دین و شریعت

دین و شریعت
  • 1400/9/2
  • دوكتور خليل الرحمن حنانى
  • 9:29:23
اشتراک گزاری:

دین و شریعت

 

امروزه یکی از مباحث مهم در میان علما و روشنفکران مسلمان، رابطه دین و شریعت است و رابطه دین و اخلاق، که آیا دین و شریعت یکی هستند یا از هم فرق دارند و آیا دین تعیین کننده اخلاق است و برخاسته از خیر و شری که شریعت تعریف می کند و یا اخلاق از خود وجود مستقل دارد و مقدم بر دین است؟

ما این دو موضوع را در دو مبحث جداگانه به بررسی می گیریم. 

 

أولا: دین و شریعت: دین و دیانة از دانَ گرفته شده، که به معنای خَضَعَ و ذَلَّ است. دین در لغت به معنای طاعت و انقیاد آمده و همچنان به معنای پاداش، چنانکه در قرآن آمده مالک یوم الدین. 

دین در اصطلاح عام عبارت از أمور غیبی و شهادت است که انسان آنرا باور می کند و تابع آن می گردد. اما در اصطلاح اسلامی دین عبارت از تسلیم بودن به الله و انقیاد به دستاتیر اوست.

شریعت از «شِرعَة الماء» گرفته شده است. ابن منظور در لسان العرب می گوید: «شِرعة و شریعة در کلام عرب به معنای مَشرَعۀ آب است، یعنی «آبشخور» که (انسان ها و حیوانات) وارد آنجا می شوند و آب می نوشند. شِرعَة و شَریعَة که در قرآن کریم آمده به معنای سنت و طریقه آمده است:(لِكُلّ جَعَلنا مِنكُم شِرعةً ومِنهاجاً) المائدة: 48 و ( ثُمّ جَعلناكَ على شَرِيعَة مِن الأمرِ فاتَّبِعها ( الجاثية : 18. 

و شریعت در اصطلاح عبارت از احکام جزئی است که خداوند در چهار چوب دین نازل کرده است. 

رابطه دین و شریعت: بسیاری بر این عقیده هستند که دین و شریعت از نگاه مفهومی از هم فرق ندارند و هر کدام بر دیگری اطلاق می شود، و برخی دیگر را عقیده بر این است که دین غیر از شریعت است. در قرآن کریم آیاتی وجود دارد که ظاهرا شریعت را به معنای خاصتر از دین به کار برده است، چنانچه می خوانیم: (إنّ الدِّينَ عِندَ اللهِ الإسلامُ) آل عمران: 19 و (ومن يَبتغِ غيرَ الإسلامِ دِيناً فلن يُقبَلَ منه وهو في الآخرةِ مِن الخاسرين ) آل عمران:85 . مراد از دین مورد پسند و قبول خداوند در این دو آیه همان دین اسلام است که دین همه انبیاء از نوح تا محمد (ص) می باشد. اما کاربرد کلمه شریعت چنین آمده است: ( لِكُلّ جَعَلنا مِنكُم شِرعةً ومِنهاجاً) المائدة: 48 و ( ثُمّ جَعلناكَ على شَرِيعَة مِن الأمرِ فاتَّبِعها ( الجاثية : 18. حافظ ابن کثیر می گوید: شریعت اینجا به معنای راه و طریقه است و سنت ها مختلف اند، تورات شریعت دارد و انجیل شریعت دارد و قرآن شریعت دارد». شریعت در اینجا به معنای خاصتر استعمال شده که توحید و عقاید را شامل نمی گردد. 

دین هم گاهی به معنای خاص بکار رفته است که مقصد از آن توحید و عقاید می باشد، چنانچه در حدیثی پیامبر (ص) می فرماید: «نحن معاشر الأنبياء إخوة لعَلّاتِ و دينُنا واحد» ما گروه پیامبران برادران علاتی هستیم و دین ما یکیست. (برادران علاتی به کسانی گفته می شود که از پدر واحد و مادران متعدد به دنیا باشند.) ابن كثير می گوید: منظور پیامبر (ص) از وحدت دین، عقیده توحید است که همه پیامبران برای تبلیغ آن فرستاده شده اند. بنابر این تفسیر ادیان سماوی وجود ندارد، بلکه شرایع سماوی وجود دارد. در قرآن سه شریعت به عنوان شرایع سماوی به رسمیت شناخته شده است: شریعت موسی، شریعت عیسی و شریعت محمد علیهم السلام. 

خلاصه سخن، دین عبارت از معتقداتی است که انسان بدان باور دارد و شریعت احکام جزئی که خداوند در چهار چوب آن دین نازل کرده است. 

با توجه به آنچه گفته شد، نباید بین دین محمد و شریعت محمد خلط شود؛ زیرا دین چیزیست و شرایع چیز دیگری. دین عبارت از مجموعه از باورها و ارزش هایی است که از زمان نوح به عنوان نخستین پیامبر از جنس بشر آغاز شده و تا پیامبر خاتم (محمد ص) ادامه یافته، اما شرایع از زمان حضرت موسی آغاز شده و بعد از آن تا محمد (ص) چندین شریعت آمده است. به عبارت دیگر دین از زمان نوح تا بعثت موسی علیهما السلام به صورت تراکمی وجود داشته، اما شرایع تابع تطور و تکامل دین واحد بوده است که با بعثت موسی شروع می شود و با محمد (ص) خاتمه می یابد. در قرآن کریم درین باره که نوح اولین پیامبر است می خوانیم:(إِنَّا أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ كَمَا أَوْحَيْنَا إِلَىٰ نُوحٍ وَالنَّبِيِّينَ مِن بَعْدِهِ ۚ وَأَوْحَيْنَا إِلَىٰ إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ وَإِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ وَالْأَسْبَاطِ وَعِيسَىٰ وَأَيُّوبَ وَيُونُسَ وَهَارُونَ وَسُلَيْمَانَ ۚ وَآتَيْنَا دَاوُودَ زَبُورًا ) النساء: 163 و همچنین (شرَعَ لَكُم مِّنَ الدِّينِ مَا وَصَّىٰ بِهِ نُوحًا وَالَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ وَمَا وَصَّيْنَا بِهِ إِبْرَاهِيمَ وَمُوسَىٰ وَعِيسَىٰ ۖ أَنْ أَقِيمُوا الدِّينَ وَلَا تَتَفَرَّقُوا فِيهِ) الشوری: 13 به ملاحظه این آیات فهمیده می شود که دین انبیاء یکی بوده و شرایع متعدد.

در میان دین و شریعت یک فرق دیگر نیز وجود دارد که دین هم به فرد نسبت داده می شود و هم به جماعت، برخلاف شریعت که به شخص هنگامی منسوب می شود که آن شخص مؤسس آن شریعت باشد و یا مسئول پیشبرد آن و همچنان به جماعتی که پیرو آن هستند، چنانچه گفته می شود: دین خدا و شریعت خدا، دین محمد و شریعت محمد، دین مسلمانان و دین یهود، شریعت مسلمانان و شریعت یهود، دین خالد و دین احمد، برخلاف شریعت که شریعت خالد و شریعت احمد گفته نمی شود. 

به این ترتیب بین ایمان و اسلام، یا مومن و مسلم هم فرق است، در قرآن کریم «مسلمون» به تمامی اهل کتاب اطلاق شده و مسلم به هر کسی که تسلیم امر و فرمان خداوند باشد، اما «مومنون» خاص به پیروان محمد (ص) اطلاق می گردد و مومن کسی که پیرو شریعت محمد باشد.

 

ارکان اسلام: اسلام به عنوان دین انبیاء از نوح تا محمد (ص) سه مکون اساسی دارد که همه پیامبران در دعوت خود روی آن سه رکن تأکید کرده اند: ایمان به خداوند (توحید) ایمان به معاد (رستاخیز) و انجام عمل صالح. قرآن کریم این سه اصل را دین اسلام را درین آیت جمع کرده است: (إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَالَّذِينَ هَادُوا وَالنَّصَارَىٰ وَالصَّابِئِينَ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ وَعَمِلَ صَالِحًا فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِندَ رَبِّهِمْ وَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ) (62) البقرة. قرآن صابئین (صابئه) را در این آیه در جمله اهل کتاب ذکر کرده و در حدیثی پیامبر علیه السلام می فرماید که با آنها معامله اهل کتاب شود، اما در مورد کیستی صابئه و چیستی عقاید شان روایات مختلف آمده است، بعضی آنرا فرقه ای از نصارا قبل از تحریف انجیل می دانند و بعضی دیگر صابئه اتباع پیامبران قبل از موسی علیه السلام می دانند، چنانچه برخی از طوایف صابئه خود را پیرو دین آدم و پسرش شیث می دانند و برخی دیگر خود را حنفاء و پیروان دین حنیف ابراهیم و برخی دیگر خود را اتباع یحیی بن زکریا علیهم السلام که دین همه ایشان توحید بوده است. اما صابئه موجوده که حالا بیشتر در عراق و در مناطق ساحلی دریای دجله و فرات و مناطق غربی ایران سکونت دارند، صورت تحریف شده صابئه را تمثیل می کنند. در شریعت محمد (ص) علاوه بر سه رکن متذکره رکن چهارم هم وجود دارد بدون آن ایمان شخص قبول نمی شود که ایمان به محمد (ص) به عنوان پیامبر خدا می باشد. هر کدام از شرایع انبیاء محرمات، مجتنبات، عقوبات و شعایر رمزی عام و خاص خود را دارد که از نظر تعداد و کیفیت و تخفیف .. از هم فرق می کنند که اینجا مقام تفصیل و پرداختن بدان نیست. 

 

شعایر رمزی اسلام: شعایر عبارت از رموز و اموری است که به اساس آن پیروان یک شریعت از پیروان شریعت دیگر متمایز می گردند. شعائر رمزي اسلام عبارت از نماز، زکات، روزه رمضان و حج بیت الله است، اما کیفیت روزه و یا نمازها و یا مقدار زکات تعیین شده در شریعت محمدی، پیروان آنرا از مسیحیان و یهود متمایز می سازد، چون هر کدام از این شرایع طریقه خاص برای ادای نماز و روزه و مقدار زکات دارند، مثلا مقدار زکات در شریعت موسی (ع) عُشر مال است و در شریعت محمد (ص) ربع عشر، به همین ترتیب بقیه احکام. 

خلاصه خداوند عز وجل بندگان خود را بجز به پیروی از یک دین که اسلام است، دستور نداده، ولی با توجه به اقتضای زمان و تفاوت و تنوع استعدادهای بندگان، راه ها و طریقه های مختلفی را برای رسیدن به هدف تعیین کرده است. تفاوت شریعت های موسی و عیسی و محمد علیهم السلام که همه از یک دین سرچشمه می گیرند، در همین سیاق قابل فهم است. کما اینکه خداوند بعضی احکام یک شریعت را با منقضی شدن مصلحت حکم منسوخ و ظهور مصلحت حکم ناسخ، نسخ می کند. 

 

نسخ دین و شریعت: نسخ در دین واقع نمی شود، چون دین مجموعه ای از مبادی اعتقادیست و ممکن نیست باورهایی چون ایمان به توحید و یا معاد و یا نبوت در هیچ زمانی منسوخ گردد. اما شرایع قابل نسخ اند که شریعت یک پیامبر با شریعت پیامبر بعدی منسوخ می گردد. در باب نسخ شرایع این نکته قابل ذکر است که صاحب شریعت بعدی دین صاحب شریعت قبلی را تکذیب نمی کند، بلکه آنرا در حوزه مربوط به دایره دین به عنوان دین واحد تأیید می نماید، اما شریعت جدیدی را با توجه با مصالح و مقتضای زمان می آورد. علاوه بر نسخ شرایع، نسخ برخی احکام شریعت واحد نیز واقع می شود که حکم سابق با منقضی شدن مصلحت مورد نظر شارع بوده، با بروز مصلحت تازه توسط دلیل متأخر منسوخ می گردد.

 

ناسخ و منسوخ در شریعت محمدی: ناسخ و منسوخ از وسیعترین علوم قرآن است و از موضوعات بحث برانگیز، خطیر و حساس؛ زیرا در نتیجه ناسخ و منسوخ احتمالا حلال حرام شود و حرام حلال گردد، بنابرین برای اثبات و یا نفی نسخ نباید به دلیل ضعیف یا احتمالات بعید و یا اقوال مفسرین غیر مستند به دلایل شرعی اعتماد شود، و برای اثبات نسخ باید تحقیق و تدقیق بیشتر صورت گیرد و تیقن حاصل گردد، زیرا معرفت نسخ نه تنها خیلی مهم است یک مسئولیت بزرگ یک عالم دین نیز می باشد که در عین حال کاری بسیار دشوار دانسته می شود؛ زیرا انسان هر قدر که از جایگاه بلند علمی برخوردار باشد، نمی تواند در باب نسخ احکام با عقل محض و فکر خود حکم صادر کند و به أساس فکر و عقل خود حلالی را حرام و حرامی را حلال اعلام بدارد. در باب نسخ احکام شرعی برای استفاده از اجتهاد خالی از دلیل مجالی وجود ندارد، زیرا جواز ندارد که در موارد حساس انسان با استفاده از رأی محض خود و بدون استناد به کتاب الله و سنت رسول (ص) و یا اقوال صحابه که از پیامبر (ص) با سند ثابت روایت شده باشد و بدون جرح و تعدیل عمل کند. از این رو علمای پیشین معرفت ناسخ و منسوخ را شرط اهلیت مفسر برای فهم تفسیر قرآن و شرط اهلیت محدث برای فهم حدیث نبوی گذاشته اند. دانستن علم ناسخ و منسوخ رکن اساسی برای فهم قرآن و فهم احکام صحیح دانسته می شود، خصوصا  زمانیکه ادله متعارض مقابل هم قرار گیرند و تناقض بدون شناخت ناسخ از منسوخ رفع نگردد. 

معنای لغوی و اصطلاحی نسخ: نسخ در لغت ازاله و نقل را گویند و در اصطلاح، برخی از علمای أصول نسخ را (هو رفع حكمٍ شرعيٍّ سابق، بدليلٍ شرعيٍّ مُتأخرٍ عنه في زمن نزول الوحي) تعریف کرده اند. یعنی برداشتن حکم شرعی سابق توسط دلیل شرعی متأخر که پس از آن نازل شده. به این معنا که نسخ احکام شرعی بدون امر و حکم خداوند صورت نمی گردد، و خداوند این صلاحیت را دارد که بنده های خود را طوری که بخواهد و مصلحت ایجاب کند دستور دهد و سپس آن حکم را بنابر مصلحتی که تازه به وجود آمده، بردارد و از بین ببرد. قرآن و سنت دو مصدر اساسی تشریع اسلامی است و فقط این دو رکن اساسی صلاحیت نسخ احکام را دارند، بنابرین نسخ احکام با صرف عقل و اجتهاد و بدون دلیل منقول ثابت نمی گردد، هرچند که شخص مجتهد از علمیت و عقلانیت بالا برخوردار باشد. همچنان نسخ به مجرد وجود تعارض ظاهری بین ادله ثابت نمی گردد، بلکه ثبوت نسخ نیاز به تحقیق و دلیل دارد.

برای شناخت ناسخ و منسوخ وجود یکی از امور ذیل ضروری است: 1) اجماع امت بر ناسخ بودن دلیل ، 2) ثابت بودن اصل دلیل ناسخ ، 3) نقل صحیح دلیل نسخ از پیامبر (ص) و 4) معرفت تاریخ حکم متقدم و حکم متأخر که به رویت آن بتوان حکم متأخر را ناسخ حکم قبلی دانست. 

شروط نسخ: برای صحت نسخ تحقق أمور شرط است:

1) منسوخ باید شرعی باشد نه عقلی ، 2) ناسخ باید جدا و متأخر از منسوخ باشد. 3) منسوخ مقید به زمان نباشد و هرگاه حکم مقید به زمان با انقضای وقت آن از بین برود نسخ گفته نمی شود. 4) اینکه ناسخ در قوت با منسوخ مساوی باشد و یا قویتر از منسوخ، اما اگر ناسخ ضعیف بود، نمی تواند دلیل قویتر را خود را از بین ببرد. صحابه هیچگاهی نص قرآن را با خبر واحد منسوخ ندانسته اند. 5) مقتضای منسوخ غیر از مقتضای ناسخ باشد. 6) منسوخ از جمله چیزهایی نباشد که نسخ در آن واقع نگردد، مانند اصل توحید، زیرا خداوند با أسماء و صفات خود همیشه بوده و هست. منسوخ همچنان از جمله چیزهایی نباشد که از طریق نص، ابدی و غیر موقتی بودن آن دانسته شود، مانند صفت وحدانیت الله و أمثال آن. اینجاست که به این نتیجه می رسیم که نسخ در اخبار وارد نمی گردد، زیرا ممکن نیست که اخبار بر خلاف آنچه وارد شود که مخبر صادق خبر داده است. 

أنواع ناسخ: سه نوع ناسخ وجود دارد: 1) نسخ قرآن با قرآن، مانند نسخ حکم این آیه: «یسألونک عن الخمر والمیسر قل فیهما إثم کبیر ومنافع للناس» البقرة: 219 با حکم آیه: «إنما الخمر والمیسر والأنصاب رجس من عمل الشیطان فاجتنبوه» المائدة: 90. این نوع نسخ به اتفاق علماء جایز است. 2) نسخ سنت با قرآن: مانند نسخ حکم توجه به بیت المقدس به هنگام ادای نماز که به سنت پیامبر (ص) ثابت شده بود با نزول این آیه: «فولّ وجهک شطر المسجد الحرام» البقرة 144. و نسخ حکم وجوب روزۀ روز عاشوراء که به سنت ثابت شده بود با فرضیت روزه ماه رمضان با نزول این آیه: «فمن شهد منكم الشهر فليصمه» البقرة: 185 و 3) نسخ سنت با سنت:مانند نسخ حکم جواز نکاح متعه که در پیامبر (ص) در ابتدا تجویز کرده بود و سپس با حدیث دیگر منسوخ گردید. «رخص رسول الله عام أوطاس فی المتعة ثم نهی عنها» صحیح مسلم. در مذهب احناف قسم چهارم نیز وجود دارد: نسخ قرآن با حدیث متواتر و حدیث مشهور. 

حکمت در نسخ احکام: 

• رعایت مصالح بندگان؛ به این معنا که در ابتدای دعوت بعض منافعی وجود داشته که این منافع بعد از استقرار دعوت منافع دچار دگرگونی شده و ایجاب تغییر در بعض احکام را نموده است. چنین بروز اختلاف در بعضی احکام مرحله مکی با مرحله مدنی به وضوح دیده می شود و همچنان اختلاف آغاز دوره مدنی با روزهای نزدیک به وفات رسول الله (ص).
• آزمودن مکلفین برای اطاعت و عدم اطاعت از دساتیر شارع . 
• رعایت تخفیف و تیسیر بر مومنان: ﴿الآن خفف الله عنكم وعلم أن فيكم ضعفًا﴾.
• تشدید و سختگیری بر مقصران: ﴿فبظلم من الذين هادوا حرمنا عليهم طيبات أحلت لهم﴾.
• رعایت اصل تدرج در احکام مشقت آفرین، مانند تحریم شراب که در چند مرحله صورت گرفته است. این تدرج در تحریم به خاطری صورت گرفت که شراب جزء مهم زندگی مردم عصر پیامبر شمرده می شد و مردم شراب را به وفرت در بین خود تبادله می کردند و مانند آب نوشیدند، که در چنین حالت تحریم یک بارگی شراب غیر حکیمانه بود و تدرج در تحریم شراب در واقع رعایت أحوال مردم بود و رعایت میزان تحمل و توانایی های ایشان. 

مجالات نسخ: محل وقوع نسخ فقط أوامر و نواهی شرعی است، اما اعتقادات، اخلاق، أصول عبادات و اخبار صریح که در آن معنای امر و نهی نباشد، هیچگاه محل نسخ قرار نمی گیرند؛ زیرا نسخ تعلق به احکام دارد و احکام مرتبط با أمور زمانبند و حالات معین است. هرچه اخبار و مسایل اعتقادات اموری هستند که در آن تغییر وارد نمی گردد. 

ناسخ و منسوخ در قرآن از موضوعاتی است که علماء در باره آن اختلاف دارند، گروهی أصلا منکر وقوع نسخ در قرآن هستند و گروهی درین باب تساهل به خرج داده اند و گروهی هم راه میانه در پیش گرفته اند. از علماء در مورد تعداد آیات منسوخه اقوال زیادی آمده، بیشترین ادعایی که صورت گرفته منسوخ بودن 293 آیه است و کمترین ادعا 5 آیه.

دکتور مصطفی زید که درین زمینه بیشترین بحث و مناقشه را انجام داده و در بحث خود از 293 آیتی یاد کرده که ادعای منسوخ بودن آنها شده است، اما در نهایت به این نتیجه رسیده که تمام آیات منسوخه از شش آیه تجاوز نمی کند. شاه ولی الله دهلوی نسخ پنج آیات آتی را تأیید می کند: 1) آیه الوصیة در سوره النساء ، 2) آیه مصابره یک نفر مسلمان در برابر ده نفر کافر در سوره الانفال ، 3) آیه « لا یحل لک النساء من بعد» در سوره الأحزاب ، 4) آیه «إذا ناجیتم الرسول فقدموا بین یدی نجواکم صدقة» در سوره المجادلة و 5) آیه «یا أیها المزمل قم اللیل إلا قلیلا» در سوره المزمل.

 

دین، شریعت و ملت: یکی از واژه هایی که با اسلام، دین و شریعت پیوند معنایی و خانوادگی دارد، کلمه ملة است. نزدیک ترین معنای ملت مترادف بودن با شریعت است، یعنی به معنای سنت و طریقه خاص. با وجود این تقارب معنایی بین شریعت و ملت این دو از نقطه نظر دیگر با هم فرق دارند. شریعت عبارت از راه و طریقه ایست که خداوند برای مردم برای رسیدن به خودش تعیین کرده و ملت طریقه ایکه با متابعت عملی از غیر گرفته می شود، بنابرین ملت به الله جل جلاله نسبت داده نمی شود، برخلاف دین و شریعت به خدا نسبت داده می شود، مثلا می گوییم: «دین خدا» و «شریعت خدا» اما «ملت خدا» گفته نمی شود. هرگاه ملت به پیامبر نسبت داده شود به معنای سیرت و سنت آن پیامبر است و هرگاه ملت به مردم اطلاق شود به معنای مردمی است که به طریقه آن پیامبر عمل می کنند و پابند سنت او هستند، چنانچه خداوند می فرماید: (ملة إبراهيم حنيفا وما كان من المشركين) (البقرة : 135 ).

در دین وجود شریعت ضرور نیست، مانند اهل شرک که دین داشتند اما شریعت نداشتند. بنابرین هر ملت دارای دین است، ولی هر هر دین لزوما ملت ندارد، مثلا یهودیت را ملت گفته می توانیم چون شرایع دارد، اما به دین مشرکین ملت گفته نمی شود، چون شریعت ندارد. 

برخی از علمای بین سه اصطلاح دین و ملت و شریعت این گونه فرق می گذارد: «ملت و دین از نگاه مفهومی با هم نزدیک هستند، ملت به دین صحیح و غیر صحیح اطلاق شده، مانند دین که به صحیح و غیر صحیح یکسان اطلاق می شود، چنانچه در قرآن آمده است: (ملة أبيكم إبراهيم) و (واتبعت ملة آبائي إبراهيم وإسحاق ويعقوب) که اینجا ملت به معنای دین صحیح آمده است و در آیه (.. إِنِّى تَرَكْتُ مِلَّةَ قَوْمٍۢ لَّا يُؤْمِنُونَ بِٱللَّهِ وَهُم بِٱلْءَاخِرَةِ هُمْ كَٰفِرُونَ) یوسف: 37. که ملت بر دین باطل اطلاق شده است. وی می افزاید: ملت به دینی اطلاق می شود که غالبا به انبیاء منسوب می گردد، اما در حقیقت ملت به معنای دین است چه صحیح باشد و چه باطل.

 

عقیده و شریعت: قبلا راجع به دین و شریعت و مفهوم لغوی و اصطلاحی هر کدام آنها صحبت شد که دین در مجموع شامل معتقدات مشترک دعوت انبیاست و شرایع عبارت از احکام جزئی دین که شریعت هر پیامبر تا دیگر اختلافاتی دارد. عقیده و شریعت در قرآن کریم به عنوان دو شعبه اساسی دین اسلام ذکر شده که بیانگر حقیقت اسلام بوده و در موجودیت آنهت معنای اسلام تحقق می یابد، و بر هر مسلمان واجب است که از عقیده و شریعت دین خود آگاه باشد و بیشتر آنرا بیاموزد. 

در تعریف عقیده و شریعت از کتاب «الإسلام عقیدة و شریعة» شیخ محمود شلتوت نقل می کنیم:

عقیده: جانب نظری اسلام است که باور و ایمانی را می طلبد که در آن شکی راه نداشته و شبهه ای وجود نداشته باشد. این ایمان و باور همان چیزیست که پیامبر (ص) در مرحله اول بعثت خود در مکه تا پایان دوره مکی مردم را به آن دعوت می کرد. عناصر مهم این دعوت در سوره های مکی تجسم بیشتر یافته و سوره های مکی در واقع مصدر نخستین علم و ایمان استند. ایمان در اصل مبنای دعوت هر پیامبریست که از جانب خداوند فرستاده شده است.

شریعت: عبارت از نظامها و قوانینی است که خداوند آنرا مقرر داشته است و یا أصول آنرا وضع کرده تا یک فرد مسلمان آنرا من حیث منهج زندگی خویش در رابطه خود با خداوند و ادای واجبات دینی مانند روزه و نماز، یا رابطه اش با برادر مسلمانش مانند تبادل محبت و همیاری و احکام خاص به تشکیل خانواده و میراث و یا در رابطه با برادرش در انسانیت بر قرار کند، مانند جستجوی راه های همکاری برای پیشرفت زندگی همگانی و صلح جهانی و همچنان رابطه و علاقه مسلمان با جهان هستی و زندگی.

در قرآن کریم از عقیده به ایمان و از شریعت به عمل صالح تعبیر شده و این دو شعبه اساسی اسلام را پیوند می دهند مانند: (إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ كَانَتْ لَهُمْ جَنَّاتُ الْفِرْدَوْسِ نُزُلًا * خَالِدِينَ فِيهَا لَا يَبْغُونَ عَنْهَا حِوَلًا) الكهف: 107 و (مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِّن ذَكَرٍ أَوْ أُنثَىٰ وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَيَاةً طَيِّبَةً ۖ وَلَنَجْزِيَنَّهُمْ أَجْرَهُم بِأَحْسَنِ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ) النحل: 97 ، (وَالْعَصْرِ * إِنَّ الْإِنسَانَ لَفِى خُسْرٍ * إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ) سورة العصر.

اینجاست که با اطمینان گفته می توانیم که اسلام تنها عقیده نیست و نه وظیفه اسلام تنها تنظیم رابطه بین انسان و پروردگارش است، بلکه اسلام در کنار دعوت به عقیده، انسان را به تمامی نواحی خیر در زندگی رهنمایی و ارشاد می نماید. عقیده در اسلام زیربناست که شریعت روی آن استوار می گردد و شریعت در واقع اثر عقیده است، بنابرین در اسلام نه شریعت بدون عقیده وجود دارد و نه شریعت بدون عقیده به ثمر و شگوفایی می رسد و شریعت بدون عقیده مانند سقف بدون أساس  و بنیاد است که امکان ندارد استوار بماند.
خلاصه در دین اسلام لازم و ضروری است که عقیده و شریعت در کنار هم قرار گیرند و هیچ کدام آنها به تنهایی کافی نمی باشد، بنابرین کسی که به عقیده اسلام باور داشته باشد، اما شریعت آنرا نپذیرد و ملغا بداند، یا دامن شریعت را بگیرد و عقیده را از دست بدهد، این شخص نزد خداوند مسلمان گفته نمی شود و نه راهی که وی در پیش گرفته، از نگاه اسلام راه نجات دانسته می شود.

 

ثانیا: رابطه دین و اخلاق

یکی از اشکالیات اساسی که مورد اهتمام فلاسفه و اندیشمندان و پژوهشگران قضایای فلسفه و فکر قرار گرفته، رابطه اخلاق و دین است و رابطه میان قضایایی که طبیعت جهانی (کَونی) دارند با قضایایی که جنبه خصوصی دارند. به عبارت دیگر رابطه بین آنچه که باید عمل شود و بین غایتی که از انجام آن فعل انتظار برده می شود.

اگر اخلاق ممثل چیزیست که انسان باید آنرا انجام دهد و مطابق آن رفتار نماید، بدون اینکه فایده و هدف مادی و نفعی محض از انجام آن انتظار داشته و هدف خود همان کار باشد، در مقابل دین تمثیل کننده اهدافی است که انسان در پی دست یافتن بدان است، بنابرین می توان گفت غایت دین مادی و نفعی محض است. این موضوع برای دانشمندان بحث جدیدی نیست، بلکه از قدیم در جوامع عربی و اسلامی این بحث مورد توجه دانشمندان قرار داشته است، دقیقا از ابتدای قرن دهم میلادی که در میان محققان و اندیشمندان و فلاسفه بحث و جدال پیرامون رابطه اخلاق و دین به وجود آمد و دانستن اینکه آیا رابطه این دو مقوله رابطه اتصالی است یا انفصالی، و بر مبنای آن دانستن این مسأله که آیا اخلاق در چهارچوب دین به وجود آمده و یا برعکس دین موسس اخلاق است؟

رابطه اخلاق و دین تنها در فرهنگ عربی اسلامی مطرح نشد بلکه دامنه آن به فرهنگ غرب نیز کشیده شد. در دوره های معاصر این بحث نیز مطرح گردید، خصوصا در قرن هجدهم میلادی و زمانی که تناقض نهفته در سلوک انسانی آشکار گردید، یعنی تناقض موجود در میان سلوک انسان متدین و رفتار انسان اخلاق مدار که این اخیر برتری خود را نسبت به سلوک انسان متدین آشکار ساخت. 

قبل از ورود به بحث تفکیک و تحلیل این دیالتیک و تبیین قضایای گوناگون و روشن ساختن تفاوت هایی که در این زمینه وجود دارد، اول باید روی بعضی از اشکالیات مهم و اساسی انگشت گذاشت که عرصه و زمینه را برای انجام کارهای فکری باز می سازد نه برای دنباله روی و تقلید. این در واقع هدف نویسنده از نوشتن این مقاله است.

مقصود از اخلاق چیست؟ و مقصود از تدین چه؟ و این دو با همه چه نوع رابطه دارند؟ رابطه اتصالی یا انفصالی؟ کدام یکی آنها ایجادگر دیگریست؟ آیا دین در چهارچوب اخلاق شکل می گیرد و یا برعکس دین برای اخلاق معیار تعیین می کند؟ اینها نکات مهم این بحث است.

اخلاق جمع خُلق و خُلُق است، و خُلُق - به ضم و سکون حرف لام – در لغت به معنای دین و طبع و سجیه آمده، اما حقیقت خلق عبارت از صورت باطنی انسان است، یعنی صورت نفس انسان، اوصاف و معانی ویژه نفس انسانی، درست مانند خَلق انسان که عبارت از صورت ظاهری و اوصاف و معانی اوست که دارای اوصاف خوب و بد می باشد. ثواب و عذاب بیشتر به اوصاف صورت باطنی انسان تعلق دارد تا صورت ظاهری، بنابرین احادیث زیادی در مدح حسن خلق آمده است.

اما اخلاق به معنای اصطلاحی، عبارت از مجموعه ای از مبادی (Principes) و معیارهایی(Normes) است که به خیر و شر تعلق می گیرد و این امکان را برای انسان می بخشد تا در اعمال انسان نظر اندازی نماید و با قبول و یا رد کردن آن روی آن قضاوت کند. این معیارها حیثیت نوامیس کَونی (جهانی) را دارند که بر همه انسان ها علی رغم اختلافات جوامع شان، بدون استثناء تطبیق می شوند؛ زیرا بنیاد آن معیارها جهانی است نه خصوصی. بنابرین می توان گفت که قواعد اخلاقی دارای ویژه گی جهانی هستند. به عبارت دیگر چیزی که برای یک جامعه خیر شمرده می شود، همان چیز در جوامع دیگر نیز خیر دانسته می شود. یعنی مبادی یا معیارهای اخلاقی در میان جوامع مختلف با هم تفاوت ندارند. بر عکس دین که از یک جامعه تا جامعه دیگر با هم فرق دارند و چه بسا که از بین می رود. 

دین چیست و چه رابطه ای با اخلاق دارد؟

دین در لغت به معنای اطاعت و پاداش آمده، چنانچه گفته می شود: دان بکذا دیانة و تدیّن به، فهو دیّن و متدیّن. دین همچنان به معنای عادت آمده، چنانکه عرب ها می گویند: ذلک دینی ودیدنی، یعنی این عادت من است. در قرآن دین به معنای جزا و پاداش آمده است: مالک یوم الدین. اما دین در اصطلاح عبارت از مقررات الهی است که انسان های مکلف را برای پذیرش آنچه که پیامبر آورده، دعوت می کند. به این معنا که مبدأ دین خداوند است، و دین از جانب خدا وضع و مقرر گردیده و پیامبر دریافت کننده، حمل کننده و تأیید کننده دین است و در وسط خدا و پیامبر انسان عاقل و مکلف قرار دارد که غایت دین هم صلاح و خیر حال و آینده اوست. یعنی خیر و صلاح دنیا و آخرت انسان از طریق انقیاد به مجموعه ای از عقاید و اعمالی که خداوند و یا شارع آنرا مقرر داشته می باشد.

از مطالب متذکره آشکار می گردد که رابطه میان اخلاق و دین رابطه اتصالی نیست بلکه انفصالی است؛ زیرا اخلاق هرگز در صدد تحقق غایت یا منفعت معینی نیست، بلکه هدف اخلاق تحقق عملیست که باید انجام شود یا بدان رفتار شود. بنابرآن اخلاق اصولا روی تقویم کج رفتاری و بد رفتاری های انسان من حیث سلوک ناپسند ترکیز دارد، البته با بهره گیری از مجموعه ای از مبادی و معیارهایی که می تواند کج رفتاری انسان را اصلاح کند و به صورت سلوک پسندیده وارد جامعه سازد. در مقابل دیده می شود که دین بدنبال غایت و منفعت معینی است و برای نیل به ثواب و نجات از عذاب روز قیامت، بنابرین گفته می توانیم که دین به شکل اساسی بر غایات و منافعی ترکیز دارد که شخص دیندار از انجام آن فعل در نظر دارد. به عبارت دیگر انجام عمل بذاته هدف غایی دین نیست، بلکه مجرد وسیله است برای تحقق غایتی که از طریق تدین و تعبد بدست می آید و در آینده متحقق می گردد. 

بدین ترتیب واضح می گردد که اخلاق و دین از هم جدا هستند، همین انفصال اخلاق از دین است که موجودیت افرادی غیر متدین اما پابند اخلاق را تفسیر می کند. أبو حیان توحیدی در سوال خود از ابن مسکویه دقیقا به همین موضوع اشاره دارد که می پرسد: «چه چیزی زندیق و دهری را برای انجام عمل خیر وا می دارد تا دست به کار خیر بزند و امانتدار باشد و کارهای نیک انجام دهد و با کسانی که دچار مصیبت هستند مهربانی داشته باشد و به فریاد کسانی برسد که از وی کمک طلب می کنند و به شکایت کسی برسد که از وی طالب کمک و دادخواهی اند، در حالیکه آدم زندیق و ملحد امیدوار به ثواب روز قیامت نیست و نه پاداشی از کار خود انتظار دارد و نه از حساب روز قیامت می ترسد؟ در مقابل احیانا مومنی را می بینی که این کار خیر انجام نمی دهد. پس چه چیز آن آدم زندیق و دهری را به انجام کارهای شریفانه و آراسته بودن به خصلت های پسندیده وادار ساخته، در حالیکه نه انتظار سپاسگزاری دارد و نه بیمی از شمشیر؟ و نه این کار را به هدف نجات از دوزخ انجام می دهد و نه برای بدست آوردن سپاس گزاری از کسی؟ این کار امکان ندارد مگر در نتیجه وجود چیزی که در نفس شخص زندیق و ملحد نهفته است و رمز و رازی که در عقل وی وجود دارد. آیا این چیزها به توحید خداوند متعال دلالت ندارد؟» 

در جواب ابن مسکویه می گوید: «انسان بنابر انسان بودنش از افعال، همم، خصال و سجایایی متعالی برخوردار است که در ابتدای فکر و اوایل عقل خویش به شریعت نیاز نداشته، و شریعت برای تأکید و تأیید چیزی آمده که نزد انسان از قبل وجود داشته است. شریعت در واقع انسان را متوجه چیزهایی می سازد که در وجود او نهفته است و چیزهایی که در فطرت او وجود دارد و خداوند از ابتدای آفرینش آنرا در وجود او به ودیعه گذاشته است. پس هر کسی که در وجود خود غریزه ای از عقل و نصیبی از انسانیت داشته باشد، حرکتی در خود حس می کند که او را به سوی فضائل می کشاند و علاقه مند انجام کارهای خوب می سازد، نه چیزی بیشتر از عشق به فضائل و محاسن که عقلش تقاضا می کند و انسانیتش بدان رهنمایی می نماید.»

این سوال و جواب این معنی را می رساند که اخلاق جدا از دین است و بین دینداری و اخلاق مداری نه تنها تلازمی وجود ندارد و هر متدین لزوما اخلاق مدار نیست، و هر اخلاق مدار حتما متدین. به موجب این واقعیت، نادرست بودن این سخن واضح می گردد که از قدیم گفته می شود که علت این همه بدبختی های ما مسلمانان این است که از دین خود فاصله گرفته ایم! این در حالیست که گوینده این سخن خود پایبند دین است، ولی در عین حال ممکن است اخلاق او بدترین چیزی باشد که او دارد. چنانچه شهاب الدین سهروردی می گوید: «از شما کسی که بیشترین ذکر خدا را می کند، شاید دورترین شما از خدا باشد.»

بنابرین اخلاق بذاته هرگز نیاز به دین ندارد؛ زیرا اخلاق به یُمن عقل عملی محض، به تنهایی بسنده است و نیازی به هیچ سبب مادی برای تعیین اراده آزاد خود ندارد. به عبارت دیگر اخلاق در صدد دستیابی به کدام غایت و یا منفعت معین از انجام عمل نیست و نه برای دانستن اینکه مسئولیت و وظیفه اش چیست و نه هم برای دانستن چیزی که او را برای انجام دادن آن عمل تحریک و تشویق کند. برای اینکه از اخلاق به مثابه فعل عقلی عملی تصویر درستی ارائه گردد، اخلاق باید به کلی از غایات و اهداف مجرد ساخته شود. 

خلاصه کلام، دیالکتیک دین و اخلاق در جوامع متدین و غیر متدین بیشتر آشکار می گردد. غموض و ابهامی که در دیالکتیک دین و اخلاق وجود دارد، باعث بروز اشکالات دشوار و بزرگی شده است که منبع آن این باور نادرست می باشد که گفته می شود دین بر اخلاق قدامت دارد و یا اینکه اخلاق بدون دین وجود ندارد، و بر مبنای این مقوله رابطه دین و اخلاق اتصالی تعریف می شود نه انفصالی. مگر کسی که جوامع دیندار و بی دین را از نزدیک مورد مطالعه و تأمل قرار دهد چیزی غیر از این را ملاحظه می کند؛ زیرا می بیند که چه بسا افراد غیر متدین مانند زندیق و ملحد و دهری که به خدا و پیامبر و آخرت ایمان ندارند، اما به زیور اخلاق آراسته هستند و برای انجام عمل نیک و تعاون و تضامن با دیگران تلاش می ورزند و در جستجوی فضائل و دوری از رذایل هستند و برای کسب سعادت دیگران کار می نمایند. این همه بیانگر این حقیقت است که اخلاق از دین جداست و مقدم برآن. وضع معیارهای اخلاقی برای دین به خاطری ضروری است تا این تناقض که میان ایمان شخص مومن و سلوک او وجود دارد از بین برود. 

 

2

 

بحث در مورد'دین و شریعت'

نظریات خود را بنوسید

نظریات خود را باره این مقاله با ما شریک کنید

نظر شما قابل قدر است