فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا… (روم، ٣٠)
پس روى خود را متوجه آئين خالص پروردگار كن !خوارج از دیروز تا امروز …
خوارج از دیروز تا امروز …
نويسنده: دوكتور خليل الرحمن حنانى
مقدمه
هرچند که تاریخ ظهور گروه های تندرو اسلامی معاصر به دهه شصت قرن بیستم بر می گردد، اما نمی توان آنرا گسسته از ریشه های تاریخی آن دانست. بعد از ادعای توطئه نافرجام ترور جمال ناصر، رییس جمهور مصر در سال 1956 که جماعت اخوان المسلمین متهم به طراحی آن بود، جماعت اخوان با سرکوب بی سابقه ای در مصر مواجه شد، هزاران تن از اعضای آن دستگیر و زندانی شدند. اعضای زندانی اخوان المسلمین در زندانهامورد شکنجه شدید و آزار بی سابقه ای قرار گرفتند، تعدادی از آنها به شمول رهبران فکری و تئوریسن های شان اعدام شدند. برخی از اعضای زندانی اخوان که مورد شکنجه قرار گرفته بودند، از نظر آنان منهج اعتدالی اخوان برای مقابله با رژیم ناصر و تأسیس نظام اسلامی دلخواه شان را کارآمد ندانسته، در صدد طرح و ایجاد چارچوب فکری و عملی جدید و ارائه تئوری های نوین برای دستیابی به اهداف خود شدند و گروه های تندرویتشکیل دادند که عمده ترین آنها سازمان «الجهاد الاسلامی» ، «منظمة التحریر الاسلامی» و «جماعة المسلمین» بودند که عملا راه خود را از منهج نسبتا اعتدالی اخوان المسلمین جدا کردند. ترور انور السادات، رییس جمهور مصر در سال 1981 توسط خالد اسلامبولی، عضو سازمان الجهاد از میوه عملی ایجاد این گروه هاست.
آغاز جهاد افغانستان و بدنبال آن مداخله قوای نظامی شوروی درین کشور در سال 1979، فرصت خخ را برای پیاده کردن تئوری هایی فراهم کرد که در چهاردیواری زندانها طراحی شده بودند. جبهه مقابله با توسعه طلبی اتحاد جماهیر شوروی که در افغانستان تشکیل شد، سرزمین مناسبی بود، بنابران کشورهای غربی، در رأس امریکا و کشورهای اسلامی همسوی آن با فراهم آوری امکانات مالی و لوجستیکی، در صدد تقویه تسلیحاتی و بشریجبهه مقاومت بر علیه شوروی برآمدند؛ هزاران نفر از اسلامگراهایی که در کشورهای خود به خاطر مخالفت با رژیم های حاکم در زندان ها بسر می بردند، از زندان های رها گردیدند و با کمک و زمینه سازی حکومات خویش به پاکستان و از آنجا به افغانستان فرستاده شدند. در میان این گروه های داوطلب، کسانی از سازمانهای تندرو وجود داشتند که توانستند برای پیاده کردن نقشه های خود، از تجمع داوطلبان جهادی سرباز گیری کنند، مانند ایمن ظواهری که در مصر به اتهام مشارکت در قتل سادات در زندان بسر می برد، از زندان رها و به افغانستان فرستاده شد. این دسته از اسلامگراها تجمع اعراب انصار جهاد افغانستان را نیز دچار چند دستگی کردند، چنانکه اسامه بن لادن با فاصله گرفتن از «مکتب خدمات المجاهدین» عبد الله عزام، تشکیلات خاصی به وجود آورد. اسامه بن لادن که شدیدا تحت افکار سلفی و تلقینات ایمن ظواهری قرار گرفته بود، با استفاده از پول و سرمایه هایی که در اختیار داشت، در صدد تشکیل جبهه گسترده برای تطبیق برنامه های خود و همفکرانش شد، که ایجاد «تنظیم قاعدة الجهاد» با افکار تندروانه و طرح های جهانی، در همین راستا صورت گرفت. خروج قوای شوروی از افغانستان، در واقع بهانه حضور اعراب در افغانستان و پاکستان را از میان برداشت، آنهایی که به کشورهای خود برگشتند، اکثریت آنان راهی زندان شدند، ازینرو بقیه ناگزیر شدند در کنار احزاب و گروه های مخالف دولت نوپای مجاهدین قرار گیرند تا اینکه حادثه یازده سپتامبر 2001 رخ داد و معادلات جهانی و منطقه دگرگون شد.
تشکیل «تنظیم القاعده» با افکار و طرحهای افراطیی که داشت، پایان روند تندوری اسلامی نبود، چه بعد از اشغال عراق توسط نیروهای امریکایی در سال 2003، گروه هایی از بطن تنظیم القاعده به وجود آمد که به زعم آنان افکار مآل اندیشانه و عملکرد ضعیف القاعده و همچنان برنامه های عملیاتی آن که عموما علیه اشغالگران خارجی غیر مسلمان طراحی می شد، مورد پسند آنان نبود، مانند ابومصعب زرقاوی که تنظیم « قاعدة الجهاد فی بلاد الرافدین» تأسیس کرد که بعدا به تشکیل جدیدی به نام «الدولة الإسلامیة فی العراق و الشام» (داعش) به رهبری ابوبکر بغدادی تغییر اسم داد که بیشتر روی عوامل داخلی اشغال کشورهای اسلامی ترکیز داشت، به ویژه شیعه ها در کشورهای اسلامی. روند تندروی اسلامی با گذشت زمان بیشتر از گذشته افراطی تر و افراطی تر می شود. امروز که این سازمان جهنمی قداست اسلام و سرنوشت مسلمانان جهان را به بازی گرفته و دارد به هست و بود جهان اسلام و مسلمانان صدمه می رساند، با توجه به تجارب قبلی معلوم نیست که بعد ازین کدام گروها و با چه افکاری ظهور خواهد کرد؟ البته گذشت زمان به آن پاسخ خواهد گفت.
سوال اصلی اینجاست، آیا این گروه های تندرو اسلامی زاده انکشافات و تحولات عصر خود استند ارتباطی به تاریخ مذاهب اسلامی ندارند و یا اینکه ریشه و پیشینه ای در تاریخ اسلامی دارند؟ آبشخور فکری آنها چیست؟ آیا واقعا اینها خوارج عصر اند – چنانکه برخیها باور دارند – و یا اینکه عناصر فعال پروژه های استخباراتی اند که در مراحل زمانی مختلف برای تخریب بنیادهای دینی، فکری، فرهنگی، اقتصادی، سیاسی و اجتماعی مسلمانان و جهان اسلام به وجود آورده شده اند و می شوند؛ آیا اینها که در سراسر جهان پراگنده اند، پیوند فکری و تاریخی با گروه خوارج دارند؟ و بالآخره مشابهت ها و تفاوت ها فکری و سلوکی میان خوارج امروز و دیروز در چیست؟
اولا: خوارج کی بودند و چگونه بوجود آمدند؟
خوارج یک اصطلاح تاریخی است که در پایان دوره خلافت عثمان بن عفان (رض) و آغاز دوره خلافت علی بن ابی طالب (رض) در نتیجه اختلافات سیاسی میان مسلمانان، به وجود آمد و به صورت یک گروه منسجم ظهور کرد. برخی ها بر این باورند که اصطلاح خوارج برگفته شده از یک حدیث پیامبر اسلام (ص) بیان داشته است، بنابرآن ظهور ابتدایی طایفه خوارج و فکر سختگیرانه آنرا به زمان پیامبر (ص) نسبت داده اند و آن زمانی بود که ذوالخویصره، یکی از بزرگان قبیله بنی تمیم بر پیامبر (ص) در مورد تقسیم غنایم جنگ حنین، اعتراض کرد؛ پیامبر بعد ازینکه به اعتراض او پاسخ داد، فرمود: «از جنس او قومی ظهور خواهد که هر کدام شما (خطاب به صحابه) نماز و روزه خود را در برابر نماز و روزه آنها …. ناچیز و اندک می شمارد… و چونان از دین خارج می شوند مانند تیر از بدن صید تیر خورده.»
منابع تاریخی میان حافظان قرآن در جزیره العرب و شورشیان مصری که حضرت عثمان را به قتل رسانیدند و بین پیروان حضرت علی که به دنبال قضیه تحکیم از صف او جدا شدند، ارتباط قایلند و در مجموع آنان را خوارج می گویند. برخی از علماء خوارج را همان قرمطی هایی می دانند که بر مکه یورش بردند، حجر الاسود را از جا کنده با خود بردند و سی هزار مسلمان اهل مکه و حجاج را در مکه کشتند. برخی دیگر خوارج را برگرفته ازین می دانند که با شمشیر کشی علیه مسلمانان، در واقع از ملت اسلام خارج شده اند. گروهی از علما اصطلاح خوارج را باطل دانسته و احادیث وارده درین باب را ضعیف می دانند.
اکثریت خوارج را حافظان قرآن کریم بودند که بعد از کشته شدن حضرت عثمان با حضرت علی بیعت کردند ، در جنگ صفین که در میان معاویه بن ابی سفیان، امیر شام و حضرت علی صورت گرفت، در کنار سپاهیان علی می جنگیدند. سپاه شام (معاویه) در آستانه شکست قرار داشت که ناگهان عمرو بن عاص به سپاه شام دستور داد تا مصحف ها (قرآن کریم) را سر نیزه ها بالا کنند و به این ترتیب نشان دهند که خواهان تحکیم (حکم قرار دادن) کتاب الله میان دو طرف می باشند. هرچند علی می دانست فریبی در کار است، مگر به خاطر حرمت گذاری به کلام خدا و همچنان جلوگیری از خونریزی میان مسلمانان، جنگ را توقف داد و دو طرف تفاهم کردند، ابوموسی اشعری به نمایندگی علی و عمرو بن عاص به نمایندگی معاویه بن ابی سفیان برای حل منازعه وارد مذاکره شوند، و تاریخی برای انجام حکمیت میان این دو تعیین گردید. علی به حکمیت و فیصله آن دو تن داد، اما یک تعداد از لشکریانش با وی مخالفت کردند. مخالفان حکمیت استدلال می کردند که قرآن در باره باغیان (معاویه و طرفدارانش) دستور داده است، دیگر نیازی به تعیین حکم و داور در مورد چیزی که خداوند حکم کرده، مشروعیت ندارد. اینجا بود که شعار «لا حکم الا لله» سر دادند. حضرت علی در جواب آنها فقط این عبارت مشهور را بیان کرد: « إنها کلمة حق یراد بها باطل» یعنی این سخن حقی است که از آن اراده باطل می شود.
اجتماع و تفاهم عمرو بن عاص و ابوموسی اشعری به تضعیف مشروعیت علی و تقویت موقف معاویه انجامید، اینجا بود که باور گروه محکمه (خوارج) به سلامت موقف شان بیشتر شد و از علی خواستند تا تحکیم و نتایج آنرا نپذیرد و شروط آنرا نادیده بگیرد و برای جنگ با معاویه بپا خیزد، مگر علی بن ابی طالب خواسته های ایشان را رد کرد و گفت: «بدا به حال شما! آیا بعد از رضایت دادن و عهد بستن از پیمان برگردم؟ آیا بعد از ینکه ما آنرا نوشتیم، آنرا نقض کنیم؟ این جایز نیست!» بعد ازین گروه محکمه از سپاه علی جدا شدند و در بازگشت به عراق، با او برنگشتند. مخالفین حکمیت در ابتدا دوازده هزار نفر بودند که به رهبری عبد الله بن الكواء و شبث بن ربعي در شهرک «حروراء» در نزدیکی کوفه اقامت گزین شدند، ازین رو در ابتداء به نام «حروریه» یاد می شدند. حضرت علی عبد الله بن عباس (رض) جهت مناظره با آنها فرستاد، در نتیجه مناظره عبد الله بن عباس هشت هزار نفر شان به شمول عبد الله بن الكواء و ده نفر دیگر از بزرگان شان بر گشتند، اما بقیه به رهبری عبد الله بن وهب راسی و حرقوص بن زهیر بجلی به منطقه نهروان رفتند که به «اهل نهروان» شناخته شدند و حضرت علی با آنان جنگید و از بین برده شدند.
بعضی از علماء خوارج را عبارت از فکر و اعتقادی می دانند که می تواند در هر زمان و از میان هر قوم باشد. شهرستانی، مؤلف کتاب «الملل و النحل» در تعریف این طایفه می گوید: «هر کسی که بر علیه یک امام برحق که جماعت مسلمانان زعامت او را به اتفاق پذیرفته باشند، قیام کند، خارجی خوانده می شود، اعم ازینکه قیام و شورش او علیه رهبران دولت اسلامی در عصر صحابه علیه خلفای راشدین صورت گرفته باشد و چه در زمان تابعین، وچه در هر عصر و زمان دیگر.»
ابن حزم در کتاب «الفصل فی الملل و الأهواء و النحل» می گوید: « خارجی نیز به کسی گفته می شود که با شورشیان علیه امام علی (رض) شباهت داشته و با افکار آنان موافق باشد، در هر زمانی.»
ثانیا: طوایف و عقاید خوارج:
خوارج در تاریخ به نامهای زیادی یاد شده اند، مانند حروریه، نواصب، مارقه، شراة، بغاة، مُحَکِمة و اهل نهروان، اباضیه … که برخی این نامها را مخالفان خوارج و برخی دیگر را خود آنها بر خود گذاشته اند، اما مشهورترین اسمی که این طایفه بدان یاد می شوند، همان خوارج است که به سبب سرباز زدن ایشان از اطاعت حضرت علی (رض) و عدم بازگشت در معیّت او به کوفه، بر آنها اطلاق شده است.
عبدالقاهر بغدادی در کتاب «الفرق بین الفرق» بیشتر از بیست گروه را ذکر کرده که منسوب به خوارج اند که بیشتر روی اختلافات در امور تفصیلی شکل گرفته اند، اما مجموع خوارج را بعضی از مبادی و اصول معتقدات جمع می کند که بعدا بدان اشاره می شود.
هرچند که خوارج در نتیجه حوادث سیاسی به وجود آمد و آنان علیه حاکمیت زمان خود دست به مقاومت و جنگ و انقلاب زده و جنگهای خونینی را با مخالفان خود براه انداختند، اما در کنار آن از سلوک عملی و سخت کوشی در عبادت برخوردار بودند. در مجموع می توان گفت: خوارج اهل عمل بودند نه اهل رأی و نظر، ازین لحاظ در بُعد نظری و تولیدات علمی بضاعت اندک داشتند و فقط مقداری در باب علم کلام از ایشان نقل شده نه در ابواب فقه و غیره، با این وجود نمی توان آنها را فاقد ابعاد نظری دانست، چون مواقف عملی این طایفه استوار بر بنیاد اعتقادی و نظری بود که ابن ندیم در «الفهرست» اسمای یک تعداد از علمای کلام را که منسوب به خوارج اند و تألیفات آنان در علم کلام را ذکر کرده است.
خوارج از قدیم مسأله حاکمیت را بهانه و مبنایی برای تکفیر عوام و حکام مسلمین و اعلان عصیان و خروج علیه امت اسلامی خود قرار داده و مسلمانان را ملزم به پذیرش قاعده: «و من لم یکفر الکافر فهو کافر» می ساختند و می گفتند: هر کس کافر را تکفیر نکند، خود او کافر است.» به این ترتیب خوارج اولین گروه در اسلام اند که اهل قبله را به خاطر ارتکاب گناهان کبیره تکفیر کردند و به خلود و جاودانه ماندن آنان در آتش دوزخ حکم دادند، آنها ریختن خون مسلمانان و اخذ اموال آنان را مباح می دانند و حتی از صحابه را نیز.
تمامی گروه های خوارج بر مبدأ امامت، موقف در باره علی (رض)، تکفیر مرتکب گناه کبیرهو عقیده به جاودانه ماندن اهل کبایر در دوزخ اتفاق نظر دارند که در برخی موارد دیگر مانند انکار از صفات خداوند، عقیده به مخلوق بودن قرآن، قول در باب قضاء و قدر و افعال عبادبا طایفه معتزله هم عقیده اند.
1 ـ امامت
این تنها طایفه شیعه نیست که به اصل امامت اهتمام ورزیده اند، در عقاید خوارج مسأله امامت نیز مساحت بزرگی را احتوا کرده است؛ زیرا در نتیجه اختلاف روی اصل امامت بود که طایفه خوارج به وجود آمد. خوارج مانند اهل سنت و شیعه بر وجوب نصب امام اتفاق نظر دارند. آنها نصب امام عادل را که بتواند احکام الهی را در جامعه اجرا نماید و مطابق شریعتی که رسول الله آورده، رهبری کند، واجب می دانند. خوارج صلاح امت را در صلاح امامت و فساد آنرا در فساد امامت می دانند و حتی «بهیسیه» یکی از طوایف خوارج، به این عقیده است که هرگاه امام مسلمین کافر شود، تمام رعیت نیز کافر می شود!
در باب صفات امام، خوارج _ برخلاف مذهب اهل سنت و جماعت و شیعه _ امامت شخص غیر قریشی را جایز می دانند، با این استدلال که قرآن هیچ نسل معینی را برای احراز منصب امامت مسلمین ذکر نکرده است. آنها می گویند هر شخص عادلی که از ظلم دوری جوید، می تواند امام مسلمانان باشد، یعنی خوارج برای حاکم کشور اسلامی تنها عدالت را شرط می گذارد، و در بقیه شروط لازمی امامت، با دیگر فرقه های اسلامی اختلاف کلانی ندارند، یعنی امام باید عالم به امور دین و مجتهد در احکام شریعت بوده، به مسائل جنگ آگاه باشد، عدالت بر پا کند، همچنان در شروط عمومی دیگری از قبیل اینکه امام باید مسلمان، آزاد، سلیم الاعضا، بالغ، عاقل و مرد باشد، به این ترتیب امامت زن را جایز نمی دانند.
2 ـ نظر خوارج در مورد علی (رض)
چنانکه قبلا ذکر گردید، فرقه خوارج در میان طرفداران علی بن ابی طالب (رض) به وجود آمد. آنها در ابتدا علی را امام شرعی برای بیعت اهل حل و عقد می دانستند و در کنار وی در جنگ جمل با صحابه جنگیدند، و از وی در برابر معاویه حمایت کردند تا آنکه در جنگ صفین (سال 38 هـ) قضیه تحکیم پیش آمد و در آن موضع مخالف موضع علی اتخاذ کردندو حکمیت را نپذیرفتند. رد مسأله حکمیت، اولین اختلاف آنها با علی (رض) بود. آنها به این عقیده بودند که علی (رض) خلیفه شرعی بوده و معاویه چنین نیست، اگر معاویه و سپاه او می خواهند صلح کنند، باید اطاعت خلیفه شرعی را بپذیرند؛ از نظر آنان علی با رضایت دادن به حکمیت ، مرتکب خطا شد، علی نباید حکمیت را می پذیرفت، بلکه واجب بود که از مخالفان می خواست بدون قید و شرط از وی اطاعت کنند. از نظر آنان علی با پذیرفتنقضیه تحکیم، بی باوری خود را به ولایتش نشان داد، بنابرآن لازم نیست مسلمانان تحت فرمان مردی باشند که به بیعت خود باور ندارد. مجموع گروه های خوارج بر تکفیر علی(رض) بعد ازین که تحکیم را پذیرفت، اتفاق نظر دارند، اما درین اختلاف داشتند که آیا کفر او شرک بوده یا نه!
خوارج خلافت ابوبکر و عمر (رض) را صحیح می دانند، اما خلافت عثمان و خلافت علی بعد از تحکیم را مردود می دانند. آنها علاوه بر علی، معاویه و عمرو بن عاص و ابوموسی اشعری (رض) را نیز کافر می دانند!! العیاذ بالله.
3 ـ مرتکبان گناه کبیره
ابوالحسن اشعری راجع به عقیده خوارج در مورد مرتکب گناه کبیره می گوید: تمام طوایف خوارج بر تکفیر مرتکب گناه کبیره اتفاق نظر دارند. همچنان بر این اجماع کرده اند که خداوند مرتکبان گناه کبیره را جاودانه در دوزخ عذاب می کند. اتخاذ موضع متشدد و افراطی خوارج در باره مرتکبین گناه کبیره ناشی از دو چیز است: یکی تشدد ایشان در امردینداری که به شدت اهل عبادت و تقوی بودند و به ظواهر نصوص زیاد تمسک داشتند وهیچگونه سستی و تفریط در هیچ کاری از حدود الله را نمی پذیرفتند؛ دوم اینکه عمل را جزء ایمان و از ارکان اساسی آن می پنداشتند. آنان معتقدند که ایمان اصولا یک «عقد» است و عمل یکی از ارکان این عقد می باشد، هرگاه کسی به یکی از شروط عقد خلل وارد کند، همه عقد ساقط می گردد، بناء شخص از دایره ایمان خارج شده و داخل دایره کفر می گردد. خوارج ایمان را دارای سه رکن می دانند: تصدیق به قلب، اقرار به زبان و عمل به جوارح که عقیده خوارج درین باب، موافق رأی معتزله و اکثریت فقهاء و محدثین می باشد، با این تفاوت که خوارج و معتزله هر دو مرتکب گناه کبیره را خارج از ایمان و جایگاه او را دوزخ ابدی می دانند، اما اهل سنت و جماعت عفو از مرتکب گناه کبیره را جایز دانسته و به خلود وی در دوزخ عقیده ندارند.
ثالثا: أحاديث وارده در شأن خوارج
امام بخاری روایت می کند: از سهل بن حنیف انصاری پرسیده شد، آیا از پیامبر در باره خوارج چیزی شنیده است؟ گفت: از رسول الله (ص) شنیدم، می گفت: از آنجا – اشاره به سوی عراق – مردمی ظهور می کنند قرآن را می خوانند، اما از شانه هایشان تجاوز نمی کند، از اسلام چونان خارج می شوند مانند تیر از صید تیر خورده.» همچنان امام بخاریاز ابوسعید خدری روایت می کند، می گفت: در حضور رسول الله (ص) بودیم که اموال غنیمت (غزوه حنین) را تقسیم می کرد، ناگهان ذو الخویصره، مردی از بنی تمیم رسید و گفت: یا رسول الله عدالت کن! پیامبر گفت: «بدا به حال تو! چه کسی عدالت خواهد کرد،اگر من عدالت نکنم؟ سپس گفت: بگذار او را، او یارانی دارد که هر کدام شما نمازش را در برابر نماز آنها و روزه خود را در مقایسه با روزه آنها ناچیز می شمارد (یعنی که از شدت عبادت شان)، قرآن را می خوانند اما از شانه های شان تجاوز نمی کند. (یعنی قرآن را می خوانند اما آنرا نمی فهمند) از دین چونان خارج می شوند مانند تیر از صید تیر خورده. »
بازهم امام بخاری از علی بن ابی طالب (رض) روایت می کند، گفت: «هرگاه به شما حدیثی از رسول الله گفتم، سوگند به خدا، اگر از آسمان بیفتم برایم بهتر از آنست که بر رسول الله حدیث دروغین بببندم؛ من از رسول الله شنیده ام که می گفت: « به زودی در اخر زمان مردمانی ظهور می کنند خُرد سال و با آرزوهای ابلهانه؛ از بهترین خلق خدا سخن می گویند، اما ایمان شان از حنجره ها تجاوز نمی کند، از دین چونان خارج می شوند، مانند خروج تیر از صید تیر خورده؛ هرگاه با آنها مقابل شدید، آنان را بکشید؛ برای کسانی که آنها را می کشند، در روز قیامت پاداش داده می شود.»
در روایت جابر بن عبد الله – عمر بن خطاب به پیامبر (رض) گفت: یا رسول الله بگذار این منافق (ذوالخویصره) را بکشم، پیامبر گفت: معاذ الله! مردم بگویند که من یاران خود را می کشم! این و یارانش قرآن را می خوانند اما از حنجره های شان تجاوز نمی کند، از اسلام خارج می شوند مانند تیر از صید تیر خورده.»
به همین ترتیب امام ترمذی از ابو امامه انصاری روایت می کند، هنگامی که ابوامامه (رض) سرهای خوارج را در دمشق بالای دارها دید، روایت کنان از رسول الله گفت: سگان دوزخ! بدترین کشتگان زیر سقف آسمان! بهترین کشته ها کسانی اند که توسط اینان کشته شوند و سپس آیه «یوم تبیض وجوه و تسود وجوه» را تا اخیر تلاوت کرد. از وی پرسیده شد که آیا این را از رسول الله شنیده است؟ گفت: اگر من آنرا یکبار، دو بار، سه بار، چهار بار _ تا هفت بار _ نشیده باشم، برای شما سخن نمی گفتم.»
علامه ابن کثیر در شرح حدیث حابر بن عبد الله می گوید: اولین بدعتی که در اسلام بروز کرد، فتنه خوارج بود که آغاز آن هم سبب دنیایی داشت. هنگامی که رسول الله غنایم غزوهحنین را تقسیم می کرد، اینها با عقل فاسد خود عمل پیامبر را به سنجش گرفتند که گویا رسول الله در تقسیم غنیمت عدالت را رعایت نکرده است، ناگهان ذوالخویصره گفت: عدالت کن که عدل نکردی! رسول الله (ص) به وی گفت: تاوانی و زیانمند شدی، اگر من عادل نباشم! من که بالای مردم زمین امانتدار تعیین شده ام، آیا شما بر امانتداری من اعتماد نمی کنید؟! وقتی آن مرد برگشت، عمر بن خطاب _ در روایتی خالد بن ولید _ از رسول الله اجازه قتل او را خواست، رسول الله گفت: بگذار او را ، از جنس وی قومی بروز خواهند که هر کدام شما نماز و روزه خود را در برابر نماز و روزه آنها، و قراءت خود را با قراءت آنها ناچیز و اندک می شمارد. آنها از دین چونان خارج می شوند مانند تیر از صید تیر خورده، هرجا که با آنها روبرو شدید، آنها را بکشید، بدون شک برای کسی که آنها را می کشد، پاداشی هست.»
رابعا: اقوال علماء در باره خوارج
امام شاطبی در الاعتصام می نویسد: « از عبد الله بن عمر در باره حروریه (خوارج) پرسیده شد، گفت: «آنان اشرار خلق الله اند؛ زیرا آنان به آیاتی که در باره کفار نازل شده استدلال می کنند، اما مصداق آن مسلمانان را قرار می دهند. آنان مسلمانان را تکفیر می کنند، استیلا بر جان و مال مسلمین را حلال می شمارند، زنان مسلمانان را به نکاح می گیرند، زنان شوهر دار را به نکاح می گیرند، من کسی را برای جنگیدن مستحق تر از خوارج نمی دانم.»
سعید بن جبیر می گوید از جمله متشابهات قرآن که خوارج از آن پیروی می کردند، این قول خداوند است: «ومن لم یحکم بما أنزل الله فأولئک هم الکافرون» و این آیه را قرین آیه «ثم الذین کفروا بربهم یعدلون» قرار داده اند و هرگاه امامی را می دیدند که به غیرحق حکم می کند، می گفتند: کافر شده است، هر کسی که کافر شود از پروردگار رو گردان می گردد،هر کسی از خداوند رو گردان گردد، شرک آورده است، پس این امت مشرکانند. ازین جاست که علیه آنان خروج می کنند و با آنان قتال می نمایند. خوارج در آراء و افکار خود بسیار غلو کردند ، همین که از علی مأیوس شدند در منزل سلیمان بن صرد اجتماع کردند و یکی از سخنگوی شان گفت: برای مردمی که به رحمن ایمان دارند و به حکم قرآن منقادند، نبایددرین جهان از آنان اثری از امر بالمعروف و نهی از منکر و قول حق داشته باشند، پس برادران با ما ازین قریه که ساکنان آن همه ستمگار هستند، بیرون شوید و به برخی از دره های کوه و یا به بعضی از شهرها بروید و این بدعت های گمراه کننده را انکار نمایید.»
این در واقع سر آغاز رخنه شر و فتنه در امت اسلامی بود؛ زیرا آنان اجتماع و جماعت مسلمانان را ترک کردند و علیه عامه مسلمانان دست به شورش و قیام زدند. دقیقا کاری که گروه «جماعت المسلمین» در مصر انجام داد.
خامسا: تعامل با خوارج
علی بن ابی طالب (رض) که در زمان او خوارج به حیث یک گروه سیاسی مخالف خلافت ویظهور کردند، علی (رض) منهج و سلوک مضبوطی در برخورد و تعامل با آنان در پیش گرفت، او به خوارج گفت: «بدانید تا زمانی که با ما هستید، نزد من از سه حق برخوردارید: مانع رفتن شما به مساجد نمی شویم، هرگاه همراه ما باشید، شمار را از غنیمت محروم نمی سازیم، و تا زمانی که با ما نجنگیده اید، با شما جنگ نمی کنیم.
این تعامل علی (رض) با آنان، استوار ترین برخوردی بود که در مقابل فساد عقیده آنان صورت گرفته است و حالا نیز باید دستور کار دولت و مسلمانان در قبال خوارج امروز باشد، یعنی تا زمانی که با جماعت مسلمانان همراه باشند و علیه امام و عامه مسلمانان به بغاوت و تجاوز دست نزده اند، نباید با آنها جنگید، اما هرگاه به حرمات و نوامیس مسلمانان دست درازی کنند و در جامعه فتنه و آشوب برپا نمایند، حاکم مسلمان باید به دفاع از مسلمانان برخیزد و مانع اذیت و آزار آنان شود. این درست همان کاری بود که امیر المومنین علی بن ابی طالب در برابر آنها انجام داد؛ هنگامی که خوارج به عبد الله بن خباب بن ارت (رض) گفتند: برایمان حدیثی روایت کن که از پدرت شنیده باشی و او از پیامبر خدا؛ عبد الله گفت: رسو ل الله گفته است: « زود است فتنه ای پیش آید که در آن شخص نشسته بهتر از ایستاده باشد و ایستاده بهتر از رونده و رونده بهتر از دونده، پس هر کسی بتواند در آن کشته شود، کشته شود و نباید قاتل باشد.» مردی از جمله خوارج او را با شمشیر مورد حمله قرار داده و کشت، خون او مانند طره خطی به طرف دیگر رودخانه کشیده شد، بعدا داخل خانه او شدند، پسر و کنیز او را به قتل رساندند و سپس در نهروان استقرار یافتند، علی با سپاه چهار هزار نفری به صوب آنجا حرکت کرد و از آنان خواست قاتلان عبد الله بن خباب را تسلیم کنند، آنها نه تنها که از انجام این کار سرباز زدند، علاوه برآن در جواب گفتند: »ما همه قاتلانیم، اگر بر تو هم غلبه بیابیم ترا هم خواهیم کشت.»
علی (رض) قبل از آنکه با ایشان وارد جنگ شود، برای اتمام حجت عبد الله بن عباس را بهنزد ایشان فرستاد تا در باره شبهاتی که دارند، بحث و مناظره کند، در نتیجه استدلات عبد الله بن عباس (رض) هشت هزار نفر شان از عقیده خود برگشتند و چهار هزار باقی ماندند. اینجا بود که علی در سال 38 در نهروان با آنها جنگید و تمام آنان از بین برده شدند، بجز نه نفری که به سیستان و یمن و عمان و جزیره (عراق) متواری شدند. عبد الرحمن بن ملجم، رهبر خوارج جزیره، کسی بود که علی بن ابی طالب (رض) را در حال نماز خواندن در مسجد کوفه از عقب با نیزه هدف قرار داد و به شهادت رسانید.
خوارج با وجود شکست فاحشی که در نهروان دیدند، اما دیده می شود که در تاریخ دولت اسلام همواره حیثیت خار را داشته اند که با جنگهای پیوسته و متعدد، خسارات هنگفت و مصائب بی شماری را به جامعه و امت اسلامی وارد کردند. خوارج هرچند خوارج در عصر عباسی ضعیف شدند، اما امتداد فکری آنان ادامه یافت و تا عصر حاضر نیز ادامه دارد.
سادسا: حكم خوارج:
علماء در باره خوارج اختلاف نظر دارند، و از آنان دو قول مشهور نقل شده است:
1 ـ خوارج حکم اهل ارتداد را دارند؛ زیرا همچون مرتدین سنت پیامبر را رد می کنند و اصحاب رسول الله (ص) را تکفیر می نمایند و ریختاندن خون اهل توحید (مسلمانان) را حلال می دانند.
2 ـ حکم اهل بغی را دارند، زیرا به خاطر بدست آوردن قدرت سیاسی قیام کرده اند، چه درین خروج شان شبهه ای وجود داشته باشد و چه نه، آنان باغی هستند.
برخی از فقها و علما با استدلال به بعضی از احادیث پیامبر، به تکفیر خوارج نظر داده اند، در مقابل علما و فقهائی هم هستند که خوارج را تکفیر نمی کنند، از جمله امام شافعی، قاضی عیاض، قاضی باقلانی، خطابی، ابن بطال و ابواسحاق شاطبی …. و غیرهم. این دسته از علماء از اصدار حکم تکفیر بر خوارج خودداری کرده و آنان را فساق غیر کافر می دانند، چنانکه قدریه و جمهور معتزله و سایر اهل هواء را کافر نمی شمارند.
امام نووی در شرح صحیح مسلم از قاضی عیاض به نقل از امام مازری نقل می کند: «علماء در مورد تکفیر خوارج اختلاف دارند، این مسأله با توجه به مسائل دیگری اشکالات دشواری پیدا می کند؛ زیرا ادخال یک کافر در ملت اسلام و اخراج یک مسلمان از دیناسلام، کار بسیار بزرگ و دشواری است. رأی قاضی ابوبکر باقلانی درین باره مضطرب است. ابن باقلانی می گوید: این مسأله از مسائل بسیار دشوار است؛ زیرا خوارج هرچند که به کفر گویی صراحت ندارند، اما سخنانی گفته اند که منجر به کفر می گردد. نقطه محل اختلاف و سبب اشکال مسأله درین است، همانند معتزلی که مثلا می گوید: خداوند عالم است اما علم ندارد، حیّ است مگر حیات ندارد. یعنی که منکر صفات او تعالی می شود. حالا نظر به این قول شان اشتباه کفر آنان می رود، زیرا یکی از ضروریات شناخته شده دراسلام این است، کسی که بگوید خداوند عالم و حی نیست، کافر شمرده می شود، مستحیل است کسی عالم باشد اما علم نداشته باشد. آیا گفته می توانیم معتزلی نظر به اینکه از علم خداوند منکر است و عالم بودن الله (ج) را انکار می کند، به اجماع امت کافر گفته می شودو اعتراف او به عالم بودن الله (ج) همزمان با نفی علم از او تعالی، نفعی برایش نمی رساند؟ همچنان اگر بگوییم معتزلی ازینکه به عالم بودن الله معترف است، بنابرآن انکار صفت علم ازالله(ج) منجر به تکفیر او نمی گردد. این همان موضع اشکال بزرگ در مسأله است.»
قاضی عیاض در تفسیر حدیث ذوالخویصره که در آن پیامبر (ص) در وصف اتباع او می فرماید: «…. این (ذوالخویصره) و یارانش قرآن را می خوانند اما از حنجره هایشان تجاوز نمی کند، از اسلام خارج می شوند مانند تیر از صید تیر خورده» می گوید: این قول پیامبر دو تأویل دارد، یکی اینکه قلب هایشان فاقد فقاهت قرآن است و از تلاوت آن فایده نمی گیرند، و نصیبی عاید شان نمی شود، جز تلاوت (حرکت) دهان و حنجره و حلق، دوم: یعنی عمل شان و تلاوت شان به آسمان بالا نمی رود و پذیرفته نمی شود. اما خروج ایشان از دین، یعنی اسلام، این حدیث دلیلی است برای کسانی که خوارج را تکفیر می کنند.
ابو اسحاق شاطبی در الاعتصام می گوید: علماء در باره تکفیر اهل بدعت های بزرگ اختلاف نظر دارند، مگر مطابق به آثار صحابه آنچه که قوی به نظر می رسد، عدم قطعیت قول به کفر اینهاست، دلیل آن همانا عمل سلف صالح در تعامل با آنهاست؛ آیا نمی بینیدکه علی با خوارج چه کرد؟ در جنگی که میان او و خوارج واقع شد، به مقتضای این قول خداوند «و إن طائفتان من المومنین اقتتلوا فأصلحوا بینهما» علی (رض) با آنها معامله اهل اسلام را کرد. هکذا زمانی که خوارج در حروراء اجتماع کردند و از گروه مسلمانان جدا شدند، علی با آنها نجنگید، اگر آنها مرتد بودند، علی (رض) مطابق به این قول رسول اکرم (ص) «من بدل دینه فاقتلوه» ایشان را به حال خود نمی گذاشت و مانند ابوبکر که با مرتدین جنگید، حتما با آنان جنگ می کرد.
سابعا: آیا گروه های افراطی معاصر همان خوارج تاریخی هستند؟
از دهه شصت قرن بیستم تا امروز ده ها گروه منسوب به اسلام ظهور کرده اند که با افکار و روشهای افراطی و تندروانه، مدعی فهم دقیق و صحیح از اسلام و اجرائی ساختن بدون تحریف و تعطیل احکام فقهی و عقیدتی آن می باشند، و در مقابل سایر مسلمانان را، به شمول علمای بزرگ نه تنها که تخطئه بلکه تکفیر می کنند. آخرین این گروه ها در حال حاضر «تنظیم الدولة الاسلامیة» است که قبلا به نام «الدولة الاسلامیة فی العراق و الشام» اختصارا «داعش» یاد می شد که بعد از اشغال عراق توسط امریکا و سپس راه اندازی قیام علیه رژیم بشار اسد در سوریه، از تنظیم القاعده جدا شده، شهرت و وسعت بیشتر کسب کرده و امتداد فکری آن در منطقه و سراسر جهان از اندونیزیا تا قاره امریکا به نظر می رسد.
اینجا موضوع بحث، مشابهت ها و تفاوت های گروه های افراطی معاصر با خوارج دیروز است که در تاریخ اسلام، گذشته خونین دارد.
فرقه های افراطی که در دین غلو می کنند، از گذشته تا امروز در کشورهای عربی و اسلامی و سراسر جهان همچنان دارند انتشار پیدا می کنند و عملکردهای آنان باعث تباهی و خرابی بیشتر مسلمانان می شود، امنیت و استقرار جوامع اسلامی و جهان را تهدید می نمایند و مسلمانان را در باره عقاید شان با شک و تردید دچار می نمایند. بارزترین این گروه ها، همین گروه های افراطی موجود است که در ادبیات سیاسی امروز به نام « گروه های تکفیری و جهادی افراطی » یاد می شوند. هرگاه به این مسأله توجه شود که خوارج در گذشته بر عدالت پیامبر خدا اعتراض کردند و بعدها سبب قتل امیر المومنین علی بن ابی طالب (رض) شدند، سواد اعظم مسلمانان را تکفیر کردند و جنگ های خونینی را با آنان براه انداختند. برای شناسائی مناهج آنان، لازم است مظاهر و صفات این طایفه را بیان داریم که بسیار اند، اما درین بحث به بیان مهمترین صفات و ویژگی های آنان اکتفا می کنیم:
1 ـ تشدد بر خویشتن و سختگیری بر دیگران
از مظاهر غلو این گروه ها درین عصر، خروج از منهج اعتدال در دین است، دینی که پیامبر اکرم (ص) بدان عمل می کرد و از غلو در دین برحذر می داشت؛ در حدیثی که ابوهریره (رض) روایت می کند، چنین هشدار داده است: « این دین (اسلام) آسان است، هیچ کسی درآن هرگز تشدد به کار نبرده، مگر اینکه مغلوب شده است.»
تشدد در دین اکثرا به سبب کمبود علم دینی صورت می گیرد، و تشدد در دین و قلت علم در باره دین، بارزترین شاخصه افراطیون معاصر است. امروزه اکثریت کسانی که به ویژگی های افراطیون گرایش پیدا می کنند، این دو صفت واضحا در وجود آنان مشاهده می شود، اول: غلو و سختگیری در دین و اجتناب از آسانی های دین؛ دوم، مطالبه فوق طاقت از مردم و ملزم ساختن آنان به اموری که شریعت در آنها آسانی را دستور داده است.
از جمله اسباب سختگیری آنان، تقوای فاسد، جهالت به مراتب احکام شرعی، بی خبری از مراتب مردم است. مجالات و اشکال این سختگیری های آنان، یکی هم با مردم از چیزی سخن می گویند که آنرا نمی دانند، و نیز نادیده گرفتن رخصتهای شرعی و الزام عامة الناسبه اموری که شریعت آنرا بر آنان الزامی نساخته است.
معروف است، خوارج بعد از حمله بر مکه و قتل عام حجاح و اهالی، حین بازگشت به عراق یکی از آنها یک دانه خرما یافت و راجع به حل وحرمت آن، بحث های طولانی داشتند، که با عبد الله بن عمر (رض) رو به رو شدند، خوارج در باره حل و حرمت آن دانه خرما طلب فتوا نمودند؛ ابن عمر گفت: عجب است، مردمی که در حرم مکه مسلمانان را قتل کردند، حالا در باره حل و حرمت یک دانه خرما سوال می کنند؟!!
2 ـ عالم نمایی، غرور و ماجراجویی
از شاخصهای بارز پدیده افراطیت امروز، عالم نمایی ایشان توأم با غرور و ادعای علمیت است، در حالی که از بدیهیات علم شرعی، احکام و قواعد دین بی اطلاع اند. یا شاید اندکعلمی درین باره برخوردار باشند، بدون اینکه از اصول و ضوابط، فقاهت و نظر صایب بهره مند باشند. آنها گمان می برند که با علمیت اندک و فهم نادرست خود، علم اولین و آخرین را با خود دارند و با غرور فراوان، جدا از علمای دینی در جستجو علم می برآیند و باعث هلاکت خود و دیگران می شوند. خوارج دیروز هم چنین صفاتی دارا بودند، ادعای علم و اجتهاد داشتند و بر علمای دیگر حمله می کردند، در حالی که جاهل ترین مردمان عصر خود بودند.
3 ـ استبداد رأی و جاهل پنداشتن دیگران
از بارزترین خصلت های افراطیون عصر، تعصب در رأی و عدم اعتراف به رأی و نظر دیگران است و انکار از حقانیت آنان، مادامی که مخالف نظر شان باشد. از جمله اسبابی که موجب تعصب رأی می شود و اشخاص بدان رو می آورند، کمبودی علم، مصادفه رأی با ذهن خالی، شیفتگی به باور و نظر خود و پیروی از خواهشات نفسانی است.
بدون شک آفت شیفتگی به رأی و ابراز تعصب، طرفداران آنرا به پرتگاه های خطرناک سوق می دهد. در صدر اسلام دیدیم که هوی و خواهشات نفسانی، ذو الخویصره جاهل را به کجا کشانید و حتی بر عدالت پیامبر خدا اعتراض کرد! ابن جوزی می گوید: آفت ذوالخویصرهدرین بود که به رأی و نظر خود رضایت داشت، اگر او می دانست بالای رأی رسول الله (ص) رأی دیگری وجود ندارد، هرگز اعتراض نمی کرد. خوارج اول در واقع عابدان سخت کوش بودند، مگر این عقیده به اینکه عالم تر از علی اند، بیماری صعب العلاج شان بود. شیخ محمد ابوزهره می گوید: خوارج کسانی بودند که الفاظ ایمان بر آنها غلبه یافته بود و تحت شعار «لا حکم الا لله» و براءت از ظالمان، کشتن و ریختاندن خون مسلمانان را مباح دانستند و از خون مسلمین جویها جاری کردند، و در هر جا دست به حمله زدند. تعصب در رأی و جاهل پنداشتن دیگران، با مبادی اساسی اسلامی مانند شوری و اندرز گویی در تناقض است.
4 ـ طعن علما
عصر ما شاهد پدیده عجیب و حمله غریب و اعتدا و تجاوز بر علمای عامل است که از طرف افراطیون با خنجر انحراف و گمراهی مورد طعن و عیب جویی قرار می گیرند که برای امت اسلامی نهایت زیانبار تمام شده است. بدون شک طعن وارد کردن بر علما، عوامل و اسباب خود را دارد، از جمله: تعَلُّم بدون مُعلِّم، فهم نادرست از عبارات و اقوال برخی از علما وپیروی از هوی و حسد می باشد. بعضی از جوانان با جستجوی عیوب و اشتباهات علما، راه و روش زشتی را در پیش گرفته اند؛ اینها با گزینش اقوال علما، کلام آنان را از مسیر مقصود منحرف ساخته، و برای تهاجم غیرمسئولانه علیه علمای قدیم و معاصر که مخالف افکار و آرای ایشان می باشند بهانه قرار می دهند و مناهج اعتدالی آنان را نمی پسندند.
5 ـ بدگمانی
در عصر حاضر این بیماری فزونی یافته و زیان آن به همه جا سرایت کرده است. سوء ظن وسیله از همپاشیدگی و ویرانی و تخریبکاری بوده و آثار خطرناکی بر آن مرتب می گردد. این آفت اسباب و انگیزه های خود را دارد، از جمله جهل؛ جاهل آنچه را که می بیند و یا می شنود و یا می خواند، حقیقت آنرا نمی داند و به مقصد آن پی نمی برد. عدم ادراک دقیق از شریعت، خصوصا اینکه مواقف نا آشنا باشد و نیاز به فقه دقیق و بعد نظر داشته باشد،اینجاست که شخص به سوء ظن پناه می برد و به اتهام، عیبت جویی و کاستن از منزلت دیگران پناه می برد.
از جمله اسباب سوء ظن، خواهشات نفسانی شخص است که می توان آنرا آفت آفتهاخواند. این کافیست که یک شخص چیزی را ببیند و بخواند و بشنود و برایش خوشایند نباشد، یا با خواهش و خواست او موافق نباشد. اینجا و آنجا در حرکت می افتد و کارها را به دقت در میزان شریعت به سنجش نمی گیرد و سعی نمی کند برای آن عذری بیابد.
از جمله اسباب بدگمانی، هم خود پسندی و غرور می باشد؛ خودپسندی شخص و مغرور بودن به فهم و دانش خود، اگر شخص صاحب فهم باشد، او را بدان وادار می سازد که بهتزکیه خود و تحقیر دیگران بپردازد، همه اعمال خود را صایب و کار دیگران را خطا ببیند، تنها خود را حق می داند و دیگران را باطل…. به باور ایشان همه گمراه اند و تنها آنها مخلص اند، همه هلاک شونده اند و فقط اینان فرقه ناجیه و نجات یابندگان اند. سوء ظن آفت است و هر آفت آثار و خطرات خود را دارد؛ زیرا زشتی بجز زشتی چیزی دیگر به بار نمی آورد.
6 ـ شدت و خشونت با دیگران:
از مظاهر غلو در دین، در حال حاضر به کار گیری تشدد و خشونت در برخورد با دیگران است و استفاده از تشدد در غیر محل آن، گویا اینکه در تعامل با دیگران خشونت و غلظت اصل است نه نرمی و مهربانی و مدارا، این تشدد و خشونت بالفعل ویژگی سلوک غالب جوانان تندرو است. خشونت و تشدد از مرز قول و فکر عبور کرده به مرحله عمل رسیده، و به ریختاندن خون بی گناهان و تخریب تأسیسات عامه انجامیده است و باعث وارد کردن زیانهای بزرگ بر جامعه و امت مسلمان شده است.
این صفات و ویژگی های متذکره در بسیاری گروه های تندرو و افراطی در کشورهای زیادی از جهان اسلام دیده می شود، مانند جماعت المداخلة در لیبیا، تنظیم القاعده و داعش در سوریه و عراق، انصار بیت المقدس در سیناء، الشباب در صومال، بوکوحرام در نایجریا، حرکت طالبان و شبکه حقانی و داعش در افغانستان، جیش محمد و لشکر جنگوی، لشکر طیبه و طالبان در پاکستان و جیش المجاهدین در کشمیر و ده ها گروه دیگر در سراسر جهان اسلام و دنیا… که متأسفانه وجود دارد و باعث بدنامی اسلام و ضعف و بیچارگی مسلمانان شده است که همه نمایندگی حقیقی از جماعت خوارج امروز می کنند.
ایدئولوژی تنظیم الدولة الإسلامیة (داعش) بر تکفیر سایر مسلمانان و بر چهار اصل ذیل استوار است:
1 ـ دولتی که در آن به جای شریعت اسلامی قانون حاکم باشد، دولت کفر است؛
2 ـ مردمی که از چنین نظام تبعیت کنند و بدان رضایت دهند، کافر هستند؛
3 ـ کسانی که این دولت و اتباع آنرا تکفیر نمی کنند، آنها نیز کفار هستند؛
4 ـ دولتی که در آن موارد فوق وجود داشته باشد، دار کفر خوانده می شود و شرعا تحت حکم دار الکفر و دار الحرب قرار می گیرد و باید بر آن احکام شرعی متعلق به دارالکفر ودار الحرب اجراء گردد که یکی از احکام آن اباحت کشتن اتباع آن، غنیمت گرفتن مال آنها، به کنیزی وغلامی گرفتن زن و مرد ساکن در آن کشور می باشد! پس جان و مال مردمان بی گناه این سرزمین – به شمول علمای دینی، کسبه کاران، اطفال و زنان، پیران سالخورده مصونیت ندارد، که عملا نمونه های واضح آنرا در مناطق تحت کنترول آن در عراق و سوریه و حالا در افغانستان شاهد هستیم.
جمعبندی
تاریخ ظهور خوارج به صدر اسلام بر می گردد، چنانکه بعضی به این باورند پیامبر (ص) راجع به ظهور این طایفه از عراق با ویژگی های معین پیش بینی هایی داشته و دساتیری صادر کرده است. اکثریت پیروان نخستین این طایفه قاریان قرآن بودند و در عبادت سخت کوش، اما فقاهت اندکی در احکام شرعی داشتند. اینها بعد از قتل حضرت عثمان به حضرت علی (رض) بیعت کردند، اما بعد ازینکه قضیه حکمیت در جنگ صفین میان علی و معاویه پیش آمد و حضرت علی برای حل و فصل منازعه ذات البینی مسلمانان، به تعیین دو نفر بحیث حکم تن داد، گروهی از سپاهیان او این عمل علی (رض) را خلاف نص قرآن دانسته و مشروعیت امامت علی (ض) را زیر سوال بردند و با دوازه هزار نفر از سپاه وی جدا شدند. علی (رض) در ابتدا با ایشان از در مسالمت پیش آمد و به شبهه هایی که داشتند، پاسخ داد، در نتیجه آن تعداد زیادی شان برگشتند. علی با آنها تعاملی همسان با سایر مسلمانان روا داشت تا آنکه عبد الله بن حباب بن ارت و کنیز او را کشتند، علی (رض) از ایشان خواست قاتل را تسلیم دهند، که ازین کار ابا ورزیدند، بعد ازین بود که علی (رض) با آنها در نهروان جنگید و آنها را از بین برد و فقط تعداد اندکی به مناطق شرقی متواری شدند.
گروهی که از لشکر سپاه علی در صفین جدا شدند، در کتب کلام و تاریخ به نامهای زیادی یاد شده اند، اما مشهورترین آن خوارج است.
خوارج که اصولا افراد کم علم بودند، در توجیه اعمال و باورهای خود به ظاهر نصوص استدلال می کردند و احکام اسلامی را آن چنان که می خواستند، تفسیر کرده و بی درنگ آنرا به منصه اجراء و تطبیق می گذاشتند. خوارج به کثرت عبادت و اخلاص در دین شهرت داشتند و بیشتر عملگرا بودند تا نظریه پرداز. طایفه خوارج مذهب فقهی معین نداشتند و تنها در علم کلام اقوالی از ایشان روایت شده که در بسا موارد با معتزله موافق می باشند. مهمترین اصول مذهب کلامی خوارج را تکفیر اصحاب جمل که میان دو گروه مسلمانان بعد از قتل حضرت عثمان رخ داد، تکفیر حضرت عثمان و تکفیر حضرت علی بعد از قبول حکمیت، تکفیر مرتکب گناه کبیره، عقیده به خلود اهل کبایر در دوزخ، وجوب نصب امام عادل و لزوم قیام در برابر امام ظالم تشکیل می دهد. برخی از طوایف خوارج بدین باور اند هرگاه امام از نگاه آنان کافر باشد، همه امت کافر می شود و سرزمین شان حکم دار الحرب بخود می گیرد و با شهروندان آن معامله با کفار صورت می گیرد، از قبیل اباحت کشتن، غنیمت اموال، سبی زنان و مردان … وغیره.
خوارج در دوره امویان قدرت و وسعت بسیار یافتند و در سیستان، عمان، جزیره در عراق، بحرین و بعضی مناطق دیگر حضور گسترده داشتند. قرمطی ها که حجر الاسود را از دیوار کعبه بیرون آورده و بیست سال آنرا نزد خود نگهداشتند، از جمله خوارج بودند.
هرچند که خوارج در عصر عباسیان تضعیف شدند، و دنباله فکری آنان امتداد زنجیره پیدا نکرد، اما به صورت پراگنده گهگاهی اینجا و آنجا ظاهر می گردیدند و مزاحمت هایی برای دولت ها ایجاد می کردند.
علما در تکفیر خوارج اختلاف نظر دارند، جمهور علما آنها را کافر نمی دانند، در حالی تعدادی از علما با استناد به احادیث پیامبر (ص) خوارج را کافر می دانند و خارج از ملت اسلام. از نظر شرعی تا زمانی که خوارج دست به جنگ و قتل مسلمانان و فساد فی الارض نزده اند، با آنها تعامل همسان با سایر مسلمانان صورت می گیرد.
این تاریخچه خوارج قدیم است، اما ظهور افراطگرایی اسلامی معاصر داستان دیگر دارد وبا سقوط خلافت عثمانی پیوند مستقیم. بدنبال سقوط خلافت عثمانی، جماعت اخوان المسلمین در سال 1928 تأسیس شد و اندکی بعد با مخالفت حکومات متعدد مصر رو به رو گردید. جماعت اخوان المسلمین در نتیجه اتهام طراحی توطئه ترور نافرجام علیه جمال ناصردر سال 1956، با سرکوب شدید مواجه گردید، هزاران تن از عناصر آن راهی زندانها شده و مورد شکنجه های بی سابقه قرار گرفتند. در نتیجه این شکنجه ها و اعدامها، تعدادی ازآنها فکر و عملکرد جماعت اخوان را مورد بررسی و مراجعه قرار داده و آنرا کارآ ندانستند و بالآخره منهج اعتدالی اخوان را رها کردند و در صدد ایجاد تشکیلات جدید شدند، از جمله جماعت مسلمین، مشهور به الهجرة و التکفیر، سازمان جهاد اسلامی و سازمان تحریر اسلامی و غیره گروه و تشکیلاتی که همه افکار افراطی داشتند.
آغاز جهاد افغانستان در دهه هشتاد قرن گذشته، فرصتی فراهم آورد که تعداد بزرگی از اسلام گراها از جهان عرب و دول اسلامی به کمک مجاهدین بشتابند که البته همکاری و فراهم آوری سهولتها از جانب حکومات کشورهای اسلامی و دول غربی در تجمع و تمرکز آنان در پاکستان و جبهات جهاد افغانستان تأثیر خود را داشت.
تعدادی ازین عناصر بعد از خروج قوای شوروی از افغانستان در صدد تشکیل پایگاه جهادی مستقل که از حقوق مسلمانان مظلوم در سراسر جهان دفاع کنند، و «تنظیم قاعدة الجهاد» به وجود آمد که در تشکیل و توجیه آن عناصر جماعت مسلمین (الهجرة و التکفیر) مصری نقش اساسی داشت.
خروج قوای شوروی از افغانستان بهانه حضور اعراب در پاکستان و افغانستان را از میان برداشت، برخی ازین عناصر به کشورهای خود برگشتند، اما از میدان هوایی راهی زندانها شدند، اینجا بود که جهادگران خارجی که در پاکستان و افغانستان باقی مانده بودند، با تحریک طالبان افغانستان در جهت اسقاط حکومت مجاهدین و ایجاد امارت اسلامی تشریک مساعی نمودند.
تنظیم القاعده اساسا توجه و ترکیز بیشتر به مبارزه با استعمارگران واشغالگران خارجی داشت، اما بعد از اشغال عراق توسط امریکا، گروه های تندروتری روی صحنه آمدند که برخلاف القادعده، مبارزه با عوامل داخلی در کشورهای اسلامی را که به زعم آنان زمینه ساز تجاوز و بقای قوای خارجی بوده اند، خصوصا شیعه ها در اولویت قرار دادند. آخرین پدیده این روند، ظهور گروهی به نام تنظیم دولت اسلامی (داعش) است که ناگهانی و به سرعت در عراق و سوریه و با تسلیحات و امکانان فوق العاده ظهور کردند و در مدت کوتاهی توانستند بخش های قابل ملاحظه ای از سرزمین سوریه و عراق را تحت کنترول خود در آورند و شهر موصل عراق را بحیث مرکز دولت خلافت خود قرار دهند. دولت داعش از تمام مسلمانان جهان خواست که به سرزمین خلافت اسلامی هجرت کنند، ده ها هزار نفر از تندروان از سراسر جهان، به خصوص از اروپا وارد مناطق خلافت داعش شدند.
اکثریت گروه های تندرو معاصر از نگاه عقیدتی سلفی مشرب اند که از اهل سنت و جماعت شمرده می شوند و ازین ناحیه نمی توان آنها را بتمامه خوارج گفت، اما در برخی موارد شباهت و همفکری های زیادی با خوارج دارند، از جمله گروه های تندرو معاصر مانند خوارج یگانه گروه مسلمان خود را می دانند و بقیه را تکفیر می کنند. اینها همچنان کشورها و حکوماتی را که به عوض شریعت اسلامی، قانون را در دولت حاکم می نمایند، تکفیر می کنند. هکذا مردمانی را که در چارچوب چنین حکومات وظیفه انجام می دهند و بدان رضایت دارند و در سایه آن زندگی می کنند تکفیر می کنند و سرزمین شان دارالحرب شمرده می شمارند و با آنها برخوردی همسان برخورد با کفار و دار الحرب می کنند. افراطیون معاصرازین ناحیه با خوارج تاریخی همفکری و شباهت زیاد دارند.
خلاصه، خوارج یک اصطلاح تاریخی است و مقتبس از احادیث منسوب به پیامبر اسلام (ص) و اقوال برخی از صحابه. اصطلاح خوارج از گذشته تا امروز در مراحل مختلف به سه دسته از مسلمانان اطلاق شده است: اول، اپوزیسیونی که علیه حاکم و دولت اسلامی به قیام و شورش دست می زنند؛ دوم، طایفه دینی منحرفی که احکام اسلامی را مغلوط و نادرست تفسیر می کند و به سبب آن ریختن خون مسلمانان را جایز و مباح می دانند؛ وسوم افراطیون تندروی که دول اسلامی و مسلمانان را تکفیر می کنند.
والله اعلم بالصواب
بحث در مورد'خوارج از دیروز تا امروز …'
نظریات خود را بنوسید
نظریات خود را باره این مقاله با ما شریک کنید