سلفيت و حنفيت

سلفيت و حنفيت
  • 1400/9/23
  • گرداننده وبسايت
  • 18:48:46
اشتراک گزاری:

سلفيت و حنفيت


نويسنده: دوكتور خليل الرحمن ( حنانى )
استاد مطالعات اسلامى و ديپلمات ارشد وزارت امور خارجه

درین روزها این مفکوره در میان جوانانی اکثرا تاجیک تبار ترویج می یابد که سلفیت در تقابل و تضاد با مذهب حنفی قرار دارد. به عقیده آنان سلفی گری در اصل مفکوره ای دخیل در فکر و فقه و فرهنگ این منطقه است و از نگاه تاریخی در این جغرافیا اصالت ندارد، بنابرآن گرایش و ترویج مذهب حنفی در افغانستان و کشورهای آسیای مرکزی در واقع یک انتخاب سنجیده بوده و به همین ترتیب مذهب اعتقادی ابومنصور ماتریدی نیز محصول فکر و فرهنگ معتدل حاکم بر این حوزه تمدنی و متناسب بدان تعریف می شود. این ذهنیت از آنجا ناشی می شود که مدعیان تضاد سلفیت و حنفیت، مذهب حنفی را میراث فقهی امام ابوحنیفه، نعمان بن ثابت می دانند که زوطی، جد ابوحنیفه را در اصل از شمال کابل و احتمالا تاجیک تبار می دانند. اینها مدعی اند که امام ابوحنیفه با توجه به سابقه تمدنی و رابطه تباری ایکه با منطقه داشت، در اجتهادات فقهی خود بیشتر عقل گرا بوده تا متکی بر متون و نصوص دینی. در حوزه تمدنی ما که امروزه کشورهایی چون ایران، افغانستان، کردستانها و قسماً عراق کنونی را در بر می گیرد، فرهنگ اعتدال، کثرت گرایی، دگرپذیری و خردورزی حاکم بوده است. بنابرآن به باور اینها گرایش به عقل و خردورزی در مذهب حنفی از جایگاه خاصی برخوردار است، در حالی که مذاهب دیگر اهل سنت، بیشتر نص گرا هستند تا عقل پسند. با این مقدمه می توان به این نتیجه رسید که از نظر این دسته روشنفکران فقه و اعتقاد سلفی در منطقه ما کاملا یک پدیده دخیل و بیگانه بوده و با فرهنگ و سابقه تمدنی منطقه که وسطیت، کثرت گرایی و تحمل پذیری از ویژگیهای آنست، سنخیت ندارد و پریشانی فکری و روانی امروزی ما ناشی از راه یافتن فکر و فرهنگ سلفی گرایی در میان جوانان است. اگر می خواهیم به اصالت های فرهنگی خود برگردیم و جوانان را از ابتلا به ویروس سلفی گرایی و افراطیت نجات دهیم، یگانه راه آن برگشت به مذهب فقهی حنفی و مدرسه اعتقادی ماتریدی است.
این ادعا اما اشکالات زیادی دارد، از جمله:
1 ـ امام ابوحنیفه در کوفه عراق بدنیا آمده، یعنی در یک محیط فرهنگی عربی اسلامی چشم به جهان گشوده و تعلیم و تربیت یافته است.
2 ـ سلفی ها امام ابوحنیفه را از جمله سلف صالح می شمارند؛ زیرا عصر سلف عبارت است از عصر صحابه، تابعین و تبع تابعین، ابوحنیفه بنا بر بعضی اقوال از جمله تابعین است در غیر آن تبع تابعین بودن آن یقینی و قطعی می باشد.
3 ـ در حوزه تمدنی ایکه گفته می شود از گذشته ها عقل پسند وخرد گرا بوده، غیر از مذهب حنفی پیروان مذاهب دیگر، خصوصا شافعی ها نیز حضور پر رنگ داشته اند. ایران امروزی که اکثرا پیروان مذهب شیعه اثناعشریه هستند، قبل از حاکمیت صفوی ها در قرن شانزدهم میلادی، بیشتر پیروان مذهب شافعی بودند. علمای بزرگی مانند امام غزالی، فخر الدین رازی، ابواسحاق شیرازی، ابوحامد اسفرایینی، ابواسحاق اسفرائینی، امام حرمین جوینی و صدها، بل هزاران عالم بزرگ دیگر همه شافعی مذهب بودند. عبدالقادر جیلانی، شیخ طریقه صوفیه قادریه و خواجه عبد الله انصاری، صوفی بزرگ، هر دو حنبلی مذهب اند. داود، مؤسس مذهب ظاهری هم اهل اصفهان ایران بود.
4 ـ همه مذاهب اهل سنت و جماعت ادله چهارگانه (قرآن، سنت پیامبر (ص)، اجماع امت و قیاس) را بحیث ادله شرعی متفق علیه می پذیرند، تنها ازین میان داود ظاهری و پیروان او قیاس را من حیث دلیل شرعی قبول ندارند، چنانکه تشیع عقل را جاگزین قیاس کرده است. بنابرآن عقل در نزد علمای احناف جایگاه برجسته تر نسبت به مذاهب دیگر ندارد.
5 ـ در فقه احناف، امام ابوحنیفه یگانه مؤسس مذهب حنفی شمرده نمی شود، بلکه در تدوین فقه حنفی و انتشار آن به اکناف جهان اسلام، نقش دو شاگرد او، قاضی ابویوسف و محمد بن حسن شیبانی برجسته تر است. این دو بزرگوار هر دو عرب بودند و تربیت یافته محیط و فرهنگ عربی حاکم بر عراق. در مذهب احناف در مسایل اختلافی بیشترینه رأی صاحبین ترجیح داده می شود و اکثرا مسایل مُفتی بِه در مذهب احناف نیز استوار بر رأی همین دو امام است. اگر به کتب فقه مقارن مراجعه شود، به کثرت دیده می شود که در بسیاری مسایل این دو شاگرد ممتاز ابوحنیفه مطابق به مقولۀ: «إذا صح الحدیث فهو مذهبی» و روشن شدن حقیقت، مذهب و رأی شیخ خود را کنار گذاشته با جمهور فقهاء هم نظر شده اند.
علاوه برآن تمام کتابهای اصول و مصادر فقه حنفی توسط همین دو شاگرد بزرگوار امام ابوحنیفه تألیف شده است: کتاب «المبسوط» ، «الجامع الکبیر» ، «الجامع الصغیر» ، «السیر الکبیر» ، «السیر الصغیر» و «الزیادات» را محمد بن حسن شیبانی و کتاب «الآثار» در حدیث و «الخراج» در فقه را قاضی ابویوسف نوشته است. از امام ابوحنیفه آثار کتبی بجز همین جزوه کوچک به نام «فقه اکبر» اثر دیگری باقی نمانده وآنهم در صحت نسبت آن به امام ابوحنیفه اختلاف وجود دارد.

بیان این نکته لازم است که مذهب حنفی به يُمن منصب قضاوت ابو یوسف (رح)، قاضی القضات هارون الرشید، خلیفه عباسی در عراق، فارس، خراسان و ما وراء النهر (آسیای مرکزی) وغیره مناطق انتشار یافته است؛ زیرا ابویوسف بجز از قاضیان حنفی مذهب، پیروان مذاهب دیگر را به منصب قضاء نمی گماشت.
6 ـ حنفی بودن لزوما به معنای مخالف فکر و عقیده سلفی بودن نیست، زیرا حوزه مباحث حنفیت فقه است و از سلفیت عقیده؛ می شود یک شخص در فقه پیرو مذهب احناف ومذاهب دیگر باشد، اما در عقیده تابع مدرسه اعتقادی سلفی، اشعری، معتزلی، ماتریدی و غیره. هیچ تناقضی در میان این دو وجود ندارد. به همین خاطر دیده می شود که فقیه بزرگ احناف امام ابوجعفر طحاوی، شارح کتاب الآثار قاضی ابویوسف، در عقیده پیرو مذهب سلفی بود و کتاب او «العقیده الطحاویه» یکی از مراجع عمده در مذهب اعتقادی سلفی به حساب می آید. همچنانکه شاگردان مدرسه مولانا «پنج پیر» در پاکستان، در باب عقیده سلفی هستند، اما در فقه همه پیرو مذهب حنفی می باشند. علمای عقاید حتی کسانی را که از ناحیه عقیده اهل سنت و جماعت نمی شمارند، اما در فقه پیرو یکی از مذاهب فقهی اهل سنت به حساب می آیند و آثار زیادی از خود بجا گذاشته اند، مانند ابوعلی الجبائی، قاضی عبد الجبار و ابوالحسین بصری وغیرهم که در اصول و فقه پیرو مذهب شافعی بودند، اما در عقیده معتزلی بودند، یعنی خارج از مذهب اعتقادی اهل سنت و جماعت و یا هم فقیه بزرگ احناف ابوالحسن کرخی معتزلی بود و همچنان فقیه مشهور دیگر احناف، ابوبکر الجصاص متهم به اعتزال است.
7 ـ سلف گرایی از نگاه تاریخی بسیار متأخرتر از تأسیس مذهب و تدوین فقه حنفی است، شاید کسانی قبل از ابن تیمیه بوده اند که به سلفی گری دعوت می کردند، اما شیخ الاسلام ابن تیمیه و شاگرد وی ابن قیم الجوزیه بیشتر به رهبری جریان سلفیت شهرت دارند که هر دو در قرن هشتم هجری زندگی می کردند، بنابرآن از نظر زمانی بین حنفیت و سلفیت فاصله زمانی زیاد دیده می شود.
8 ـ علماء فقه اسلامی را از نگاه منهج به دو مدرسه مستقل تقسیم کرده اند: مدرسه اهل حدیث (مدینه) و مدرسه اهل رأی (عراق). سرسلسله مدرسه اهل حدیث عبدالله بن عمر و دیگر بزرگان صحابه و تابعین مانند سعید بن المسیب دانسته می شوند تا اینکه به امام مالک، شافعی و احمد بن حنبل می رسد. سلسله جنبان مدرسه اهل رأی نیز صحابی جلیل القدر عبدالله بن مسعود شناخته می شود که در نهایت به علقمه، ابراهیم نخعی، حماد بن ابی سلیمان و ابوحنیفه و شاگردان او می رسد. درین سلسله حماد بن ابی سلیمان، شیخ امام ابوحنیفه بیش از همه به مؤسس مدرسه اهل رأی شهرت یافت و همچنان ربیعة، شیخ امام مالک که به «ربیعة الرأی» مشهور بود. مدرسه اهل رأی به معنای عقل گرایی در مقابل مدرسه اهل حدیث به معنای نص گرایی نیست، بلکه این تقسیمات معطوف به رعایت برخی مناهج علمی است که این دو مدرسه را از هم متمایز می سازد.
9 ـ درست است که امروزه بیشترین افراد و گروه هایی که در کشورهای اسلامی و در جهان دست به خشونت، انتحار، قتل و کشتار مردم بی گناه می زنند، منسوب به سلفی جهادی و گروه های تکفیری مانند القاعده، الشباب، بوکوحرام، داعش وغیره هستند، اما نمی توان آنرا تعمیم بخشید و هر سلفی را تکفیری و تروریست خواند؛ زیرا طالبان که در بیست سال گذشته مرتکب جنایت و وحشت بی سابقه در افغانستان شدند و هنوز دارند می شوند، همه حنفی مذهب اند. همین چند روز پیش گروه طالبان بعد از تسلط بر روستای «مرزا اولنگ» ولسوالی صیّاد ولایت سرپل، مردمان غیر نظامی بی گناه را به شمول زنان و اطفال قتل عام کردند، حنفی و پیروان مدرسه دیوبندی استند. مدرسه دیوبند یعنی قلعه مستحکم مذهب حنفی و حِصن حصین مدرسه اعتقادی ماتریدی در شبه قاره هند و افغانستان.
لازمی پنداشتن رابطه خشونت، انتحار و تکفیر به صرفا سلفی گری، همانند ارتباط دادن تروریزم به اسلام است. به این معنا هر سلفی لزوما تروریست و تکفیری نیست، چنانچه هر تروریست لزوما سلفی و تکفیری؛ همچنانکه هر مسلمان لزوما تروریست نیست و هر تروریست لزوما مسلمان!
خلاصة القول، مقابل هم انگاشتن سلفیت و حنیفیت یک مغالطه آشکار است که عمدا برای دنبال کردن اهداف دیگری به راه انداخته می شود و پایه علمی و تحقیقی ندارد.
شاید برخیها گمان کنند که هدف نویسنده ازین نبشته دفاع از سلفی ها باشد، که البته این قطعا صحت ندارد، زیرا من با بسیاری عقاید، کنشها و روشهای سلفی ها در گذشته و حال مخالف هستم، چون آنرا مخالف روحیه اعتدال، وسطیت و تسامح اسلام می دانم، یعنی اصول زرین و مهمی که سخت بدان باورمند و پابند هستم. دوستانی که می خواهند در ین رابطه چیزی بنویسند، از ایشان توقع می رود که نقدها و حرفهای خود را با در نظرداشت اصل ادب اختلاف، رعایت عفت زبان علم، بحث و مناقشه علمی، به دور از ابراز احساسات عوام پسندانه و هیجانات عاطفی و بستن اتهامات واهی، موضوع را به هدف روشنگری به بحث وتحلیل بیشتر بگیرند، به امید اینکه هدف همه از راه اندازی این بحث و امثال آن، روشنگری باشد نه تحمیل عقاید خود بر دیگران.

بحث در مورد'سلفيت و حنفيت'

نظریات خود را بنوسید

نظریات خود را باره این مقاله با ما شریک کنید

نظر شما قابل قدر است