ، عشق ، محبت و . . . را پيدا كنيم . يعني همانطور كه با كسب علم ( در بعد نخست روح انساني ) توانائي دستيابي به مجهولات ، با كسب قدرت ، ( در بعد دوم ) توانائي انجام كارهاي دشوار و با كسب مال ( در بعد سوم ) توانائي خريد لوازم مورد دلخواه را پيدا مي كنيم ، با كسب تقوا ( در بعد چهارم ) توانائي دستيابي به ارزش هاي اخلاقي را بدست مي آوريم و درست به همين دليل است كه تقوا « شاه كليد » دروازه هاي كمالات اخلاقي و جان و جوهر همه فضائل نفس آدمي محسوب مي شود.
استعداد تقوا ، يعني زمينه روحي آنرا ، از همان آغاز آفرينش نوع آدمي ، خالق هستي همزمان ( يا پيش از ) دميدن روح خود در اين پديدهِ آخرين ، كه بشكل اختيار و اراده مستقل ( از غرائز ) تجلي كرد ، در فطرت و ذات و ضمير او نهاده بود و از همان آغاز با الهام و آموزش انواع فجور (پرده دري ها و بي بند و باري ها ) و كاربرد سپر تقوا ( كه ميتواند محافظ نفس از ارتكاب فجور باشد ) او را مدد كرده بود.
نگاه کنيد به فراز سرنوشت ساز سوره شمس ، که پس از هفت سوگند به خورشيد و ماه ، شب وروز ، آسمان و زمين و سرانجام “ نفس آدمی “ بيان شده است:
وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا
سوگند به نفس آدمی و آن ( عواملي كه در سير تكاملي انسان از ميان موجودات ) سامانش بخشيد و پس از كسب قابليت اختيار و اراده مستقل ، بی پروائی ( از گناه) و پروايش را به او الهام کرد.
همانطور كه ملاحظه ميكنيد ، متضاد « تقوا » ، فجور است. فجر يعنی شکافتن زمين ( برای چشمه و نهر آب ) ، شکافتن پرده شب ( در طلوع صبح ) ، شکافتن دريا و امثال آن . گناه را به اين دليل فجور ميگويند که پرده و حريم حرمت های دين را پاره می کند. . معنای « تقوا » درست بر خلاف آن است . تقوا نيروئی است که شخص را از ارتکاب گناه ، يعنی شکافتن حريمِ « حلال و حرام » و عبور از مرز و محدوده شريعت باز ميدارد.
تنها در آيه فوق نيست که فجور و تقوا در مقابل هم قرار گرفته اند ، همچنانکه ايمان و عمل صالح مقابل فساد هستند ، متقين و فجار نيز متضاد يکديگر ميباشند :
أَمْ نَجْعَلُ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ كَالْمُفْسِدِينَ فِي الْأَرْضِ أَمْ نَجْعَلُ الْمُتَّقِينَ كَالْفُجَّارِ
سوره ص آيه ۲۸ _ آيا ما کسانی را که ايمان آورده و کار شايسته کرده اند، همانند مفسدين در زمين ، يا متقين را همانند فاجران قرار ميدهيم ؟
بحث در مورد'عاليترين ارزش انسانى در قرآن'
نظریات خود را بنوسید
نظریات خود را باره این مقاله با ما شریک کنید