فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا… (روم، ٣٠)
پس روى خود را متوجه آئين خالص پروردگار كن !إمام اعظم ابوحنیفه نعمان بن ثابت کابلی کوفی بغدادی تیمی
إمام اعظم ابوحنیفه نعمان بن ثابت کابلی کوفی بغدادی تیمی
نویسنده: استاد عبدالکریم غریق
نعمان بن ثابت بن زوطی بن ماه یا نعمان بن ثابت بن نعمان بن مرزبان یا نعمان بن ثابت بن کاوس ( طاوس ) بن هرمز بن بهرام بن کسری مکنی به ابوحنیفه بوده ، که کنیه اش حقیقی نمی باشد زیرا هیچ یکی از اولاد امام را حنیفه نام نداشته و کنیه اش به اعتبار معنی وصفی آن میباشد، و ملقب و معروف به امام اعظم و یکی از چهار امام بزرگ اهل سنت و جماعت و برجسته ترین فقیه و متکلم قرن دوم هجری قمری بوده است.
ابن الندیم میگوید: نام امام ابوحنیفه نعمان بن ثابت بن زوطی است، وی به کوفه خزار بود، و زوطی از موالی تیم الله یا بنوقفل بوده است. امام ابو حنیفه از اهالی کابل میباشد، اما عده أی از مؤرخین گفته اند: جدش زوطی در کابل و پدرش ثابت در نساء خراسان زاده شده اند ، و زوطی از کابل به برده گی تیم الله بن ثعلبه از قبیله بکر بن وائل درآمد و در کوفه آزادی یافت ، اما ظاهراً این نظریه را منسوب به مخالفین امام ابوحنیفه کرده اند ، و خطیب در تاریخ بغداد آورده است: إسماعیل بن حماد بن ابی حنیفه نبیره امام در جواب مفتریان میگفت: من اسماعیل بن حماد بن نعمان بن ثابت بن مرزبان از ابناء فارس و از احرارم ، و قسم به خدا! که هرگز بنده گی در خانوادۀ ما راه نیافته است ، جد من در سال هشتاد بزاد، و ثابت در خرد سالی بشرف خدمت علی بن ابیطالب (رض) نائل آمد، و حضرت علی (رض) به او وبه احفاد او دعای خیر کرد، و ما امیدواریم که خداوند(ج) دعای حضرت علی کرم الله وجهه را در حق ما مستجاب فرموده باشد. و علامه قاضی ضمیری میگوید : زوطی هم پیمان تیم الله بوده ، که این هم پیمانی بعد از مسافرت او به حجاز بوجود آمده ، و این مطلب که او را از کابل به اسارت برده اند نادرست است ، و برخی از مؤرخان او را از نژاد پادشاهان قدیم پارس گفته اند ، و مسلم این است که اصل امام از مردم شمال کابل و از اهالی ولایت پروان بوده ، چنانکه طبق تحقیقات دکتور عنایت الله ابلاغ که به نقل از کتاب حقیقة الاقالیم مرتضی حسین آورده است ، منطقه اصلی پدران و اجداد امام ابوحنیفه قریه خواجه سیاران واقع در شانزده کیلومتری شهر چاریکار مرکز ولایت پروان میباشد ، و امام در کوفه زاده شده، و در بغداد وفات کرده است.
امام ابوحنیفه (رح) در ماه رجب سال 80 هجری قمری مطابق سال 699 میلادی در عصر اموی و در زمان خلافت عبدالملک بن مروان و ولایت حجاج بن یوسف ثقفی در شهر کوفه متولد گردید ، و پنجاه و دو سال از عمر خود را در عهد اموی وهژده سال را در دوران بنی عباس گذرانید ، زمان مرگ حجاج او پانرده سال داشت ، و در زمان خلافت عمر بن عبدالعزیز جوان بود ، و با دو چشمش کسانی را که حکومت عراق را دست به دست می گردانیدند مانند یزید بن مهلب ، خالد بن عبدالله قسری و نصر بن سیار را مشاهده کرد ، و ظلم و ستم ابن هبیره آخرین حاکم اموی را نیز چشیده ، و دعوت به قیام بنی عباس را که کوفه شهر امام ابو حنیفه مرکز آن بود را نیز دید.
امام ابو حنیفه (رح) هژده سال در نزد حماد بن سلیمان أشعری شاگردی کرد، و چون حماد وفات یافت وی بنا به تقاضای همۀ اهل مدرسه وی بجایش نشست ، و در این مسند سی سال کامل وظیفه بحث ، تدریس و افتاء را بعهده گرفت ، و نتیجه همین دوره از تدریس و افتاء بود که اساس مذهب حنفی را که ما امروزه می شناسیم تشکیل داد. حماد این تلمذ را از ابراهیم نخعی متوفی سال 95 هجری قمری، و عامر بن شراحیل شعبی متوفی سال 104 هجری قمری و آنها از شریح بن حارث کندی متوفی سال 78 هجری قمری و علقمه بن قیس نخعی متوفی سال 62 هجری قمری و مسروق بن اجدع همدانی متوفی سال 63 هجری قمری و اسود بن یزید نخعی متوفی سال 95 هجری قمری حاصل کرده بودند ، که همگی آنها شاگردان مکتب علی بن ابیطالب و عبدالله بن مسعود رضی الله تعالی عنهما بودند. میگویند : در این دوره مرکز اهل عقل ورأی کوفه بود ، و در آغاز کار اساتیذ این مرکز حضرت علی مرتضی و عبدالله بن مسعود بودند.
شیخ ابو زهره مینویسد: منصور خلیفه عباسی از امام ابوحنیفه (رح) سوال کرد، که علم را از کی آموختی؟ امام در جوابش گفت : از اصحاب عمر (رض) از عمر (رض) که فقه اش مبتنی بر مصلحت بود ، و از اصحاب علی (رض) از علی (رض) که فقه اش مبتنی بر استنباط و غور در طلب حقائق شرع بود ، و از اصحاب عبدالله بن مسعود (رض) از عبدالله بن مسعود (رض) که فقه اش مبتنی بر استخراج احکام بود ، و از اصحاب عبدالله بن عباس (رض) از عبدالله بن عباس (رض) که او آگاه در علم قرآن و فقه آن بود. امام ابو حنیفه (رح) از کسان همچون عطاء بن ابی رباح ، ابوإسحاق سبیعی ، محارب بن دثار ، هیثم بن حبیب صراف ، محمد بن منکدر ، نافع مولای عبدالله بن عمر ، هشام بن عروه و دیگران نیز کسب علم نمود.
امام ابوحنیفه (رح) از جمله تابعین بوده ، و صحبت چند کس از صحابه رسول الله (ص) را دریافته است ، اما در باره شمار و اسامی شان اختلاف است ، شیخ فریدالدین عطار نیشابوری از اشخاص ذیل نام برده است: امام ابو حنیفه (رح) انس بن مالک و عبدالله بن ابی اوفی را در کوفه ، سهل بن سعد ساعدی را در مدینه ، عامر بن واثله را در مکه دیده و نیز عبدالله بن جزء زبیدی ، جابر بن عبدالله ، واثله بن اسقع و عایشه دختر عجرد را ملاقات نموده است. و شاعری در باره ملاقات امام ابوحنیفه (رح) با صحابه رسول الله (ص) شعری بدین مضمون سروده و آورده که امام ابوحنیفه (رح) با شش نفر از اصحاب رسول الله (ص) ملاقات نموده ، و اسامی شان را در شعرش چنین آورده است:
لقی الإمام ابو حنیفة ستة من صحب طه المصطفی المختار
انساً و عبدالله نجل انیسهم و سمیه ابن الحارث الکرار
و زاد ابن اوفی واثلة الرضی و اضمم إلیهم معقل بن یسار
امام ابوحنیفه (رح) با امام جعفر صادق (رض) نیز صحبت و مراوده داشته ، و از جماعتی از تابعیین منجمله عطاء بن ابی رباح ، عامر شعبی ، عکرمه ، قتاده ، زهری ، عاصم بن ابی النجود ، ابوإسحاق سبیعی ، محارب بن دثار ، هیثم بن حبیب صراف ( صواف ) ، سماک بن حرب ، علقمه بن مرثد ، حماد بن أبی سلیمان ، حکم بن عتیبه ، نافع مولای عبدالله ابن عمر ، سلمه بن کهیل ، ابی جعفر محمد بن علی (امام محمد باقر) ، علی بن أقمر ، زیاد بن علاقه ، سعید بن مسروق ثوری ، عدی بن ثابت انصاری ، عطیه بن سعد عوفی ، أبی سفیان سعدی ، عبدالکریم بن ابی أمیه ، یحیی بن سعید أنصاری ، هشام بن عروه و دیگران حدیث روایت نموده ، و از او پسرش حماد ، إبراهیم بن طهمان هروی ، إسحاق بن یوسف أزرق ، حسن بن زیاد لؤلؤی ، داؤد طائی ، هشیم ، حمزه بن ابی حبیب زیات ، زفر بن هذیل ، ابو یوسف قاضی ، عبدالله بن مبارک مروزی ، سابق بن عبدالله ، ربیعة الرأی ، ابو یحیی حمانی ، عیسی بن یونس ، وکیع بن جراح ، یزید بن زریع ، أسد بن عمرو بجلی قاضی ، حکام بن یعلی بن سالم رازی ، خارجه بن مصعب ، عبدالمجید بن أبی رواد ، علی بن مسهر ، محمد بن بشر عبدی ، عبدالرزاق ، محمد بن حسن شیبانی ، مصعب بن مقدام ، یحیی بن یمان ، عباد بن عوام ، ابو عصمه نوح بن أبی مریم ، ابو عبدالرحمن مقری ، أبو نعیم ، أبو عاصم و دیگران روایت نموده اند.
یحیی بن معین میگفت: در نزد من قرائت قرائت حمزه و فقه فقه ابوحنیفه است، و عامه مردم نیز به آنند. و محمد بن سعد عوفی میگوید : از ابن معین شنیدم ، که میگفت: ابوحنیفه ثقه در حدیث بود ، و حدیث روایت نمی کرد ، مگر اینکه آنرا دقیق حفظ میداشت ، و آنچه را بر آن مطمئن نبود ، روایت نمی نمود. و صالح بن محمد أسدی به نقل از ابن معین ابوحنیفه را ثقه در حدیث گفته است.
و نیز یحیی بن معین گفته است که امام ابوحنیفه از اهل صدق بوده و هیچ وقت به دروغ متهم نشده است. و جعفر بن ربیع گوید: پنج سال ملازم ابوحنیفه بودم ، و هیچ کس را کم سخن تر از وی ندیدم ، اما چون سخن از فقه می رفت ، بر می شگفت ، و چون سیلی روان می نمود.
و ابن عباد حنبلی در کتاب شذرات الذهب مینویسد : امام ابوحنیفه از ذکی ترین مردم بود، و در او علم فقه ، عبادت ، پرهیزگاری و سخاوت جمع شده بودند ، و او جائزۀ هیچ دولتمردی را قبول نمی کرد ، و از راه کسب و کار معیشت می نمود، تاجر ابریشم بود ، و صنعت آنرا داشت، و خداوند (ج) او را رحمت کند.
و عبدالله بن مبارک میگوید : من شخصی پرهیزگارتر از ابوحنیفه سراغ ندارم ، دربارۀ این شخص چه باید گفتن که دنیا و سرمایه های آن به پیشگاهش نهاده شد ، و او از آن روی گردانید ، مورد ضرب و شتم قرار گرفت ،اما ثابت قدم ماند ، و مقامهای را که مردم برای خاطر کسب آنها سر و دست می شکستند ، او هرگز قبول نکرد.
و نیز عبدالله بن مبارک میگوید : اگر خداوند مرا بواسطه امام ابوحنیفه و سفیان ثوری کمک نمیکرد من هم مثل باقیه مردم بودم. و ابو وهب محمد بن مزاحم میگوید : از عبدالله بن مبارک شنیدم، که میگفت : فقیه ترین مردم ابوحنیفه است، و در فقه مثل ابوحنیفه را ندیدم .
سفیان ثوری میگوید : ابوحنیفه فقیه ترین مردم روی زمین در زمان خود بود.
و مکی بن إبراهیم میگوید : امام ابوحنیفه از دانا ترین مردم روی زمین بود.
و امام شافعی به لطف در بیان ، و تحلیل قواعد و مسائل دینی کم نظیر او و به عمق اندیشه و نظر وسیع و قدرت فکر و استدلال و منطق او اعتراف داشت، تا جائیکه میگفت : مردم در فقه عیال ابو حنیفه اند.
و یزید بن هارون میگفت : من از ابوحنیفه (رح) پرهیزگارتر و عاقل تر ندیدم .
و قاضی ابن شبرمه میگوید : دنیا به دنبالش می رفت اما او از آن گریزان بود ، و از ما فرار میکرد ، و ما در تعقیبش بودیم. و حسن بن زیاد گوید : قسم به خدا! ابوحنیفه هرگز عطیه یا هدیۀ امیری را نپذیرفت. و امام مالک درباره قوت بینش و قدرت استدلال او می فرمود : ( سبحان الله لم ا ر مثله ، لو قال ابو حنیفة إن هذه الإسطوانة من ذهب لأقام الدلیل من القیاس علی صحة قوله . ) ترجمه: سبحان الله من مثل او را ندیدم ، اگر ابوحنیفه (رح) بگوید ، که این اسطوانه از طلا است ، بر آن دلیلی از قیاس بر صحت گفتارش بر پا میدارد.
و آنگاه که امام احمد بن حنبل را برای اقرار به خلق قران تاز یانه می زدند ، پیوسته از مصائب امام ابوحنیفه در زندان یاد می کرد، و میگریست و بر آن امام درود و رحمت می فرستاد.
امام ابن عماد حنبلی نیز در کتاب شذرات الذهب آورده است : هر وقت امام احمد حنبل (رح) از امام ابوحنیفه (رح) و زحماتش یاد میکرد، بر او رحمت می فرستاد. و ابن حجر عسقلانی مؤرخ و دانشمند معروف میگوید: مناقب امام ابوحنیفه جداً زیاد است ، خداوند (ج) از او راضی باشد ، و او را در جنت الفردوس جای دهد.
و هارون الرشید از ابویوسف دربارۀ ابوحنیفه پرسید. او گفت : به خدا ! او از محرمات خدا پرهیز می کرد ، و از مردم دنیا دوری می گزید ، و غالباً ساکت بود ، همواره در فکر و تأمل غرق بود ، و بی مورد صحبت نمی کرد ، اگر در مورد مسئله أی از وی پرسیده می شد ، و دربارۀ آن معلوماتی داشت ، پاسخ میداد . ای امیر مؤمنان! من همین قدر میدانم ، که نفس و دین خود را از مفاسد نجات داده بود ، و بی نیاز از مردم به خود مشغول بود ، و هرگز از کسی به بدی یاد نمی کرد.
و شیخ ابی حامد محمد بن ابی بکر ابراهیم فریدالدین عطار نیشابوری در کتاب تذکرة الاولیاء مینویسد : آن چراغ شرع و ملت ، آن شمع دین و دولت ، آن نعمان حقایق ، آن عمان جواهر معانی و دقایق ، آن عارف عالم صوفی : امام جهان ابوحنیفه کوفی رضی الله عنه. صفت کسی که به همۀ زبانها ستوده باشد و به همۀ ملتها مقبول ، که تواند گفت؟ ریاضت و مجاهدۀ او و خلوت و مشاهدۀ او نهایت نداشت. و در اصول طریقت و فروع شریعت درجۀ رفیع و نظری نافذ داشت ، و در فراست و سیاست و کیاست یگانه بود ، و در مروت و فتوت اعجوبه أی بود ، هم کریم جهان بود و هم جواد زمان ، هم افضل عهد و هم اعلم وقت . ( و هو کان فی الدرجة القصوی والرتبة العلیا. ) و أنس روایت کرد از رسول الله صلی الله علیه و علی آله و سلم که مردی در امت من . ( یقال له نعمان بن ثابت و کنیته ابوحنیفة و هو سراج امتی. ) و ابن کثیر دمشقی مؤرخ معروف و متوفی سال 774 هجری قمری در کتاب البدایه و النهایه مینویسد : امام ابو حنیفه فقیه عراق ، یکی از ائمه اسلام ، سردار بزرگان ، از ارکان علماء و یکی از سران چهار مذهب اهل سنت و جماعت بوده که اول تر از سه امام دیگر وفات یافته است.
و باز شیخ فریدالدین عطار در مناقب امام ابوحنیفه آورده است: شیخ ابو علی بن عثمان الجلا گوید: به شام بودم بر سر خاک بلال مؤذن رضی الله عنه خفته بودم ، در خواب خود را در مکه دیدم که پیغامبر علیه السلام از باب بنی شیبه در آمدی و پیری در بر گرفته ، چنانکه اطفال را در بر گیرند ، به شفقتی تمام من پیش او دویدم ، و بر پایش بوسه دادم ، و در تعجب آن بودم که این پیر کیست ، پیغمبر به حکم معجزه أی بر باطن من مشرف شد ، و گفت ، این امام اهل دیار تو است ، ابو حنیفه رحمة الله علیه.
نقل است که نوفل بن حیان گفت : چون ابوحنیفه وفات کرد ، قیامت به خواب دیدم ، که جمله خلایق در حساب گاه ایستاده بودند ، و پیغمبر را دیدم علیه السلام بر لب حوض ایستاده و بر جانب او از راست و چپ مشایخ دیدم ایستاده و پیری دیدم نیکوروی و سر و روی وی سفید ، و روی به روی پیغمبر نهاده ، و امام ابوحنیفه را دیدم در برابر پیغامبر ایستاده ، سلام کردم ، گفتم : مرا آب ده. گفت : تا پیغامبر اجازه دهد. پس پیغامبر فرمود که او را آب ده. جامی آب به من داد. من و اصحاب از آن جام آب خوردیم که هیچ کم نشد. با ابوحنیفه گفتم: بر راست پیغمبر آن پیر کیست؟ گفت: ابراهیم خلیل ، و بر چپ ابوبکر صدیق. همچنین پرسیدم و به انگشت عقد می گرفتم ، تا هفده کس پرسیدم ، چون بیدار شدم هفده عقد گرفته بودم.
یحیی معاذ بن رازی گفت : پیغمبر علیه السلام را به خواب دیدم. گفتم: ( أین أطلبک؟ ) ترجمه: شما را در کجا جستجو کنم؟ ( قال عند علم أبی حنیفة.) ترجمه: فرمودند: در نزد علم ابوحنیفه. امام ابوحنیفه (رح) در اوائل به شغل تجارت در بازار اشتغال داشت، تا اینکه روزی شعبی او را دید، و حال او را پرسید، امام در پاسخ گفت : به کار بازار اشتغال دارم. شعبی گفت : حرکت ، فراست و کیاستی که در وجود شما مشاهده می نمایم ، بهتر است، توجه به مجالسه علماء و فقها داشته باشید. امام فرمود : بیانات ایشان در قلب و روانم تأثیر بخشید ، و بازار را تا حد زیادی ترک نموده ، و ملازم اهل علم گردیدم.
امام در آغاز تحصیل قرآن را نزد امام عاصم یکی از قراء هفت گانه حفظ نمود ، و بعد حدیث ، نحو ، ادب شعر و سایر علوم متداول عصرش را فرا گرفت و سپس به کسب علم کلام ، مناظره و تحکیم اصول و مبانی آن پرداخت ، و زمانی را در فراگیری علم کلام سپری کرد و مسائل آنرا با دقیق ترین وجه تشریح نمود ، و در بسیاری موارد با دانشمندان عصر خود به مباحثه می پرداخت، و در علم کلام به درجۀ رسید که نظر مردم را به خود جلب کرد و در آن انگشت نما گردید ، چنانکه شاگرد مشهورش زفر بن هذیل اصفهانی میگوید : امام ابوحنیفه به من گفت : من مشغول به علم کلام شدم و در این علم به مرحله أی رسیدم که انگشت نما شدم. و در روایتی دیگر از خود امام ابوحنیفه آمده است: من شخصی بودم ماهر در علم کلام و زمانی در این وادی گام بر میداشتم و به لحاظ اینکه صاحبان خصومت و جدل بیشتر شان در بصره بودند بیست و چند بار به آنجا سفر کردم و بعضی سالها یک سال در آنجا اقامت می گزیدم و با گروههای مختلف خوارج ، اباضیه ، صفریه و غیره گروههای حشویه به مناظره می پرداختم.
و از این سخن امام نتجه میگیریم که وی در فلسفه و منطق و در باره مذاهب آن زمان لامحاله معلومات کافی کسب کرده بوده ، زیرا به جز آن انسان نمی تواند در علم کلام وارد شود. و بعد استعدادی که او با بکار بردن عقل و استدلال منطقی در فقه از خود نشان داد ، و شهرتی که در حل مسائل بغرنج و عمدۀ پیدا کرد ، همه و همه نتجه همان تربیت نخستین عقلی وی بود.
و از جهتی چون پدر برزگ امام به شغل تجارت مشغول بوده ، و پدرش ثابت هم تجارت داشته و بقولی هم نانوائی میکرده ، و خود امام هم بازرگان پارچه و لباس بوده و بزازی مینموده و در کار و بار ابریشم نیزمشغول بوده، و به امور عملی اجتماعی و اقتصادی اطلاع کافی داشته ، فقه خود را چنان بنا نهاده ، که مسائلی را که حکم صریح آن از نص قرآن و سنت بدست نمی آمد ، به رأی ، اجتهاد و قیاس آنرا حل می نموده ، و حکم آنرا بیان میکرده ، و بیشتر مطالب فقهی را بر آن اساس استوار گردانیده، لهذا مکتب فقهی او بنام مکتب اهل رأی و قیاس معروف گردیده است.
رویه امام ابوحنیفه (رح) در اجتهاد چنان بود، که در فهم مطالب قرآن کریم به راهی که دیگر ائمه رفتند می رفت، الا در مواردیکه در فهم مدلول و اشارات و طروق استنباط از آن با دیگران اختلاف داشتی، ولی در قبول احادیث شیوۀ خاصی داشت ، و همان احادیث نبوی را مورد عمل قرار میداد ، که جماعتی از جماعتی دیگر روایت کردند ، و رجال آن هم ثقه و صادق بودند ، و فقیهان در شهر ها بر عمل آن اتفاق داشتند ، و اگر در موردی چنین حدیث و یا قول صحابی بدست نیامدی ، آنگاه به اجتهاد خود از قیاس و استحسان کار گرفتی.
ابو جعفر شذماری به سند خود از ابوحنیفه روایت کند ، که او میگفت : ما در هیچ مسئلۀ بدون ضرورت از قیاس کار نمی گیریم ، اگر دلیلی را از کتاب و سنت و عمل صحابه و یا اجماع صحابه نیابیم ، آنگاه به قیاس رجوع کنیم. وی به چنین صورت مرجع استفتاء و رجوع مردم بود ، و گویند : که در عبادات و معاملات از شصت تا هشتاد هزار مسئله گفته بود.
مکتب فقهی امام ابوحنیفه و شاگردانش را به سبب توسع در قیاس و استحسان مکتب اهل رأی گفته اند ، و او واضع فقه تقدیری است ، که احکام برخی از مسائل واقع نشده را بیان کرد ، و علم فقه را گسترش داد. و قانون در اسلام در نظر امام ابو حنیفه (رح) دارای اصولی هفت گانه میباشد: 1 – قرآن 2 — سنت حضرت رسول الله (ص) اعم از گفتار ، کردار و تقریر 3 — اقوال صحابه 4 — قیاس 5 — استحسان 6 — اجماع 7 — عرف . و اینها در نظر امام اعظم ابوحنیفه (رح) مآخذ و منابع حقوقی ، سیاسی ، اخلاقی و عقیدتی می باشند.
امام ابوحنیفه درکارهایش از مشوره کار می گرفت، چنانکه موفق بن احمد مکی مینویسد: ابوحنیفه مذهب خود را با مشورت پایه گذاری کرد، تلاشی که در حدود توان خود برای دین داشت و اخلاصی که برای خداوند و پیامبرش و اهل ایمان در قلبش موجود بود ، همه این امور باعث شد که او با استبداد به رأی وارد این حوزه نشود ، او یک یک مسائل را برای شاگردانش مطرح میکرد ، و جوانب مختلف آنرا مورد بحث و مطالعه قرار میداد ، و آنچه در علم و فکر آنها بود می شنید و آنچه در نظر شخصی اش بود بیان میداشت ، حتی برخی اوقات بحث بر سر یک مسأله هفته ها ، ماها یا بیشتر از آن را در بر می گرفت ، و بالآخره یک رأی بدست می آمد ، که آنرا قاضی ابویوسف در اصول ثبت میکرد ، تا اینکه تمام اصول را درج کرد ، و بدین ترتیب مذهب حنفی بوجود آمد.
ابن بزاز کوفی مینویسد : شاگردان ابوحنیفه پیرامون مسأله زیاد بحث می کردند ، و آن را از دیدگاه هر فقیهی بررسی مینمودند ، در این اثناء امام با سکوت سخنان انان را می شنید ،سپس هنگامیکه او به شرح گفتار شاگردانش می پرداخت ، چنان سکوتی بر مجلس حکم فرما می شد ، که گوئی جز او کسی دیگر آنجا حضور ندارد.
موفق بن احمد مکی مینویسد: ابوحنیفه نخستین کسی بود که علم شریعت را تدوین کرد ، و پیش از او کسی این کار را انجام نداده بود ، او علم شریعت را تحت بابها و کتب مرتب نمود.
و فقیه مشهور یحیی بن آدم اموی متوفی سال 203 هجری قمری میگوید : در برابر اقوال ابوحنیفه ، بازار اقوال سایر فقها سرد و بی اهمیت گردید ، علم او در مناطق مختلف پخش گردید ، و بر اساس آن خلفاء ، ائمه و حکام داوری میکردند ، و امور بر محور آن می چرخید .
امام ابوحنیفه در نظراتش تحکم نمی کرد و آنها را قابل مناقشه میدانست ، شیخ عطار در کتاب تذکرة الاولیاء نقل کرده است که امام ابوحنیفه روزی می گذشت ، کودکی را دید که در گل مانده بود. گفت : گوش دار تا نیفتی. کودک گفت: افتادن من سهل است ، اگر بیفتم تنها باشم. اما تو گوش دار که اگر پای تو بلغزد ،همۀ مسلمانان که از پس تو در آیند بلغزند ، و بر خاستن همه دشوار بود. امام را از حذاقت ( زیرکی و فراست ) آن کودک عجب آمد ، و در حال بگریست و با اصحاب گفت : زینهار اگر شما را در مسئله أی چیزی ظاهر شود و دلیلی روشنتر نماید ، در آن متابعت من مکنید. و این نشان کمال انصاف است ، تا لاجرم ابو یوسف و محمد رحمهماالله بسی اقوال دارند در مسایل مختلف.
امام ابوحنیفه (رح) در آواخر حکومت أموی و اوایل دولت عباسی زنده گی میکرد ، و از نظر کلامی نیز این عصر زمانه پیدایش عقاید ، فرق و نحل گوناگون در تاریخ اسلام است. در این عصر بود که مذاهب و فرق مختلفی مانند خوارج ، شیعه ، جبریه ، قدریه ، مرجئه و معتزله به وجود آمدند ، که هر یکی در سیاست ، امامت ، ایمان و مسائل گوناگون دیگر افکار و عقاید خاص خود را داشتند ، در بین این فرق یکی هم مرجئه بود ، یعنی اهل ارجاء که حکم به تکفیر هیچ مسلمانی نمی کردند ، و آنرا به خدا باز می گذاشتند ، و ایمان را تنها تصدیق دل و اقرار زبان می دانستند ، و عمل را رکنی از داخل آن نمی شمردند ، و بنا بر این به کفر هیچ مسلمانی که اقرار به زبان نماید ، فتوا نمی دادند ، و فرقه متسامح ، پر مدارا و دارای وسعت نظر بودند ، و در مسئله خلاف هم از هیچ یکی تبری نمیکردند ، بنی امیه ، شیعه و خوارج هر سه را مؤمن ( ولی مخطی و مصیب ) می گفتند ، که امتیاز آن مشکل است ، و بنا بر این حکمیت آنرا به خدا باز میگذاشتند ، و میگفتند : با وجود ایمان هیچ گناهی ضرر ندارد ، مثلی که با وجود کفر هیچ طاعتی مفید نباشد. برخی از مردم از جمله نوبختی از متکلمین شیعه و ابوالحسن اشعری پیشوای گروه کلامی اشعری افکار کلامی حضرت امام ابوحنیفه (رح) را نیز متمایل به همین فرقه مرجئه شمرده و او را اهل ارجاء گفته اند ، زیرا امام ابوحنیفه (رح) در کتاب فقه الاکبر اقوالی مانند قول زیر را آورده است که میگوید: ( لا نکفر احداً بذ نب ، و لا ننفی احدا عن الایمان. ) ترجمه : ما کسی را از جهت گناهی که مرتکب شده کافر نمی شماریم ، و از او نفی ایمان نمی کنیم .
ولی بسا فقیهان و متکلمان نسبت ارجاء را به امام ابوحنیفه (رح) رد کرده ، و گفته اند : حضرت امام ابوحنیفه ( رح) حتی به فروع هم اهتمام کامل داشته ، و اعمال را اهمیت تمام میداده ، بنا بر این اتهام ارجاء به امام ابوحنیفه (رح) از مفتریات خواهد بود ، و او به تأخیر عمل از ایمان قائل نیست ، و در اصناف عبادات و طاعات به ترک عمل فتوی ندهد. و در آثاری که از حضرت امام (رح) باقی مانده ، یک رسالۀ کوچکی موجود است که بنام عثمان بستی بقلم امام اعظم (رح) نوشته شده ، و از آن بر می آید که عثمان موصوف نامه أی به امام نوشته ، و در آن نسبت مرجئه را به امام داده است ، ولی امام ابوحنیفه (رح) این ظن را رد کرده ، و میگوید: مضیع عمل ، مضیع تصدیق نباشد ، ولی تضیع تصدیق ، تضیع ایمان است . پس ممکن است ، مؤمن جاهل و مؤمن ظالم و گنه کار موجود باشد ، و خدا را مشیت است که او را ببخشد ، و یا عقاب نماید. و هم از اینرو است ، که حضرت علی (رض) اهل حرب خود را از مردم شام مؤمنین خطاب کرده بود. و اینکه برخی شخص گنه کار را نه مؤمن و نه کافر شمرده اند ، ( اشاره به قول معتزله ) این سخن اهل بدعت و خلاف گفتۀ پیامبر اسلام (ص) است . پس بدین ترتیب حضرت امام ابوحنیفه (رح) مرجئی محض نبوده ، بلکه در عدم تکفیر اهل تصدیق و مؤمنان وسعت نظر و سماحت فراوان داشته است ، که بقول عبدالکریم شهرستانی صاحب کتاب الملل والنحل او را مرجئة السنه می توان گفت ، یعنی کسی که پایبند سنت بوده و حکمیت نیکوکار و گنه کار را به مشیت الهی تفویض نماید ، و خودش به کفر هیچ مؤمن مصدق فتوا ندهد.
امام ابوحنیفه (رح) عالمی عامل ، زاهد ، عابد ، پرهیزگار ، متقی ، کثیرالخشوع و دائم التضرع بود ، و همه اشخاص هم عصر او در تعریف پرهیزگاری او متفق القول هستد. میگویند: او را دو بار خواستند به منصب قضاء منسوب کنند ، اما او سر باز زد ، یکی یزید بن عمر بن هبیره فزاری امیر عراقین خواست قضاء کوفه بدو تفویض کند ، و این در ایام مروان بن محمد آخرین کس از ملوک بنی امیه بود ، و او نپذیرفت ، و یزید امر داد تا ابوحنیفه (رح) را چند روز به تازیانه بزدند ، و ابو حنیفه (رح) از امتناع خویش باز نایستاد ، و یزید به آخر او را رها کرد. و بار دیگر منصور خلیفه عباسی از او خواست ، قضاوت بغداد را بپذیرد ، اما او از پذیرش آن سرباز زد ، و منصور او را زندانی ساخت ، و در زندان چنان شکنجه شد ، که در اثر آن وفات یافت . و بعضی از مؤرخین هم گفته اند که امام به جهت علم و تقوایش مدتی هم از طرف عمر بن هبیره فزاری قاضی القضات شهر کوفه بود. اسماعیل بن حماد بن ابی حنیفه (رح) گوید: بر کناسه می گذشتیم ، در آنجا پدرم را گریه افتاد ، از علت گریه او پرسیدم. گفت : پسرک من ! در این مکان ابن هبیره پدر مرا ده روز هر روزی ده تازیانه بزد ، که قبول منصب قضاء کند ، و او سر باز زد.
امام ابوحنیفه در زنده گانی شخصی نیز بی نهایت با تقوی و امانت دار بود ، یک بار او شریک خود را جهت فروش اموال به خارج فرستاد، قسمتی از این اموال معیوب بود به شریکش دستور داد هر که این مال را خریداری می کند او را از عیب مال آگاه کن ، اما او این دستور امام را فراموش کرده ، همۀ اموال را بدون گفتن عیب فروخته بود ، امام در آمد به دست آمده از این طریق را که سی و پنج هزار درهم بود ، همه را خیرات کرد.
مؤرخان رویداد های متعددی را نقل کرده اند، که اگر اشخاص بی تجربه مال خویش را برای فروش به دکان وی می آوردند ، و از قیمت واقعی آن اطلاع ندشتند ، امام خود قیمت واقعی اموال شان را گوشزد میکرد ، و آنرا به همان قیمت از آنها می خرید.
و در شمایل امام ابوحنیفه گویند : او نیکوروی ، گندمگون ، سخت خوش آهنگ ، میانه بالا ، کشیده قامت ، نیکوبیان ، خوش محضر ، کریم و نسبت به یاران و دوستانش حسن مواسات داشت.
امام ابوحنیفه از یک دودمان طرفدار علویان در کوفه بوده ، زوطی پدر بزرگش با حضرت علی (رض) دوستی و رابطه داشت ، و با او دیدار می کرد، و گهگاهی هدایای نیز خدمت حضرت علی (رض) می فرستاد ، پدرش ثابت نیز این رابطه را ادامه داد ، و خود امام ابوحنیفه (رح) نیز با علویان روابط نزدیک برقرار ساخت ، و با زیدیان یعنی وابستگان و پیروان زید بن علی بن حسین رضی الله تعالی عنهم اجمعین دوستی و محبت می نمود ، و از حامیان امام زیدی ابراهیم بن محمد بود ، که در سال145 هجری قمری مطابق سال 760 میلادی در بصره بر ضد عباسیان قیام کرد ، و به محمد بن حسن علوی معروف به نفس زکیه احترام خاصی قائل بود. خلفای اموی و عباسی را دوست نداشت ، و بر خلاف ایشان به دشمنان علوی شان کمک و معاونت مالی می نمود ، و بعضی از مؤرخین عقیده دارند که زندانی شدن و بعد شهادت امام در زندان توسط عمال منصور خلیفه عباسی به جهت حمایت او از قیامهای علویان بوده است.
امام ابوحنیفه (رح) درباره صحابه عقیده داشت : ( ما صحابه را جز به نیکوئی به نحو دیگری یاد نمی کنیم. ) که تفصیل این مطلب در شرح عقیده طحاویه که مطابق مذهب حنفی تدوین یافته ، چنین تشرح گردیده است : ( ما تمام اصحاب رسول الله ص را گرامی میداریم ، و در احترام و تکریم هیچ یک از آنها از حد نمی گذریم ، و از احدی از آنها تبری نمی جوئیم ، دشمن داریم کسی را که با آنان دشمنی می کند ، و نام آنان را با بی احترامی یاد می کند ، و صحابه را جز به نیکوئی به نحو دیگری یاد نمی کنیم. ) و درباره خلفای راشیدین نیز عقیده امام ابوحنیفه (رح) چنین بود : ( بهترین مردم بعد از انبیاء الهی علیهم السلام ، ابوبکر صدیق سپس عمر فاروق سپس عثمان ذی النورین و سپس علی مرتضی رضوان الله تعالی علیهم اجمعین می باشند ، و اینها همه بر حق و با حق بودند. ) و در این باره نیز در شرح عقائد طحاویه چنین آمده است : ( ما بعد از رسول الله ص ابوبکر صدیق را بر همۀ امت افضل قرار میدهیم ، و نخستین خلافت را برای وی ثابت میدانیم ، بعداً برای عمر فاروق و سپس برای عثمان ذی النورین و پس از وی برای علی مرتضی ، و اینها خلفای راشیدین و امامان هدایت یافته اند. ).
شیخ فریدالدین عطار در کتاب تذکرة الاولیاء چنین مینویسد : نقل است که مردی مالدار بود، و امیرالمؤمنین عثمان (رض) را دشمن داشتی – تا حدیکه او را جهود خواندی – این سخن به ابوحنیفه رسید ، او را بخواند ، گفت :دختر تو به فلان جهود خواهم داد. او گفت : تو امام مسلمانان باشی ، روا داری که دختر مسلمان را به جهودی دهی ؟ و من خود هرگز ندهم. ابوحنیفه گفت: سبحان الله. چون روا نمی داری که دختر خود را به جهودی دهی ، چون روا باشد که محمد رسول الله دو دختر خود به جهودی دهد؟ آن مرد در حال بدانست که سخن از کجاست. از آن اعتقاد برگشت و توبه کرد، از برکات امام ابوحنیفه.
امام ابوحنیفه (رح) عالمی متکلم ، فقیهی آگاه و محدثی با احتیاط بود ، و علاوتاً در بخش های از علوم دیگر نیز تبحر داشت ، چنانکه از اظهارات ابن خلدون در تاریخش بر می آید ، که امام در علم ریاضی نیز مهارت داشته ، و در این باره می نویسد: منصور ( خلیفه عباسی ) وقتی ( در سال 145 هجری قمری ) ساختن شهر ( بغداد ) را آغاز کرد ، به شام ، جبل ، کوفه ، واسط و بصره نوشت تا بنایان و کارگران بیامدند ، و از کسانی که صاحب فضل ، عدالت ، عفت و امانت بودند ، و از هندسه آگاهی داشتند ، جماعتی را برگزیدند ، تا بدان مهم دست یازند ، از جمله کسانی که احضار نمودند ، یکی حجاج بن ارطاة و یکی هم ابو حنیفه (رح) بود ، فرمان داد ، تا نقشه شهر را با خاکستر بکشند ، و بر آن خاکستر تخم پنبه ریختند ، و آتش در آن زدند ، و چون آتش گرفت ، در آن نگریست ، و بر نقشه آگاهی یافت ، و فرمان داد ، تا بر آن نقشه پی ها را کندند ، و چهار تن از سرداران خود را فرمان داد ، که هر یک بر ناحیه أی نظارت کنند. و ابو حنیفه (رح) را به شمردن خشت ها و آجر ها مأمور کرد. منصور میخواست او را منصب قضاء و مظالم دهد ، ولی او نپذیرفت ، و منصور سوگند خورد که دست از او بر نمی دارد ، تا کاری بر عهده گیرد ، و او نیز شمردن خشت ها و آجر ها را بر عهده گرفت. و امام چهار سال در این سمت باقی ماند.
و نیز امام ابو حنیفه پیشه پدر بزرگ و پدرش یعنی تجارت را انتخاب نمود ، و در کوفه به تجارت پرداخت ، و در آن شغل مهارت کامل داشت ، و او یکی از تاجران خز و ابریشم بود ، و بعد از مدتی در این راه نیز پیشرفت شایانی کرد ، او از خود کارخانه أی داشت ، که خز که لباس مخصوص آن زمان بود تولید می کرد ، مغازه های بازرگانی وی خز را تنها در کوفه بفروش نمی رسانیدند ، بلکه به مناطق دور دست نیز انتقال میدادند ، و پس از اینکه امانت داری امام ابوحنیفه واضح و روشن گردید ، و مردم به او اعتماد کردند ، مغازه او به شکل بانک نیز در آمد ، و در آن ملیون ها درهم از اموال مردم به امانت گذاشته می شد ، چنانچه هنگام وفات وی پنجاه ملیون درهم به عنوان امانت در این بانک ذخیره شده بود ، و این تجربه وسییع در امور مالی و تجارت نیز به او بصیرتی در بسیاری از بخش های فقه و شعبات آن بخشید ، که تنها از لحاظ نظری نصیب فقهی نمی شود.
امام ابوحنیفه مردی کریم و باسخاوت بود ، خصوصاً نسبت به اهل علم و دانشجویان نظری خاص داشت ، و قسمتی از منافع بازرگانی اش را برای کمک به ایشان اختصاص داده بود ، و از آن کمک های مالی به تمام علماء و دانشجویان ارسال مینمود ، و هر چه باقی می ماند آن را نیز در بین شان تقسیم میکرد ، هنگامیکه بین آنها اموال خویش را توزیع مینمود ، میگفت : آن را در رفع ضروریات تان به مصرف برسانید ، و جز خداوند از کسی دیگر ممنون نباشید ، من چیزی از خود به شما نداده ام ، این فضل پروردگار است برای شما که بر دست من جاری ساخته است.
امام ابوحنیفه مخارج تعداد زیادی از شاگردانش را خودش تقبل کرده بود ، مانند ابو یوسف که مخارج خود و خانواده اش را امام ابوحنیفه می پرداخت ، زیرا والدین او فقیر و ناتوان بودند و بر آن بودند که پسر شان تعلیم را ترک کرده ، به کار تجاری بپردازد.
امام ابوحنیفه بذل و بخشش هیچ امیر و حاکمی را قبول نکرد ، چنانکه ابوزهره در کتاب تاریخ مذاهب اسلامی مینویسد : امام ابوحنیفه (رح) بواسطه اینکه تاجر بود ، در کمال رفاه زنده گی میکرد ، و بخشش و کمک از فرمان روایان را قبول نمی نمود.
امام ابوحنیفه (رح) چون غیر عرب بود، بنا بر این مدرسه فقهی او هم بر اساس احتیاجات و حیات عموم مردم اعم از عرب و غیر عرب پدید آمد ، و از شاگردان او هم جمع کثیری از مردم غیر عرب خصوصاً خراسانیان بودند که مبادی فکری و فقهی او را در تمام عالم اسلام منتشر ساختند. مکتب فقهی امام ابوحنیفه (رح) هم که بر مبنای واقعیات موجود جامعه و با تجارب عینی که امام در باب معاملات و سیر زنده گی مردم داشت شکل گرفت ، در اطراف و اکناف جهان اسلام در بستر زنده گی عملی مردم رونق و پیشرفت بسزائی یافت ، تا جائیکه فقه حنفی بعنوان قانون مدنی در ادوار مختلف و در اکثر سرزمین های اسلامی پذیرفته شد ، خصوصاً دولت های طاهری ، صفاری ، سامانی ، غزنوی ، سلجوقی ، چغتائی ، ایلخانی ، تاتاری ، ایوبی ، تیموری ، بعضاً عباسیان و در این اوآخر دولت گورگانی هند ، ترکهای عثمانی و حکومت های ماوراء النهر فقه حنفی را به عنوان قوانین مدنی خویش پذیرفتند، و در مصر نیز در سال 124 هجری قمری اسماعیل بن یسع حنفی از طرف مهدی خلیفه عباسی قاضی مقرر شد ، و مذهب حنفی را در ان سرزمین رواج داد. امروزه بیش از نیمی از مسلمانان جهان از چین گرفته ، تا ترکیه ، البانیا ، پاکستان ، هند ، بنگله دیش ، مالدیو ، افغانستان ، تاجیکستان ، ازبکستان ، قزاقستان ، قرغیزستان ، ترکمنستان ، اکثر و اغلب مسلمانان روسیه و حوزه قفقاز شمالی ، بلوچستان وقسمت زیادی از مردم شرق و شمال ایران و جمعیت بزرگی از مردم مصر و شرق افریقا پیرو مذهب حنفی اند.
فقه حنفی و افکار کلامی امام ابوحنیفه (رح) را جمع زیادی از شاگردانش تدوین و تنظیم نمودند ، که در میان آنها نقش امام ابویوسف یعقوب بن ابراهیم بن حبیب بن اسعد کوفی انصاری قاضی معروف متوفی سال 182 هجری قمری ، امام محمد بن حسن بن فرقد شیبانی متوفی سال 189 هجری قمری ، امام زفر بن هذیل بن قیس بن سلیم اصفهانی متوفی سال 158 هجری قمری و حسن بن زیاد لؤلؤی کوفی متوفی سال 204 هجری قمری از همه بر جسته تر است .
امام ابوحنیفه شاگردان زیادی را تربیت نمود ، که به تعداد 880 تن از ایشان از دیگران معروف تر بودند ، و در بلاد مختلف اسلامی منتشر شدند و مسند نشین درس ، افتاء و مرجع دینی مردم قرار گرفتند ، از شاگردان امام ابوحنیفه پنجاه تن در عهد عباسیان به مسند قضاء مقرر شدند. گرچه مرکز بزرگ نشر و پخش افکار و نظریات امام سرزمین عراق بود ، و مذهب امام را مکتب اهل رای و مکتب عراقین نیز میگویند ، اما بزرگترین پایگاه فکری مذهب حنفی شهر بلخ بود ، و آن را کانون دوستداران امام ابوحنیفه گفته وشهر بلح و مذهب حنفی را در ردیف هم یاد نموده اند ، و بعد از آن سمرقند ، بخارا ، مرو ، هرات ، نیشابور و باقیه شهرهای خراسان و ماوراءالنهر قرار داشتند ، و در ری نیز مسجد طغرل کانون و مرکز اشاعه و فکر احناف بود.
و برخی از شاگردان مشهور امام در سر زمین های شرق اسلامی عبارت اند از : 1
1 – ابومطیع حکم بن عبدالله بلخی قاضی مشهور متوفی سال 199 هجری قمری مطابق سال 814 میلادی که کتاب فقه اکبر را از امام ابو حنیفه (رح) روایت نموده است.
2 — ابو عبدالله حسین بن محمد بن خسرو بلخی متوفی سال 222 هجری قمری مطابق سال 837 میلادی که راوی مسند امام ابوحنیفه است.
3 – ابو عمرو حفص بن عبدالرحمن بلخی قاضی نیشاپور ، بقول ذهبی افقه اصحاب خراسانی امام ابوحنیفه (رح) متوفی سال 199 هجری قمری مطابق سال 814 میلادی که از وی ترمذی و نسائی نیز یاد آوری نموده اند.
4 – خالد بن سلیمان بلخی.
5 – ابو عبدالرحمن بن سالم بلخی که به بغداد برای تحقیق حدیث رفته بود ، و افکار مرجئی داشت، و هارون الرشید او را حبس کرد.
6 – عبدالوهاب بن عبدربه بلخی که در کتاب صحیح البخاری به نقل از ثوری حدیث روایت نموده است. 7 – عتاب بن شوذب بلخی که بخاری از او نام برده است.
8 – عمر بن رباح قاضی بلخ که نابینا بود ، و در سال 171 هجری قمری مطابق سال 787 میلادی وفات یافت ، و ابن ماجه از او نام برده است.
9 – حافظ مکی بن ابراهیم بلخی متوفی سال 215 هجری قمری مطابق سال 830 میلادی که از وی در صحاح سته یا آوری شده است.
10 – ابوسهل نصر بن عبدالکریم بلخی معروف به صیقل متوفی سال 169 هجری قمری مطابق سال 785 میلادی.
11 – ابوبسطام مقاتل بن حیان بلخی خزار که بخاری ، مسلم ، ابوداؤد و نسائی از او نام برده اند.
12 – متوکل بن عمران بلخی از زاهدان خراسان.
13 – متوکل بن شداد بلخی.
14 – ابو محمد حسن بن محمد لیثی قاضی مرو و مشهور به أعمش.
15 – ابو حفص عمر بن هارون متوفی سال 194 هجری قمری مطابق سال 809 میلادی که از وی ترمذی و ابن ماجه نام برده اند.
16 – عصام بن یوسف فقیه و محدث متوفی سال 215 هجری قمری مطابق سال 830 میلادی.
17 – ابراهیم بن ادهم زاهد و صوفی مشهور متوفی سال 162 هجری قمری مطابق سال 778 میلادی که بخاری در کتاب ادب المفرد از او نام برده است.
18 — شقیق بن ابراهیم بلخی زاهد ، محدث و فقیه متوفی سال 194 هجری قمری مطابق سال 809 میلادی.
19 – ابو سلیمان موسی بن سلیمان جوزجانی از شاگردان امام محمد شیبانی متوفی سال 200 هجری قمری مطابق سال 815 میلادی.
20 – ابو عاصم محمد بن فضل بن عطیه مروزی کوفی متوفی سال 180 هجری قمری مطابق سال 796 میلادی که ترمذی ، ابن ماجه و نسائی از او روایت حدیث کرده اند.
21 – ابو عصمه نوح بن یزید مکنی به ابو مریم و ملقب به جامع متوفی سال 173 هجری قمری مطابق سال 789 میلادی و او اولین کسی است که فقه حنفی را فراهم آورد ، و امام ابوحنیفه (رح) کتاب شروط القضاء را برای وی نوشت.
22 – ابواسحاق ابراهیم بن میمون خراسانی مروزی مقتول در سال 131 هجری قمری مطابق سال 748 میلادی که از ثقات روات بخاری ، ابو داؤد و نسائی بوده است.
23 – عبدالله بن مبارک مروزی امام و محدث که از وی در صحاح سته یاد گردیده و در سال 181 هجری قمری مطابق سال 797 میلادی وفات یافته است.
24 – فضل بن موسی مروی متوفی سال 191 هجری قمری مطابق سال 806 میلادی که اسم وی در صحاح سته مذکور است.
25 – یحیی بن نصر متوفی سال 215 هجری قمری مطابق سال 830 میلادی.
26 – اسماعیل بن ابراهیم صایغ.
27 – حسن بن واقد امام و قاضی مرو متوفی سال 159 هجری قمری مطابق سال 775 میلادی که از وی بخاری ، ابوداؤد و مسلم یادآوری نموده اند.
28 – ابو غانم یونس مروزی قاضی و از جمله ثقات متوفی سال 159 هجری قمری که از وی ابوداؤد و نسائی یاد نموده اند.
29 – ابو حمزه محمد بن میمون مروزی متوفی سال 159 هجری قمری که از وی در صحاح سته یاد آوری شده است.
30 – ابو سهل نصیر بن باب مروزی متوفی سال 193 هجری قمری مطابق سال 808 میلادی.
31 – محمد بن شجاع بن نبهان مروزی.
32 – سهل بن مزاحم مروی که علم را در خراسان نشر کرد ، و قضای مامون را نپذیرفت.
33 – محمد بن مزاحم راوی برادر سهل.
34 – نضر بن شمیل مروی امام نحوی مشهور متوفی سال 203 هجری قمری که از وی در صحاح سته یاد آوری گردیده است.
35 – ابو مجاهد عبدالله بن کیسان مروزی مذکور در بخاری و مسلم.
36 – عبدالعزیز بن منیب مروزی یکی از جهان گردان معروف که او را نسائی و ابن ماجه نیز یاد آوری نموده اند.
37 – ابو سعید بن میسر صاغانی ( چغانی ) بلخی که در بغداد بود ، و ترمذی روایات او را آورده است.
38 – محمد بن قاسم بخاری که چهل سال با امام صحبت داشت.
39 – اسحاق بن مجاهد حنظلی که امام ابو یوسف عقل و حلم او را ستوده است.
40 – حازم بن اسحاق بخاری.
41 – مجاهد بن عمرو قاضی.
42 – ابو مقاتل حفص بن سهل سمرقندی.
43 – نصر بن ابی عبدالملک عتکی امام اهل سمرقند در حدیث و فقه.
44 – حافظ اسحاق بن ابراهیم قاضی سمرقند.
45 – ابوعلی خوارزمی قاضی خوارزم.
46 – مغیر بن موسی بصری ساکن خوارزم.
47 – ابومجاهد علی بن مسلم کابلی رازی قاضی ری.
48 – ابراهیم بن طهمان باشانی هروی خراسانی مکی محدث مشهور.
49 – عائذ بن حبیب هروی از شیوخ امام احمد و از جمله ثقات متوفی سال 190 هجری قمری مطابق سال 805 میلادی که ذکر ویرا نسائی و ابن ماجه آورده اند.
50 – کنانه بن جبله هروی.
51 – هیاج بن بسطام هروی.
52 – معمر بن حسین هروی.
53 – مالک بن سلیمان قاضی هرات.
54 – اسحاق بن سلیمان خراسانی فقیه.
55 – ابونعیم بشار بن قیراط نیشابوری.
56 – بشیر بن زیاد خراسانی.
57 – ابوعلی جارود بن یزید نیشابوری.
58 – ابو علی حسین بن ولید نیشابوری معروف به کمیل متوفی سال 233 هجری قمری مطابق سال 847 میلادی که او را نسائی یاد آوری نموده است.
59 – زید بن حباب بن حسن خراسانی کوفی حافظ مشهور که به سرزمین اندلس مسافرت کرد ، متوفی سال 203 هجری قمری مطابق سال 818 میلادی که ذکر وی را بخاری ، مسلم ، نسائی و ابوداؤد آورده اند.
60 – ابو صالح شعیب بن حرب خراسانی بغدادی متوفی سال 126 هجری قمری مطابق سال 743 میلادی که از وی بخاری ، مسلم و ابوداؤد نام برده اند.
61 – ابوعلی نفیل بن عیاض خراسانی زاهد ، محدث و شیخ حرم متوفی سال 187 هجری قمری مطابق سال 802 میلادی ، مصاحب دائمی امام ابوحنیفه که از وی بخاری ، مسلم و ابوداؤد یاد نموده اند.
62 – ابو منذر نعمان بن عبدالسلام نیشابوری متوفی سال 183 هجری قمری مطابق سال 799 میلادی که از وی ابوداؤد و نسائی یاد کرده اند.
63 – ابو عثمان سعید بن سالم قداح خراسانی مکی که از وی ابوداؤد و نسائی یاد کرده اند.
64 – ابو سفیان نسائی قاضی مرو.
65 – قضاله نسائی.
66 – عامر بن فرات نسائی.
67 – ابوالحجاج خارجه بن مصعب از اهالی سرخس صاحب تالیفات در علم قرائت که ذکر ویرا ترمذی و ابن ماجه آورده اند.
68 – عماره قاضی سرخس.
69 – عبدالعزیز بن خالد ترمذی قاضی ترمذ و چغانیان و نویسنده کتب امام ابوحنیفه و ناشر آن در خراسان.
70 – زیاد بن قاضی عبدالعزیز قاضی ترمذ.
71 – اسرائل بن زیاد ترمذی.
72 – ایاس بن عبدالله سجزی.
73 – عثمان بستی که امام ابوحنیفه در جواب پرسش وی رساله أی نوشت.
74 – ابومعاویه ضریر .
75 – قدید بن جعفر.
77 – اسد بن عمرو بلخی.
78 – جارود نیشابوری.
79 – عبدالکریم جرجانی.
و عطار نیشابوری میگوید : امام ابوحنیفه استاد علم فضیل و ابراهیم ادهم و بشر حافی و داؤد طائی و عبدالله بن مبارک بود.
تالیفات امام ابوحنیفه (رح) را چنین شمرده اند :
1 – فقه الاکبر در بیان عقائد که کتاب مشهوری می باشد ، و بر آن شروح زیادی نوشته شده است.
2 – فقه الابسط .
3 – مسند امام ابوحنیفه در حدیث که توسط امام ابو یوسف جمع و روایت گردیده ، و بر آن شروح و حواشی زیادی نوشته شده است.
4 – وصایای امام ابوحنیفه.
5 – کتاب العالم والمتعلم.
6 – قصیده نعمانیه در مدح حضرت رسول الله (ص)
7 – رساله أی برای عثمان بستی و این کتاب را مقاتل از امام ابوحنیفه روایت کرده است.
8 – مجادلة لاحدالدهریین.
9 – معرفة المذاهب.
10 – کتاب الرد علی القدریه .
11 – نصایح.
12 – الضوابط.
13 – الدعاء الماثور.
14 – المنبهات علی امور الواجبات منظوم.
15 – قصیده ( اشعار )
و در مناقب امام ابوحنیفه (رح) نیز کتب بیشماری را پیروان و ارادتمندانش تالیف نموده اند ، که از جمله آنها از کتب زیر می توان نام برد :
1 – ابو جعفر طحاوی کتاب عقود المرجان که مختصر آن کتاب عقود الدرر والعقیان می باشد را در مناقب امام ابوحنیفه تالیف نموده است.
2 – الروضة المنقیه نیز از تالیفات طحاوی و در باره امام ابوحنیفه است.
3 – کتابی در بیست جزء از امام محمد بن احمد شعبی.
4 – کتابی مشتمل بر چهل باب از امام موفق الدین احمد ملکی خوارزمی متوفی سال 568 هجری قمری.
5 – کتابی موسوم به البستان فی مناقب النعمان از شیخ محی الدین عبدالقادر بن ابی الوفاء قرشی.
6 – کتابی بنام شقایق النعمان فی مناقب النعمان از علامه جارالله زمخشری.
7 –کتابی بنام کشف الآثار از امام عبدالله بن محمد حارثی.
8 – کتابی در ترجیح مذهب امام ابوحنیفه بر مذاهب دیگر و آن مشتمل بر بیست و سه باب بوده و در موضوع خود بی نظیر است از شیخ ابن مظفر قزاوغلی بغدادی.
9 – کتابی موسوم به کتاب الابتصار لامام ائمة الامصار در دو مجلد بزرگ از شیخ ابن مظفر.
10 – و از امام ابوعبدالله حسین بن علی ضمیری در مناقب امام کتابی است که در سال 404 هجری قمری از آن فراغت یافته است.
11 – از احمد بن صلت حمانی متوفی سال 308 هجری قمری کتاب بزرگی است که خطیب در تاریخ بغداد آنرا ضعیف شمرده است.
12 – از امام محمد بن محمد کردری معروف به بزازی متوفی سال 727 یا 728 هجری قمری کتابی مشتمل بر یازده باب می باشد ، که مقدمه آن در مناقب اصحاب و تابعین است، و باب اول آن در مناقب امام ابو حنیفه (رح) و سایر ابواب آن در مناقب اصحاب اواست ، و آن را محمد بن عمر حلبی برای سلطان مراد ثانی ترجمه کرده است.
13 – از ابوالقاسم عبدالله بن محمد بن احمد سعدی معروف به ابن ابی العوام کتابی است در فضل و اخبار امام ابو حنیفه (رح) و کسانی که از او روایت دارند.
14 – کتابی بنام المواهب الشریفه فی مناقب ابی حنیفه.
15 – کتابی بنام تحفة السلطان فی مناقب النعمان از ابن کاس.
16 – کتابی بنام مناقب ابی حنیفه از خطیب خوارزمی.
17 – کتابی بنام تبییض الصحیفه فی مناقب ابی حنیفه از امام جلال الدین سیوطی مصری.
18 – کتابی بنام عقودالجمان فی مناقب ابی حنیفة النعمان از امام ابو عبدالله محمد بن یوسف دمشقی صالحی ساکن قروقیه.
19 – کتابی در مناقب امام ابوحنیفه (رح) از ابو یحیی زکریا بن یحیی نیشابوری.
20 – کتابی منظوم در فضائل امام ابوحنیفه (رح) به زبان ترکی بنام کتاب الحیاض من صوب غمام الفیاض از احمد بن محمد سیواسی.
21 – کتابی در مناقب امام ابوحنیفه (رح) به زبان فارسی از شیخ ابو سعید.
22 – و ابوالحسن قدوری در اول شرح مختصر کرخی مناقب امام ابوحنیفه (رح) را آورده است.
23 – و امام محمد بن عبدالرحمن غزنوی نیز در کتاب جامع الانوار مناقب امام ابوحنیفه (رح) را آورده است.
24 – و احمد بن سلیمان بن سعید در آخر کتاب خود از امام توصیف نموده است.
25 — و عمر صوفی کماوردی در اول کتاب المضرات امام ابوحنیفه (رح) را ستایش کرده است.
26 – و امام ابوعمر بن عبدالبر متوفی سال 462 در کتاب الانتفاء مناقب امام ابو حنیفه (رح) را آورده است.
27 – و شمس الدین یوسف بن سعید سجستانی در آخر کتاب منیة المفتی مناقب امام ابو حنیفه (رح) را ذکر کرده است.
28 – و شرف الدین اسماعیل بن عیسی اوغانی مکی در کتاب مختصر مسند مناقب امام ابوحنیفه (رح) را آورده است.
29 – و ابو عبدالله محمد بن خسرو بلخی در اول کتاب مسند از فضائل امام ابوحنیفه (رح) یاد نموده است.
30 – و ابوالبقاء احمد بن ابی الضیاء قرشی مکی در کتاب سفینة العلوم مناقب امام ابوحنیفه (رح) را آورده است.
31 – و ابوالعباس احمد بن محمد غزنوی در اول مقدمه خود مناقب امام ابوحنیفه (رح) را ذکر کرده است.
32 – و ابو جعفر احمد بن عبدالله سرماری بابی را در مناقب امام ابوحنیفه (رح) نوشته است.
33 – و عثمان بن علی بن محمد شیرازی در کتاب الایضاح لعلوم النکاح مناقب امام ابوحنیفه (رح) را یاد کرده است.
34 – و تقی الدین تمیمی در اول کتاب طبقات از مناقب امام ابوحنیفه (رح) ذکر کرده است.
35 – و ابو إسحاق شیرازی در کتاب طبقات مناقب امام ابوحنیفه (رح) را آورده است.
37 – و محی الدین نووی در کتاب تهذیب الاسماء مناقب امام ابوحنیفه (رح) را ذکر کرده است.
38 – و امام حسام الدین شهید در آخر کتاب فتاوی الکبری مناقب امام ابوحنیفه (رح) را آورده است.
39 – و ابن خلکان و سائر مؤرخین نیز در مناقب امام ابوحنیفه (رح) مطالبی را نگاشته اند.
و کتبی نیز بنام طبقات حنفیه نوشته شده ، که اسامی بعضی از آنها چنین است:
1 – کتاب طبقات حنفیه از شیخ عبدالقادر بن محمد قرشی.
2 – کتاب الجواهر المضیه فی طبقات الحنفیه که آنرا شیج مجدد الدین مختصر کرده است.
3 – کتاب تاج التراجم از قاسم بن قطلوبغا.
4 – کتاب طبقات حنفیه از محمود بن سلیمان کفوی موسوم به اعلام الاخیار من فقهاء مذهب النعمان المختار.
5 – کتاب مرقات الوفیه از ابراهیم بن محمد معروف به ابن دقماق.
6 – کتاب وفیات الاعیان فی مذهب النعمان از نجم الدین ابراهیم بن علی طرسوسی.
7 – کتاب طبقات ابن طولون اسحاق بن حسن بنام الغرف العلیه.
8 – کتاب طبقات شمس الدین بن آجا محمد بن محمد.
9 – کتاب طبقات محمد بن عمر حفید آق شمس الدین.
10 – کتاب طبقات تقی الدین عبدالقادر مصری موسوم به طبقات السنیه و آن بهترین کتاب در مورد اهل الرأی است.
11 – کتاب طبقات امام مسعود شیبه بن عماد الدین سندی.
12 – کتاب طبقات علی بن امرالله حنائی.
13 – کتاب طبقات صلاح الدین عبدالله بن محمد مهندس.
14 – کتاب طبقات شیخ ابراهیم حلبی.
15 – کتابی از ابوطاهر محمد بن یعقوب فیروز آبادی.
16 – کتابی از قاضی بدرالدین محمود بن احمد عینی.
17 – کتابی از قطب الدین محمد بن علاء الدین مکی.
باید توجه داشت که علاوتاً امام ابوحنیفه (رح) منتقدینی نیز داشته است که مباحث او را انتقاد کرده اند ، مثل جاحظ بصری معتزلی پیشوای گروه جاحظیه وابسته به فرقه معتزله متوفی سال 255 هجری قمری که میگوید: از حفص بن غیاث دربارۀ فقه ابوحنیفه و شیوه قیاس او پرسیدند ، و او گفت : ( کان ابوحنیفة اعلم الناس بما لم یکن و اجهل الناس بما کان. ) ترجمه: ابو حنیفه دانا ترین مردم به اموری است که و جود نیافته و شدنی نیست ، و نادانترین مردم به اموری است که رخ داده و یا شدنی است.
و محمد بن محمد غزالی شافی که در کتاب المنحول فی الاصول آورده است : ( فاما ابوحنیفة فقد غلب الشریعة ظهراً لبطن و شوش مسلکها و غیر نظامها و اردف جمیع قواعد الشرع باصل هدم به شرع محمد مصطفی ص و من فعل شیئاً من هذا مستحلاً کفر و من فعله غیر مستحلا فسق. ) ترجمه : اما ابوحنیفه شریعت را سرچپه کرده ، پشت آنرا به شکمش آورده ، و مسلک آنرا مشوش ساخته ، و نظامش را تغیر داده ، و ردیف کرده تمام قواعد شرع را در اصلی که به آن منهدم می شود شریعت محمد مصطفی ص — اشاره او به اصل قیاس ابو حنیفه است — و هر کس چیزی را مطابق به این اصل حلال گفته عمل کند کافر میشود ، و اگر غیر مستحیل عمل کند فاسق شمرده می شود.
و شیخ مفید شیعی متوفی سال 413 هجری قمری که رساله أی در رد افکار امام ابو حنیفه نوشته است. و تمام این گفته ها و نظریات قابل رد است وکلاً میتوان منتقدین امام ابوحنیفه را در سه طیف طبقه بندی کرد.
اول — از منتقدین امام ابوحنیفه (رح) شماری از عرب گرایان افراطی اند، که به جهت غیر عرب بودن امام ابوحنیفه (رح) بر او ایراد گرفته اند ، چنانچه عده أی از جمله ابوعمرو بن علاء مقری گفته اند که در زبان و ادای ابوحنیفه آثار عجمیت پیدا بوده و اعراب کلمات عربی را چنانکه شاید اداء نمی کرده است ، و عده أی هم او را جولا و جولا زاده گفته اند. اما امام ابوحنیفه (رح) و شاگردانش اشخاصی فاضل و دانسته در فرهنگ عربی و اسلامی بودند ، و چنان در جلب نظر مردم و گسترش فرهنگ اسلامی خصوصاً در بین ملل غیر عرب مؤفق بوده اند ، که میگویند: از گنگا تا نیل را در سیطره فقهی شان در آورده اند ، و دستورات فقهی مؤفق و موزونی را تنظیم کرده اند که در تمام اعصار بعد از امام در قوانین مدنی و احوالات شخصیه در محاکم اکثر کشور های اسلامی مورد استفاده قرار گرفته است ، چنانچه فتوای عالمگیری که به دستور اورنگ زیب امپراطور بزرگ گورگانی هند تنظیم یافت و بحیث قانون مدنی در شبه قاره هند از آن استفاده می شد ، و مجلة الاحکام که قانون مدنی امپراطوری عثمانی بود ، هر دو مأخوذ از فقه حنفی اند.
دوم — از منتقدین امام ابوحنیفه (رح) عده أی از کلامیون متعصب که در شمار ایشان میتوان نوبختی از پیشوایان کلامی شیعه و ابوالحسن أشعری مؤسس گروه کلامی اشاعره را از آن جمله شمرد ، که امام ابوحنیفه (رح) را مرجئه گفته اند ، و استلال به این فرموده امام در فقه اکبر کرده اند ، که میگوید : ( لا نکفر احداً بذ نب ، و لا ننفی احداً عن الایمان .) ترجمه: ما کسی را از جهت گناهی که مرتکب شده کافر نمی شماریم ، و نه از او نفی ایمان می کنیم.
اما امام ابوحنیفه (رح) در نامه أی که به عثمان بستی نوشته ، نسبت مرجئی بودن به خود را رد می کند ، و در کتاب الوصیه نیز مینویسد: ( ایمان عبارت است از اقرار با زبان و تصدیق با قلب . ) و بعد میگوید : نه اقرار به تنهائی ایمان است ، زیرا اگر اقرار تنها ایمان می بود ، می بایست تمام منافقان مؤمن باشند ، و نه معرفت – تصدیق محض – را می توان ایمان نامید ، زیرا اگر معرفت تنها ایمان بود ، می بایست تمام اهل کتاب مؤمن باشند.) سپس به تشریح آن می پردازد، و میگوید: ( عمل غیر از ایمان و ایمان غیر از عمل است ، بدلیل اینکه در بسیاری از اوقات عمل از انسان مرتفع می شود ، اما در هیچ حال نمی توان ایمان را از مؤمن مرتفع دانست ، مثلاً جائز است ، بگوئیم : زکاة بر فقیر واجب نیست ، اما جائز نیست بگوئیم : ایمان بر فقیر واجب نیست. ) بدین ترتیب امام ابوحنیفه (رح) این نظر خوارج را رد کرد ، که عمل در حقیقت ایمان دخیل است ، و گناه الزاماً با عدم ایمان هم معنی است. و امام ابوحنیفه (رح) میگوید : ( ما هیچ مسلمانی را برای هیچ گناهی و لو هر قدر گناه بزرگ باشد ، تکفیر نمی کنیم ، ما دامی که او بر حلال بودن آن گناه قائل نباشد ، ما نام ایمان را از وی سلب نمی کنیم ، بلکه او را حقیقتاً مؤمن می شماریم ، و جائز است که شخص مؤمن فاسق باشد ، اما کافر نباشد. ) امام این معنی را در کتاب الوصیه چنین بیان می کند : ( گنهکاران از امت محمد ص همه مؤمن هستند ، و کافر نیستند . ) و تشریح بیشتر آن در عقیده طحاویه چنین است. ( بنده از ایمان خارج نمی شود ، مگر به انکار چیزی که اقرارش او را داخل ایمان کرده است. ) و این عقیده ونتایج آنرا مناظره أی که بین امام ابوحنیفه (رح) و خوارج واقع شده بود آشکار می سازد. جمع کثیری از خوارج نزد امام ابو حنیفه (رح) رفتند ، و گفتند : ( در درب مسجد دو جنازه است ، یکی از آن دو باده گساری است که به خاطر نوشیدن مشروبات الکلی مرده است. و دیگری زنی است که با زنا حامله شده و در حال زایمان قبل از توبه مرده است. آیا این دو مؤمن هستند یا کافرند؟ ابوحنیفه (رح) پرسید : از کدام ملت هستند؟ آیا یهودی بودند؟ گفتند : خیر. گفت ؟ آیا نصرانی هستند؟ گفتند : خیر. پرسید : مجوسی بودند ؟ گفتند : خیر. ابوحنیفه (رح) پرسید: آخر این ها به کدام ملت منسوب هستند؟ گفتند : منسوب به ملتی هستند که شهادتین را بر زبان جاری می سازند. ( کلمه: اشهد ان لا اله الاالله ، و ان محمداً عبده و رسوله ) ابو حنیفه (رح) پرسید: بمن بگوئید : شهادتین چه سهمی از ایمان را دارد : یک سوم یا یک چهارم و یا یک پنجم ؟ آنها گفتند: ایمان یک و یک چهارم ندارد . ابوحنیفه (رح) گفت : پس شهادتین چه مقدار از ایمان است ؟ آنها گفتند : همۀ ایمان. او گفت : در حالیکه شما آنها را مؤمن می دانید ، از من چه می پرسید ؟ آنها گفتند : ما می پرسیم که اینها دوزخی اند ، یا بهشتی. او گفت : من دربارۀ آنها همان می گویم ، که ابراهیم علیه السلام دربارۀ بدترین گنهکاران گفت که : ( فمن تبعنی فإنه منی و من عصانی فإنک غفورٌ رحیم. ) ترجمه : خدایا آن که از من پیروی کند از من است ، و آنکه نافرمانی کند ، تو آمرزگار و رحیم هستی. سوره 14 ابراهیم آیۀ 36 و آنچه عیسی علیه السلام دربارۀ گنهکاران بزرگتر از اینها گفته بود که : ( إن تعذ بهم فإنهم عباد ک و إن تغفر لهم فإنک أنت العزیز الحکیم . ) ترجمه : اگر آنها را عذاب کنی ، پس بنده گان تو اند ، و اگر عفو فرمائی تو غالب و دانائی. سوره پنجم مائده آیه 118 و آنچه پیامبر دیگر خدا نوح علیه السلام گفته بود ، زمانی که قومش گفتند : ( قالوا أنؤمن لک واتبعک الأرذ لون.) ترجمه : ما چگونه به تو ایمان آوریم ، در صورتیکه پیروانت معدودی مردم خوار و فرومایه اند. نوح گفت : ( قال و ما علمی بما کانوا یعملون.) ترجمه: مرا چکار که افعال و احوال پیروانم را بدانم – که طبقه عالی یا دانی اند – ( إن حسابهم إلا علی ربی لو تشعرون. ) ترجمه: اگر شعور دارید ، بدانید ، که حساب آنها بر کسی جز خدا نخواهد بود. سوره 26 الشعراء آیه 110 الی 112 همان گروه خوارج که با امام ابوحنیفه (رح) مناظره می کردند ، با شنیدن این پاسخ سلاح از تن در آوردند ، و گفتند : بیزاری میجوئیم از هر باوری که بودیم ، و به آئین تو وارد می شویم. ونظر امام ابوحنیفه (رح) دربارۀ مؤمن گنهکار این است که : ( ما نمی گوئیم که گناه برای مؤمن زیانبار نیست ، و نمی گوئیم که مؤمن به دوزخ نخواهد رفت ، و نمی گوئیم که تا ابد در جهنم بسر خواهد برد ، و اگرچه فاسق باشد ، و ما همانند مرجئه نمی گوئیم که نیکوئی های ما حتماً مقبول و بدی های ما حتماً بخشیده خواهد شد. ) و این مطلب در شرح عقیده طحاویه چنین آمده است : ( ما نه بر بهشتی بودن احدی از اهل قبله حکم قطعی می کنیم ، و نه بر دوزخی بودن او ، و ما بر آنها حکم کفر ، شرک یا نفاق صادر نمی کنیم ، مادامی که از آنها چیزی از این امور ظاهر نشود ، و معامله نیتهای آنا را به خدا واگذار می کنیم. ) سوم – از منتقدین امام ابوحنیفه (رح) گروه اخباریون و حدیث گرایان افراطی اند ، که امام را متهم می کنند که توجه به حدیث نداشته و در استخراج و استنباط احکام کمتر از حدیث استفاده می کرده ، و حتی بعضی ها گفته اند که امام ابوحنیفه هفده حدیث را صحیح می پنداشته ، و بیشتر مورد نظرش عقل و رأی بوده است. چنانچه ابن ابی حاتم در کتاب الجرح والتعدیل به نقل از ابراهیم بن یعقوب جوزجانی و او از ابی عبدالرحمن مقری آورده است که میگوید : ابو حنیفه بود که حدیث میگفت و وقتی از ان فارغ می گردید، میگفت : اینهائیکه شنیدید ، همۀ اش باد و باطل بوده است. و ابن سعد نیز در حدیث او را ضعیف گفته است. اما بر خلاف گفته آنها امام ابوحنیفه (رح) در قبول حدیث شیوه خاصی داشت ، و همان احادیث نبوی را مورد عمل قرار میداد که جماعتی از جماعتی دیگر روایت کرده باشند ، و رجال آن هم ثقه و صادق باشند ، و فقیهان در شهر ها بر عمل بر آن اتفاق نظر داشته باشند. و علاوتاً مسند امام ابوحنیفه (رح) حاوی مجموعه احادیثی است که توسط شاگردان امام تالیف شده است ، که امام ابوحنیفه (رح) آن احادیث را در تعالیمش بکار برده و به آنها استناد می کرده است.
باید توجه داشت که در سایه نظریات معقول و تعالیم درست امام ابوحنیفه (رح) و تشریح تسامح و تساهل مذهبی او بود که در شقوق مختلف علمای بس متبحر و شخصیت های زبده و مؤثری از این مکتب فکری برخاسته اند. چنانکه فقهای مانند امام ابویوسف یعقوب قاضی ، امام محمد بن حسن شیبانی ، امام زفر بن هذیل اصفهانی …… و عرفائی مانند سنائی غزنوی، شیخ فریدین عطار نیشابوری ، امام نقشبند ، خواجه عبیدالله احرار ، شیخ مصلح الدین سعدی شیرازی ، نورالدین عبدالرحمن جامی هروی ………. و متکلمینی مانند علامه محمد بن محمد بن محمود ابو منصور ماتریدی سمرقندی متوفی سال 333 هجری قمری ، ابوجعفر احمد بن محمد بن سلمه ازدی طحاوی مصری حنفی متوفی سال 321 هجری قمری صاحب کتاب عقیده طحاویه که آنرا عمر بن اسحاق حنفی هندی متوفی بسال 772 هجری قمری شرح نموده ، ابوالبرکات عمر بن محمد نسفی سمرقندی متوفی سال 537 هجری قمری صاحب کتاب شرح عقاید نسفیه که آنرا علامه سعدالدین تفتازانی شرح نموده ، حکیم ابوالقاسم اسحاق بن محمد بن اسماعیل بن ابراهیم بن زید سمرقندی ، امام نصر بن محمد بن ابراهیم ابولیث سمرقندی متوفی سال 383 هجری قمری ……………. و محدثینی چون ملا علی قاری هروی ، شیخ عبدالحق دهلوی ، شاولی الله دهلوی . …………. و مفسرینی مانند جلال الدین سیوطی ، مولانا شبیر احمد عثمانی و دیگران از این مکتب فکری برخیزند.
و به این امر باید دقت کرد که امام ابو حنیفه (رح) در مقطع حساسی از تاریخ اسلام کاری بس بزرگی را انجام داد و میان عقائد شیعه ، خوارج ، معتزله و مرجئه عقیده متوازنی را عرضه کرد ، که اجتماع اسلامی را از انتشار ، تشتت ، تصادم و تنافر در میان خود نجات داد ، و افراد را از بی بند و باری اخلاقی و جسارت بر گناهان نیز مانع گردید. و اگر به تاریخ اسلام نظر افکنم ، می بینیم ، زمانی که امام ابو حنیفه (رح) عقیده اهل سنت و جماعت را بطور مدون بیان نمود ، این کار بزرگ او بود که در سوق دادن امت به راه اعتدال نقش مهمی داشت ، زیرا معنای این عقیده این بود که امت ، آن اجتماع اسلامی نخستین را که پیامبر اسلام (ص) بنیان گذاشته بودند ، مورد اعتماد قرار داده است ، واحکامی که به اتفاق آراء صادر کرده بودند ، مورد پذیرش امت است ، و اصحابی را که آنها یکی بعد از دیگری به عنوان خلیفه انتخاب کرده بودند ، مورد پذیرش امت است. و آن علم کامل شریعت را که توسط آن اجتماع ( صحابه پیامبر اسلام ) به نسل های بعدی عرضه شده را کاملاً قابل قبول می کند.
این عقیده را امام ابوحنیفه (رح) ایجاد نکرده ، بلکه همان عقیده أی را که اکثریت امت در ان وقت دارا بودند را به شکل مدونی در آورده ، و به این ترتیب خدمت بزرگی را انجام داده است. زیرا بر اساس آن به مسلمانان عامه ( اهل سنت و جماعت ) آشکار شد که در برابر گروه های متفرق ، مذهب متمایز آنها چیست. و بزرگترین کار پسندیده امام ابوحنیفه (رح) که جایگاه مهمی در تاریخ اسلام دارد، این بود ، که او خلاء بزرگی را که بعد از خلافت راشده به سبب متروک شدن سوری نظام فقهی اسلام ایجاد شده بود ، با نیرو مندی تمام پر ساخت. زیرا در روزگار خلافت بنی امیه مرزهای قلمرو حکومت اسلامی از سند تا هسپانیا گسترش یافته بود ، و ملت های متعدد و مختلفی را با داشتن تمدنهای جداگانه و رسم و راهای مختلف و وضع زنده گی گوناگون در بر گرفته بود. در داخل این قلمرو مشکلات مالی ، تجاری ، زراعی ، صنعت ، حرفه ، عروسی ، عقد ، نکاح و مسائل قانونی ، اداری و قوانین و مقررات نظامی و ارتشی موج می زد ، و همه روزه بوقوع می پیوست . و در خارج نیز تمام دنیا با این دولت که بزرگترین دولت آن زمان بود رابطه داشتند ، و مسایل جنگ و صلح ، روابط دیپلماتیک ، ارتباطات تجارتی ، مسافرت های دریائی و زمینی ، مسائل گمرکی و غیره ایجاد شده بود.
در چنین شرایطی امام ابوحنیفه (رح) برای حل این مشاکل و راه خروج از آن به استنباط مسائل مهم فقهی و قانونی پرداخت ، و در شعاع استنباط از کتاب و سنت بود که حدود هشتاد هزار مسأله را پاسخ گفت. و بعد شاگردانش خصوصاً امام ابو یوسف ، امام محمد شیبانی و امام زفر بن هذیل نیز در تداوم راه امام در کتب خویش برای گره گشائی کار جامعه و مردم اقدام کردند ، و مکتب فقهی پویای بر اساس نیازمندی های عینی جامعه را بنیاد نهادند.
امام ابوحنیفه (رح) بقول اکثر مؤرخین در ماه رجب یا شعبان سال 150 هجری قمری مطابق سال 767 میلادی به روزگار خلافت منصور عباسی به عمر هفتاد سالگی در زندان بغداد وفات یافت. محمد بن عمر واقدی به نقل از گفته حماد پسر امام ابوحنیفه (رح) گفته است که امام در هفتاد سالگی درگذشته اشت ، و باز واقدی میگوید: به هنگام مرگ او در کوفه و منتظر آمدن او بودم که خبر مرگش برای ما رسید. شاعری گوید : سال هشتاد ابو حنیفه بزاد
در جهان داد علم فقه بداد
سال عمرش کشید تا هفتاد
در صد و پنجه اش وفات افتاد
اما امام ابن عماد حنبلی در کتاب شذرات الذهب به نقل از کتاب العبر ذهبی مینویسد : امام ابوحنیفه (رح) را منصور خلیفه عباسی در زندان زهر خورانید، و او به اثر سم آن مسموم گردیده و به شهادت رسید . و بعضی از مؤرخین هم میگویند : به واسطه حمایت امام ابوحنیفه (رح) از قیام إبراهیم بن عبدالله بن حسن علوی او را منصور خلیفه عباسی به شهادت رسانیده است.
ابن خیثمه از سلیمان بن ابی شیخ روایت کرده ، که حسن بن عماره بجلی بر جنازه امام ابوحنیفه نماز خواند ، و میگویند از کثرت ازدحام مردم به شش مرتبه بر او نماز جنازه خواندند ، و حدود پنجصد هزار نفر در جنازه او از اطراف و اکناف جمع شده بودند. و امام را در مقبرۀ خیزران در نزدیک معسکر ( پایگاه نظامی ) المهدی بغداد به خاک سپردند ، که اکنون مشهور و مزار است ،و ابوسعد محمد بن منصور خوارزمی ملقب به شرف الملک مستوفی مملکت سلطان ملکشاه سلجوقی بر قبر او مشهد و قبه أی بنا کرد ، و مدرسۀ بزرگی برای حنفیه متصل بدان بساخت ، که هم اکنون به اعظمیه مشهور است ، ناگفته نماند که آرامگاه امام ابوحنیفه و شیخ عبدالقادر گیلانی و برخی دیگر از بزرگان اهل سنت توسط شاه اسماعیل صفوی که دربین سالهای 1508 و 1533 میلادی در این منطقه حکومت داشت تخریب گردید ، که باز بار دیگر توسط سلاطین عثمانی بازسازی گردید ، و مسجد بزرگی نیز در کنار آن ساخته شد ، که بنام مسجد امام اعظم ابوحنیفه در عراق معروف است ، و این مسجد تا زمان اشغال عراق توسط امریکا به حیث منبر رسمی دولت عراق از آن استفاده می شد و اذان پنج وقت آن از رادیو و تلویزیون عراق پخش میگردید ، که قسمتی از این مسجد توسط قوای اشغالگر بمبارد و تخریب گردید ، و پخش اذان آن نیز از تلویزیون عراق متوقف و بجای آن اذا ن به ترتیب شیعی آن پخش کرده شد.
امام ابوحنیفه پسری بنام حماد داشت ، که مکنی به ابو اسماعیل بود ، و او در راه انتقال افکار و نظریات امام تلاش فراوان کرد ، ودر خیر و صلاح معروف بود ، و در کوفه بسال 176 هجری قمری وفات یافت ، که از وی فرزندانی بنام های ابو حیان ، اسماعیل ، عثمان و عمر باقی ماندند ، و اسماعیل بن حماد در زمان خلافت مامون الرشید قاضی بصره بود ، و در عدالت در حکم خود مشهور است.
در خاتمه به عنوان تکمله مطلب یاد آور می شوم: در شرائطی که جامعه اسلامی سخت از تشتت ، تضاد ، تفرقه و تحجر رنج می برد ،و به تساهل ، تسامح ، گذشت و معقولیت ضرورت داد ، و درحالیکه بیگانگان از این فضاء استفاده نموده، مسلمانان را افراد متحجر ، شرور ، ناسازگار ، عقده ئی و غیر متمدن معرفی می کنند ، و در زمانی که اقلیتی بسیار ناچیز از غالیان و تکفیریان جهان اسلام را به گروگان گرفته اند ، امت اسلامی به بازگشت به افکار امام ابوحنیفه ضرورت دارد ، تا باشد که دوباره جامعه منظم ، قانونمند ، متمدن ، آگاه و باز داشته باشیم ، که در آن تمام اقشار ، گروه ها ، اندیشه و تفکرات خود را بیابند ، و همگان اعم از عارف ، متکلم ، فیلسوف ، فقیه ، محدث و دیگران جای داشته باشند ، و بقول شاعر: جهانیکه در آن آزاری نباشد کسی را با کسی کاری نباشد و دنیا نیز به ما به نظر مردمی متمدن ، آگاه و کار دان نگاه کنند. و ما علینا الاالبلاغ
تهذیب التهذیب جلد پنجم صفحه 611 ، 612 و 613
البدایة والنهایه جلد پنجم صفحه 111 و 112
شذرات الذهب جلد اول صفحه 372 ، 373 و 374
تقریب التهذیب صفحه 308
الجرح والتعدیل جلد هشتم صفحه 513 و 514
کشف الظنون جلد ششم صفحه 384
افغانستان بعد از اسلام از صفحه 793 الی صفحه 804
تاریخ علم کلام در ایران و جهان اسلام از صفحه 175 الی صفحه 193
آشنائی با مذاهب اسلامی از صفحه 124 الی صفحه 127
لغت نامه دهخدا جلد اول از صفحه 621 الی صفحه 626 و جلد چهاردهم صفحه 22601
تاریخ ابن خلدون جلد دوم صفحه 307
تذکرة الاولیاء از صفحه 242 الی صفحه 249
فرهنگ مذاهب اسلامی صفحه 170 و 171
طبقات ابن سعد جلد ششم صفحه 826
سواد اعظم حکیم سمرقندی صفحه 22 و 23
مقاله نورالحق عزیزی رئیس مرکز تفسیر و حدیث در اکادمی علوم افغانستان منتشره در اصلاح انلاین
بحث در مورد'إمام اعظم ابوحنیفه نعمان بن ثابت کابلی کوفی بغدادی تیمی'
نظریات خود را بنوسید
نظریات خود را باره این مقاله با ما شریک کنید