كيفيت صفات الله (ج) مجهول است

كيفيت صفات الله (ج) مجهول است
  • 1400/9/2
  • گرداننده وبسايت
  • 6:54:54
اشتراک گزاری:

كيفيت صفات الله (ج) مجهول است

 

در فقه اكبر آمده كه او تعالىٰ يد، وجه و نفس دارد. چنانكه الله تعالىٰ آنرا در قرآن ذكر نموده است. آنچه در مورد يد، وجه و نفس، در قرآن ذكر شده، صفات اوست. نبايد گفت كه منظور از دست او قدرت يا نعمت اوست. زيرا در اين تأويل، ابطال صفت است. و ابطال صفت، عقيده قدريه و معتزله است. زيرا يد او تعالىٰ صفت اوست و كيفيت آن نامعلوم است. همچنان كه غضب و رضايت او دو صفت از صفات او تعالىٰ هستند و كيفيت آنها معلوم نيست.

١- دلايل قرآن براى يد (دست):
• بَلْ يَدَاهُ مَبْسُوطَتَانِ (مائده،٦٤)
ترجمه: بلكه دو دست خدا باز است.
يا
• مَا مَنَعَكَ أَن تَسْجُدَ لِمَا خَلَقْتُ بِيَدَيَّ (ص،٧٥)
ترجمه: چه چيز ترا بازداشت، از اينكه سجده كنى، براى چيزى كه من آن را با دو دست خود آفريده ام.

٢- دلايل قرآنى براى وجه ( روى ):
در قرآن چهارده بار از يد، تذكر رفته.
• وَيَبْقَىٰ وَجْهُ رَبِّكَ ذُو الْجَلَالِ وَالْإِكْرَامِ (رحمن،٢٧)
ترجمه:و تنها ذات ذوالجلال و گرامی پروردگارت باقی می‏ماند!
يا
• كُلُّ شَيْءٍ هَالِكٌ إِلَّا وَجْهَهُ (قصص،٨٨)
ترجمه: همه چیز جز ذات (پاک) او فانی می‏شود.
يا
• إِنَّمَا نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللَّه (انسان،٩)
ترجمه: ما شما را بخاطر خدا اطعام می‏کنیم.
يا
• وَلِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَالْمَغْرِبُ ۚ فَأَيْنَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ(بقره،١١٥)
ترجمه: مشرق و مغرب از آن خداست، پس به هر سو رو كنيد، روى خدا همانجاست.
يا
• وَما تُنْفِقُونَ إِلاَّ ابْتِغاءَ وَجْهِ اللَّهِ(بقره،٢٧٢)
ترجمه: انفاق نميكنيد، مگر براى طلب روى خدا.

٣- دلايل قرانى براى نفس:
• كَتَبَ عَلَىٰ نَفْسِهِ ٱلرَّحْمَةَ ۚ (انعام،١٢)
ترجمه: رحمت (و بخشش) را بر خود، حتم کرده.
يا
• تَعْلَمُ مَا فِي نَفْسِي وَلَا أَعْلَمُ مَا فِي نَفْسِكَ ۚ(مائده،١١٦)
ترجمه: مى دانى آنچه در نفس من است و نمى دانم آنچه در نفس توست.
يا
• وَيُحَذِّرُكُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ(آل عمران،٢٨)
ترجمه: خداوند شما را از خود برحذر ميدارد.

٤- دلايل قرانى براى صفت غضب:
• وَمَن يَقْتُلْ مُؤْمِنًا مُّتَعَمِّدًا فَجَزَاؤُهُ جَهَنَّمُ خَالِدًا فِيهَا وَغَضِبَ اللَّهُ عَلَيْهِ وَلَعَنَهُ وَأَعَدَّ لَهُ عَذَابًا عَظِيمًا(نساء،٩٣)
ترجمه: كسى كه مومنى را از روى عمد بكشد، كيفر او دوزخ است و جاودانه در آنجا مى ماند و خداوند بر او خشم ميگيرد و او را از رحمت خود محروم مى سازد. و عذاب عظيم براى وى تهيه مى بيند.
يا
• يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَتَوَلَّوْا قَوْمًا غَضِبَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ(ممتحنه،١٣)
ترجمه: اى مومنان! گروهى را بدوستى نگيريد كه خدا بر آن ها خشمگين است.

٥- دلايل براى صفت رضا:
• رَّضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ (مائده،١١٩- توبه،١٠٠- مجادله،٢٢- بينه،٨)
ترجمه: خدا از ايشان راضى است.
يا
• لَّقَدْ رَضِيَ اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنِينَ إِذْ يُبَايِعُونَكَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ(فتح،١٨)
ترجمه: خداوند از مومنان راضى گرديد، همان دم كه در زير درخت با تو بيعت كردند.

تاويل كردن يد او تعالىٰ به قدرت او، بنابر اينكه قدرت غالباً با دست ثابت ميشود و يا با تأويل كردن آن به نعمت او، بنابر آنكه افاضه ى نعمت با دست صورت ميگيرد، صحيح نيست. بطور كلى هر صفتى كه الله تعالىٰ آنرا براى خود ذكر كرده، كيفيت آن از مغيبات است. كه براى ما ذكر نشده. فهم كيفيت، از فروع علم به كنه ذات است. پس وقتى كه كنه ذات مشخص نيست، چطور كيفيت صفات مشخص ميشود.بنابراين نبايد به سبب عدم ادراك كيفيت صفات، اصل آنرا انكار و يا تأويل كرد. همانگونه كه ذات الله تعالىٰ به سبب عدم ادراك آن قابل انكار نيست.

از نظر امام اعظم ابوحنيفه(رح) تأويل كردن صفات بمعناى ابطال صفات است و آنرا از ديدگاه قدريه و معتزله و خلاف ديدگاه اهل سنت مى داند. از اينرو امام، غضب و رضاى خدا را تأويل نميكند. برخلاف برخى از خلف كه آنرا تأويل كرده ميگويند: مراد از غضب، اراده ى انتقام و مراد از رضا، اراده ى انعام است، يا مراد از آن دو، غايت آنها، يعنى نقمت و نعمت است.

برخى از معاصرين ميگويند: مراد از ( يد ) يد حقيقى است، به نظر بنده ذكر قيد حقيقى، خلاف احتياط است و از سلف منقول نيست. و شايد نوعى تأويل و از باب تجسيم و تشبيه به حساب بيآيد، زيرا يد حقيقى، همان جارحه است.

علامه الوسى مى نويسد:( شيوه ى بسيارى از علماى اعلام و پايه هاى اسلام، خوددارى از تأويل است، مطلقاً همراه با نفى تشبيه و تجسيم، از جمله امام ابوحنيفه، امام مالك، امام احمد، امام شافعى، محمد بن حسن، سعد بن معاذ مروزى، عبدالله بن مبارك، ابو معاذ خالد بن سليمان شاگرد سفيان ثورى، اسحاق بن راهويه، محمد بن اسماعيل بخارى، ترمذى و ابو داود سيستانى.

قاضى ابو العلاء صاعد بن محمد در كتاب الاعتقاد بروايت ابويوسف از امام ابوحنيفه نقل ميكند:( مناسب نيست كه كسى در مورد ذات الله تعالىٰ چيزى بگويد، ليكن او تعالىٰ را به آنچه كه خود را وصف نموده، توصيف كند. و به رأى خود چيزى نگويد، تبارك الله تعالىٰ رب العالمين)

ملا على قارى مى نويسد: از امام ابوحنيفه (رح) نسبت به اين حديث كه پيامبر (ص) فرمودند: (پروردگار ما تبارك و تعالىٰ، هر شب به آسمان دنيا نزول مى كند.) سئوال شد، امام جواب داد: الله (ج) پايين مى آيد و كيفيت آن براى ما معلوم نيست.

امام اعظم در كتاب الوصيه فرموده است: اقرار ميكنيم كه الله تعالىٰ بر عرش قرار دارد، بدون آنكه به آن نيازى داشته باشد و بر آن استقرار داشته باشد. و او تعالىٰ نگهدارند ى عرش و غير عرش است.

امام مالك وقتى از صفت استواى الله (ج) بر عرش سئوال شد، فرمود: استوا (ارتفاع، علو ) معلوم است و كيفيت آن مجهول و سئوال از آن بدعت و ايمان به آن واجب است.

علامه سرخسى ميگويد: اهلسنت و جماعت آنچه را كه اصل و معلوم به نص ( آيات قطعى و دلالات يقينى) است اثبات ميكنند و در آنچه كه متشابه است، يعنى كيفيت، توقف مى كنند. و پرداختن به طلب آنرا جايز نمى دانند.

فخرالاسلام بزدوى ميگويد: اثبات يد و وجه، نزد ما حق است، اصل آن معلوم و وصف آن متشابه است. ابطال اصل به سبب عجز از ادراك كيفيت وصف، جايز نيست. معتزله از اين جهت گمراه شدند كه اصول را رد كردند، چون صفات را ندانستند، در نتيجه معطَّله گشتند.
چون نديدند حقيقت، ره افسانه زدند

شاه عبدالحق دهلوى مى نويسد: مختار ماتريديه اين است كه اصل متشابهات معلوم است و وصف آن مجهول و به سبب اطلاع نيافتن بر وصف، باطل كردن اصل جايز نيست. چيزى كه معلوم الاصل و مجهول الوصف باشد، جزو متشابهات است.

امام ترمذى ميگويد:..( در اين حديث و مشابه آن از روايات صفات و نزول پروردگار تبارك و تعالىٰ، هر شب به آسمان دنيا، بسيارى از اهل علم گفته اند: روايات در اين باره ثابت اند. به آن بايد ايمان آورد و نبايد وهم كرد. و نبايد گفت: چگونه؟

از مالك و سفيان بن عيينه و عبدالله بن مبارك چنين روايت شده است، آنان در باره اين احاديث گفته اند: (بدون كيفيت آن را بپذيرند.) اين قول دانشمندان اهل سنت و جماعت است. اما جهميه، اين روايات را انكار مى كنند و ميگويند اين تشبيه است. حال آنكه الله عزوجل در چندين جا از كتابش، يد، سمع و بصر را ذكر كرده است. جهميه اين آيات را تأويل و خلاف تفسير اهل علم، تفسير ميكنند. و ميگويند: الله آدم را به دست خود نيآفريده است و ميگويند معناى يد، در اينجا قوت است.

اسحاق بن ابراهيم ميگويد: تشبيه در صورتى است كه گفته شود: دست همچون دست و شنوايى به سان شنوايى)، اما اگر بگويد: يد و بصر و سمع، همان گونه كه الله تعالىٰ گفته است و نگويد: چگونه؟ و نگويد: سمع، كسمع، اين تشبيه نيست و اين همان گونه است كه الله تعالىٰ در كتابش فرموده:
•لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ ۖ وَهُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ (شورىٰ،١١)
ترجمه: هيچ چيز همانند خدا نيست و او شنوا و بيناست.

فرقه قدريه، منكر تقدير هستند و ميگويند: هر چيز جديد است. و خدا قبلاً براى ما برنامه ريزى نكرده و اراده و مشيت او با ما كارى ندارد و ما در امور خويش مختار مستقل هستيم!

فرقه جبريه برخلاف فرقه قدريه معتقدند كه انسان با توجه به تقدير و برنامه ريزى سابق خدا، در افعال خويش مجبور محض هست و خير و شر او را به خدا نسبت مى دهند. و نسبت آن دو را به انسان، امرى مجازى مى دانند.

معتزله، فرقه ى از متكلمين كه در برخى از عقايد با اهل سنت مخالف اند. واصل بن عطاء بنيانگذار آن، عقيده معبد جهنى را در انكار مسأله تقدير تائيد كرد. از اين جهت معتزله جزو قدريه بشمار مى روند. و منكر رؤيت بارى تعالىٰ در آخرت مى باشند و ميگويند: مرتكب گناه كبيره، نه مومن است و نه كافر. از آن به ( منزلته بين المنزلتين) تعبير ميشود.

معتزله صفات را نفى ميكنند، مثلاً ميگويند: خدا بوسيله ذاتش ميداند، نه با صفات علم و مانند آن در اراده، قدرت، سمع، بصر، كلام و حيات. كلام خدا را مخلوق مى دانند. آنها تحت مسئله عدل، تقدير را نفى مى كنند و ميگويند: خداوند شر را نمى آفريند. و تحت مسئله توحيد، ميگويند: قرآن مخلوق است، اگر غير مخلوق باشد، تعدد خداوند لازم مى آيد. و ساير صفات را هم مخلوق مى دانند. تحت مسئله وعيد ميگويند: خداوند كسانى را كه در حق آنها وعيد گفته، نمى بخشد، چون خدا خلاف وعده نمى كند.

بحث در مورد'كيفيت صفات الله (ج) مجهول است'

نظریات خود را بنوسید

نظریات خود را باره این مقاله با ما شریک کنید

نظر شما قابل قدر است