شفاخانه ها و اکادمی های طبی در تمدن اسلامی

شفاخانه ها و اکادمی های طبی در تمدن اسلامی
  • 1400/9/24
  • مهران موحد
  • 19:01:18
اشتراک گزاری:

شفاخانه ها و اکادمی های طبی در تمدن اسلامی

 

نویسنده: مصطفىٰ سباعى متفكر و پژوهشگر نامدار سورى

 مترجم: مهران مؤحد

از اصول و مبانی تمدن اسلام در خصوص انسان، توجه جدی آن به نیازمندی های جسمی و روحی او می باشد. زیرا از منظر دین مقدس اسلام، اهتمام به نیازمندی های جسمی مقدمه ای برای تربیت و اشراق روحی محسوب می گردد. بنیانگذار تمدن اسلامی حضرت محمد (ص) در این زمینه فرموده اندکه:«ولجسمک علیک حق» جسمت بالای تو حقی دارد،که عبادت در اسلام نیز مهمترین اهداف علم طب را که عبارت از حفظ صحت جسم است، تحقق می بخشد. نماز، روزه و حج همه عباداتی اند که دارای ارکان و شروطی می باشند که رعایت این ارکان و شروط جسم را حفظ نموده و به آن صحت، نشاط و قوت می بخشد. 
نهادینه ساختن اصول طبی در چارچوب عبادت، راه دیگری است که اسلام برای جلوگیری از امراض مختلف پیشنهاد نموده و مردم را برای معالجه تشویق می کند؛ به همین لحاظ است که گفته می شود بشریت مدیون جد و جهد علماء اسلام در عرصه های مختلف علمی، به ویژه در عرصه طب و صحت می باشد.
قابل تذکر است که عرب ها قبل از اسلام هم مدرسه طبی جندیشاپور را که توسط خسرو پادشاه ایران در نیمۀ قرن ششم میلادی ایجاد شده بود مي شناختند. برخی از طبیبان آن مانند حارث ابن کلده که در زمان پیامبر اسلام می زیست و پیامبر هم بیماران را نزد او می فرستاد تا آنها را معالجه کند، این شخص فارغ التحصیل مدرسۀ جندیشاپور بود. 
در زمان ولید ابن عبدالملک نخستین شفاخانه ویژۀ جزامی ها تأسیس شد که طبیبان این شفاخانه در خدمت جزامی ها بودند و در برابر خدمت شان مستمری دریافت می کردند، سپس شفاخانه ها یکی پی دیگر ایجاد شدند و بنام (بیمارستانات) یاد می گردیدند.
شفاخانه ها دوگونه بودند: 1- سیار 2- دائمی(غیر سیار).
نخستین مرتبه که شفاخانه های سیار ایجاد شد در زمان رسول خدا و در غزوۀ خندق بود؛ طوریکه پیامبر دستور داد تا خیمه ای برای زخمی ها بزنند و زمانیکه رگ بازوی سعد بن معاذ زده شد پیامبر فرمود: معاذ را در خیمه بگذارید تا از نزدیک او را مراقبت کنم. و این نخستین شفاخانه سیار در تمدن اسلامی محسوب میگردد. سپس خلفاء و پادشاهان مسلمان یکی پی دیگر اینگونه شفاخانه ها را توسعه دادند تا اینکه شفاخانه های سیار با وسائل و لوازم مورد ضرورت بیماران از قبیل تداوی، طعام، شراب،لباس، طبیبان و داروسازان کاملاً مجهز گردید، و حسب ضرورت، شفاخانه های سیار از دهکده ای، به دهکده ای دیگر و به جاهایی که در آن جاها شفاخانه دائمی وجود نداشت منتقل می گردیدند.
عیسی ابن علی جراح در زمان وزارتش برای سنان بن ثابت که مسؤول نظارت بر شفاخانه های بغداد و شهرهای دیگر بود نوشت:«من در بارۀاهالی دهکده ها فکر کردم بدون شک دهکده ها خالی از بیماران نمی باشند و طبیبان هم در آنجا وجود ندارند تا مردم را معالجه کنند؛ لذا طبیبان را نزد خود بخواه و برای شان خزانه ای از داروها و نوشیدنی ها تخصیص ده تا به دهکده ها رفته و در هر دهکده مدت معینی به تداوی و معالجۀبیماران بپردازند. سپس به دهکده های دیگر بروند».
برخی از شفاخانه های سیار در زمان سلطان محمود سلجوقی به حدی بزرگ شده بودند که وسائل و لوازم طبی آن توسط چهل شتر انتقال داده می شد.
همچنان شفاخانه های دائمی در تمام شهرهای کوچک و بزرگ جهان اسلام تاسیس شده بود و هیچ شهری، خالی از شفاخانه یا شفاخانه ها نبود و تنها در شهر قرطبه بیشتر از پنجاه شفاخانه وجود داشت و شفاخانه های موجود دارای اقسام و انواع گوناگون بودند طوریکه در شفاخانه های نظامی، طبیبان ویژۀ آن ایفای وظیفه میکردند. خلفاء، فرماندهان نظامی و امیران هم دارای طبیبان خاص بودند. حتی شفاخانه هایی برای تداوی و معالجه زندانیان هم وجود داشت طوریکه طبیبان ویژه زندانیان روزانه برای تداوی بیماران زندانی پرداخته و داروهای مورد نیاز را برایشان می دادند. از جمله توصیه هائیکه وزیر علی ابن عیسی ابن جراج برای سنان ابن ثابت رئیس طبیبان بغداد نمود این بود که گفت:« در بارۀ زندانیان فکر کردم و به این نتیجه رسیدم که شمار زیادی از آنها در وضعیت بسیار ناگواری بسر می برند که باعث ابتلای آنها به امراض مختلف میگردد؛ لذا مناسب دیدم تا طبیبان ویژه ای برای زندانیان تعیین کنید و داروهای مورد نیازشان را بفرستید».
همچنان مراکز کمک های اولیه نزدیک مساجد و اماکن عمومی ایجاد گردیده بود. مقریزی میگوید:« ابن طولون، زمانیکه مسجد مشهورش در مصر را بنا کرد در عقب آن دواخانۀ ایجاد کرد و در آن تمام داروهای مورد نیاز یافت می شدکه چندین خدمتگار و یک طبیب در آنجا ایفای وظیفه می کردند و تمام نمازگزاران را که به امراض مختلف مبتلا می بودند معاینه کرده و دوای مورد ضرورت را برایشان می دادند».
شفاخانه های عمومی که دروازه های شان به روی همگان باز بود، در تمام شهرها وجود داشت. این شفاخانه ها به دو بخش ذکور و اناث تقسیم می شدند که هر بخش دارای سالن پذیرائی بود که هرکدام مخصوص نوعی از امراض بود. مثلاً برخی برای امراض داخلی و برخی برای بیماری های چشم و برخی ویژۀ ارتپدی و برخی مخصوص امراض عقلی و عصبی بود. بخش امراض داخله هم دارای اتاق های گوناگون بود. مثلاً اتاق اسهال، اتاق رژیم غذایی و دیگر اتاق ها. و هر بخش تحت ریاست یکي از طبیبان فعالیت می نمود. مثلاً امراض باطنی زیر نظر یک رئیس و ارتپدی تحت نظر رئیس دیگر و امراض چشم زیر نظر رئیس دیگر که هر بخش دارای رئیس عمومی بود و به لقب (ساعور) یاد می شد. و ساعور لقب رئیس طبیبان در شفاخانه ها بود. طبیبان هرکدام در اوقات معینی و در سالن ویژۀ خود، بیماران را معالجه می نمودند و در هر شفاخانه گروهی از جاروب کشان، پرستاران و… ایفای وظیفه می کردند که هرگروه دارای معاش و مستمری معین بودند و هر شفاخانه دارای دواخانه ای بود که در آن تمام انواع داروها و وسایل و لوازم طبی موجود بود.
این شفاخانه ها داراي سالن بزرگی بودندکه سرطبیب شفاخانه با دانشجویان آنجا نشسته و در پهلوی شان وسائل و کتاب های طبی می بود و هرگاه استادان به معالجۀ بیماران می پرداختند دانشجویان آنها را همراهی می نمودند و زمانیکه از معالجه فارغ می گردیدند گردهم نشسته به بحث و بررسی موضوعات مختلف طبی می پرداختند. اکثر اوقات، استادان، دانشجویان را همراه خویش بالای بستر مریض برده و درسهای علمی را عملاً مورد تطبیق قرار می دادند. چنانچه که امروز این روش در شفاخانه های متعلق به دانشکده های طب صورت می گیرد.
ابن ابی اصیبعه که از جمله فارغ التحصیلان شفاخانه نوری دمشق است می گوید: زمانیکه مهذب الدین و حکیم عمران از معالجه بیماران شفاخانه نوری فارغ می شدند من هم همراه شان می بودم و با شیخ رضی الدین رحبی می نشستم و از نزدیک کیفیت استدلالش بر امراض و چیزهایی را که برای بیماران توصیف می کرد و نسخه ای را که می نوشت همه را مشاهده می کردم و با ایشان پیرامون امراض و معالجۀ آنها به گفتگو می نشستم.
طبیبان تا زمانیکه امتحان پزشکی را موفقانه سپری نمی کردند، حق تداوی بیماران را نداشتند. و در بخش هایی که می خواستند تخصص بگیرند باید کتابی پیرامون آن بخش می نوشتند و یا یکی از کتاب های آن بخش را مورد شرح و تحقیق قرار می دادند سپس جلسه مناقشه دائر میشد و کتاب یا تحقیق، مورد بحث قرار می گرفت و سوالاتی هم پیرامون بخش تخصص آن شخص ایراد می نمودند. اگر شخص مذکور به تمام سوالات پاسخ می داد در آن صورت به عنوان طبیب می توانست کار کند.
درسال 319هـ که دوران خلافت مقتدر خلیفۀ عباسی بود، برخی از بیماران تحت معالجه وفات کردند، پس از تحقیقات ثابت شد که بعضی از طبیبان در معالجه آنها اشتباه کرده اند؛ لذا خلیفه دستور داد تا از تمام طبیبان بغداد مجددًا امتحان گرفته شود. سپس سنان بن ثابت، بزرگ طبیبان بغداد همه را امتحان گرفت که شمار شاملین امتحان در بغداد به هشتصد و شصت و چند نفر رسید. در حالیکه این ارقام شامل طبیبان مشهور و طبیبان خلیفه و طبیبان وزیران و امیران نمی شد.
قابل ذکر است که هر شفاخانه دارای کتابخانه ای بود که در آن کتاب های طب و علوم دیگر،که مورد نیاز طبیبان و دانشجویان بود به قدر کافی وجود داشت. مؤرخین می نویسندکه شفاخانه ابن طولون در قاهره دارای کتابخانه ای بود که حاوی بیشتر از صد هزار جلد كتاب در علوم دیگر بود.
سیستم ورود به شفاخانه ها، همگاني بود و هیچگونه فرقي میان ثروتمند و فقیر دور و نزدیک و نامدار و گمنام وجود نداشت. زمانیکه بیمار به شفاخانه مراجعه می کرد نخست در سالن خارجی معاینه سرپایی می شد اگر مبتلا به دردهای خفیف می بود برایش نسخه نوشته می شد و به دواخانه برای اخذ دوا مراجعه می کرد. و اگر وضع صحی اش بد می بود نخست نامش ثبت می شد و حمام داده می شد و کالاهایش کشیده شده و در مخزن ویژه نهاده می شد سپس تختی با رختخواب جدید برایش داده می شد و دارو و غذا مطابق وضعیت صحی اش تهیه می گردید. غذای بیماران شامل گوشت گوسفند، گاو، مرغ و پرندگان بود و علامت شفایابی مریض این بود که بتواند یک نان کامل را با یک مرغ کامل و در یک وقت صرف نماید. زمانیکه بیماران به مرحلۀ نقاهت می رسیدند به سالن ویژه برده شده تا اینکه کاملاًشفا می یافتند. و پس از شفایابی، لباس های جدید با مبلغی پول برای شان داده می شد تا بتوانند به کار بپردازند.
اتاق های شفاخانه ها دائماً پاک و نظیف می بود و در سالن های آنها خوبترین فرشها گسترانده می شد. و شفاخانه ها، دارای مسؤولین نظافت و بهداشت و همچنان دارای ناظرین مالی می بودند و بسا اوقات خلفاء و امیران خود به عیادت بیماران آمده و وضعیت آنها و چگونگی معامله با آنها را از نزدیک می دیدند.
به این ترتیب اکثریت قریب به اتفاق شفاخانه های جهان اسلام مجهز به سیستم بهداشتی کاملی بودند که به طور نمونه چهار شفاخانۀ مشهوری را که در چهار شهر از شهرهای اسلامی فعالیت میکردند ذکر می کنم:
1-شفاخانۀ عضدی بغداد: این شفاخانه را عضد الدوله بن بویه درسال 371هـ پس از اینکه فخرالرازی طبیب نامدار مسلمان جای آنرا انتخاب کرد، تأسیس نمود؛ طوریکه برای انتخاب جای آن فخر الرازی چهار قطعه گوشت را در چهار ناحیۀ بغداد و در شب نهاد، بامدادان تمام گوشتها را جمع کرد و جای همان گوشتی را که متعفن نشده بود مکان شفاخانه انتخاب کرد، که بعدها شفاخانه در همانجا ایجاد شد و اموال زیادی بالایش به مصرف رسید و بیست و چهار طبیب برای خدمت به مردم استخدام گردید و تمام نیازمندیهای شفاخانه از قبیل کتابخانه، دواخانه،مخازن و آشپزخانه در پهلوی آن مهیا گردید. 
در سال 449هـ به دستور خلیفه قائم بامرالله این شفاخانه مجددًا بازسازی شد و دواهای مورد نیاز بیماران و دواهای کمیاب وگرانبها، فرش، لحاف،عطر و وسائل رفاه بیماران تهیه گردید. وطبیبان و خادمان زیادی برای خدمت به بیماران جذب گردیدند و پاسبانان زیادی برای تأمین امنیت شفاخانه استخدام شدند و برای رعایت بهداشت و نظافت، حمام ها ایجاد گردید.
شفاخانۀ عضدی دارای باغی بود که در آن انواع میوه ها و سبزیجات موجود بود. و طبیبان در این شفاخانه بیست و چهار ساعت به طور نوبت درخدمت بیماران بودند.
2-شفاخانۀ نوری در دمشق: این شفاخانه را سلطان عادل نور الدین شهید درسال 549 هـ از پول فدیۀ یکی از پادشاهان فرنگ، تأسيس کرد كه در زمان خود از نیکوترین و زیباترین شفاخانه ها محسوب می گردید. 
جالب اینکه این شفاخانه مخصوص فقراء و تهیدستان بود و اگر ثروتمندان به داروهای آن نیاز پیدا میکردند در آن صورت برای شان داده می شد. جهانگرد مشهور جبیر اندلسی در سال 580 هـ داخل این شفاخانه شده و اهتمام و توجۀ طبیبان به بیماران و تهیۀ داروها و غذاهای مناسب حال مریضان را ستوده است. در این شفاخانه بخش خاصی برای امراض عقلی و عصبی اختصاص داده شده بود که در آن دیوانگان را با زنجیرها نگهداری می کردند و به معالجه و غذای آنها توجه جدی می نمودند. مؤرخین می نویسند که در سال 831 هـ یک اعجمی که از اهل فضل و ذوق و ظرافت بود به دمشق آمد. وقتی داخل شفاخانه نوری گردید طبیبان زیادی را دید که اهتمام و توجه زایدالوصفی برای بیماران دارند و در آنجا انواع غذاها، چیزهای کمیاب و لطیف پیدا می شد. این شخص خواست طبیبان را امتحان کند لذا خود را به بیماری انداخت و سه روز آنجا ماند. رئیس طبیبان آمد تا ایشان را معاینه کند همین که نبضش را گرفت دید که این شخص مریض نیست و می خواهد طبیبان را بیازماید، همین بود که طبیب بهترین غذاها و میوه ها را برایش سفارش کرد و پس از سه روز در کاغذی نوشت که: مهمانی تو نزد ما سه روز بود… اعجمی دانست که طبیبان از هدفش اطلاع حاصل نموده اند و چند روزی او را به حیث مهمان پذیرفته اند.
این شفاخانه تا سال 1317هـ فعالیت می کرد تا اینکه شفاخانه (غرباء)تأسیس شد كه تحت نظر دانشکدۀ طب دانشگاه سوریه فعالیت می کرد. زمانیکه این شفاخانه ایجاد گردید شفاخانۀ نوری دروازه هایش بسته شد و بعدها ساختمان آن را مدرسه ساختند.
3-شفاخانۀ منصوری: این شفاخانه به نام شفاخانۀ قلاوون یاد می شد. که در اصل، خانۀ یکی از امیران بود و منصور سیف الدین قلاوون که در سال 683هـ آن را شفاخانه ساخته و بیشتر از هزار درهم را سالانه وقف آن کرد و در پهلوی آن مسجد، مدرسه و دارالایتام بناء نمود. مؤرخین می نویسند: زمانیکه منصور قلاوون کمر غزا با رومیان را در زمان ظاهر بیبرس در سال 1275م بست و به قصد غزا حرکت کرد در دمشق به بیماری سختی مبتلا گردید، طبیبان او را با داروهای شفاخانه (نوری) معالجه کردند و او از بیماری شفا یافت. وقتیکه کاملاً صحتمند گردید به سوی شفاخانۀ نوری حرکت کرده و آن را از نزدیک مشاهده کرد و مایۀ تعجبش گردید و نذر کرد که اگر خداوند او را پادشاه سازد مانند این شفاخانه آباد خواهد کرد. زمانیکه خداوند او را پادشاهی نصیب کرد برای وفا به نذر خویش خانۀیکی از امیران را خریده و شفاخانه ساخت که در ترتیب و تنظیم، یگانۀ روزگارش بود؛ طوریکه هرکس بدون تبعیض در آن وارده شده و تداوی میگردید و هرگاه بیمار، شفا می یافت برایش یک جوره لباس داده می شد و اگر بیمار فوت می کرد شفاخانه، او را تجهیز، تکفین و دفن می نمود. و در اين شفاخانه، طبیبانی در بخش های مختلف به فعالیت می پرداختند و در پهلوی طبیبان، خدمتگاران و پرستاران زیادی برای تنظیف، ترتیب و خدمت برای بیماران کار می کردند. همچنان برای هر مریض یک تخت خواب با اسباب و لوازم کافی تهیه شده و دو نفر خدمتگار گماشته می شد. و برای هرگروه از بیماران جاهای ویژه ای در نظر گرفته شده بود و برای رئیس طبیبان هم جایی مهیا گردیده بود تا در آن جا نشسته و به تدریس شاگردان خویش بپردازد. از جمله خوبی ها و زیبایی های این شفاخانه این بود که داروها، تنها برای مریضان داخل شفاخانه داده نمی شد بلکه برای مریضانی که در خانه های خویش بوده و نیاز به دارو داشتند، نیز داده می شد. بنا به قول طبیبان بخش چشم این شفاخانه، روزانه چهارده هزار نفر را معالجه می کردند و هیچکدام از بیماران شفا نمی یافت مگر اینکه یک دست لباس و پول برای خرج و نفقه اش داده می شد تا مجبور به کارهای سخت و طاقت فرسا نگردد.
از جمله خوبي های دیگر شفاخانه منصوری این بود که غذای مریضان را در ظرف خاصی گذاشته وکاملاً می پوشانیدند و برای هر یک از بیماران به تنهایی می دادند. و درین شفاخانه برای بیمارانی که شب خوابشان نمی برد سالن ویژه ای ساخته بودند تا در آن نشسته و به آهنگ های طرب انگیز گوش دهند و یا قصه گویان برایشان قصه سرایی نمایند. و برای کسانی که نو از بیماری شفا یافته بودند حکایت های خنده آور را تمثیل می کردند و یا به رقص های محلی می پرداختند. و موذنان مسجد شفاخانه، دو ساعت پیش از صبح صادق، آذان می دادند سپس ترانه های نغز و دل انگیز را با صدای دلنشین زمزمه می کردند، تا درد بیمارانی را که از بی خوابی خسته و مانده بودند تخفیف بخشند. این روش و عادت تا زمان هجوم فرانسوی ها بالای مصر در سال 1798م ادامه داشت و دانشمندان فرانسوی آن را دیدند و در کتاب های خویش از آن یاد کرده اند.
قسم به خدا که این ها بیانگر نهایت بشردوستی و انسانگرایی تمدن اسلامی است که جهان نوین جز در عصر کنونی به گوشه هایی از آن آشنایی حاصل نکرده است.
ذکر این موضوعات مرا به یاد حکایتی می اندازد که آن را در شهر طرابلس شنیدم. حکایت این است که شخصی محصول وقفی را برای دو نفر تخصیص داده بود تا روزانه به شفاخانه ها بروند و با بیماران با صدای نرم و آرام صحبت کرده و وضعیت صحی شان را خوب توصیف کنند تا با اینگونه تلقین ها وضعیت بیماران بهبود یابد!
4- شفاخانۀ مراکش: این شفاخانه را امیر المؤمنین منصور ابویوسف از پادشاهان موحد مغرب زمین بنا کرده است. و ساحۀ آن را در مناسب ترین جای در مراکش انتخاب نمود و معماران را دستور داد تا با زیباترین صورت آن را بنا کنند و از تمام انواع درختان در آنجا غرس نموده و آب فراوانی در صحن آن جاری ساخت که به تمام خانه ها می رسید. بر علاوه از آن، چهار استخر بزرگ ساخت که در میان آنها یک استخر مرمرین سفید ایجاد نمود. سپس دستور داد تا شفاخانه را با فرشهای گرانبها مزین سازند و داروسازان بسیاری را گماشت تا داروهای مورد نیاز بیماران را بسازند و برای بیماران لباس های شبانه و روزانه در فصل های زمستان و تابستان تهیه کنند. و هرگاه مریضی شفا می یافت اگر تهیدست می بود پولی برایش داده می شد تا زندگی خود را سر و سامان بخشد اما از ثروتمندان هیچگونه پولی گرفته نمی شد. و خدمات صحی این شفاخانه منحصر به گروه و طبقۀ معینی نبود بلکه هر کس در مراکش بیمار می شد به این شفاخانه آورده می شد تا شفا یابد. امیر المؤمنین منصور در روزهای جمعه به شفاخانه می آمد و بیماران را عیادت می کرد و از احوال و معامله طبیبان و پرستاران با مریضان می پرسید.
این ها چهار نمونه از صدها شفاخانۀ موجود در شرق و غرب جهان اسلام بود که خدمت خوانندگان گرامی تقدیم کردم. آن هم در زمانی که اروپا در تاریکی های جهل و بی سوادی بسر می برد و هیچگونه آشنایی با اینگونه شفاخانه هایی که در منتهای از عطوفت انسانی و نظم و ترتیب و پاکی و نظافت قرار داشتند، نداشت. بیایید به سخن شرق شناس نامدار آلمانی آقای (ماکس مایرهوف) گوش دهیم که وضعیت شفاخانه های اروپا را در زمانیکه شفاخانه ها، در سایۀ تمدن اسلامی در قله ای از شگوفایی قرار داشتند چگونه توصیف و ارزیابی می کند. دکتر ماکس می گوید:«شفاخانه ها و سیستم بهداشت در شهرهای اسلامی در گذشته ها، الآن برای ما درس تلخی می دهد که نمی توانیم اندازه آن را تشخیص دهیم جز اینکه یک مقایسه کوچکی میان شفاخانه ها در کشورهای اسلامی و شفاخانه ها در اروپای آن زمان نماییم».
سه قرن پیش از امروز، اروپایی ها به نام شفاخانه های عمومی چیزی را نمی شناختند و اگر مبالغه نکنیم می توانیم بگوییم که تا قرن هژدهم (1710م) در اروپا بیماران در خانه های شان معالجه می شدند و یا به خانه های ویژه برده می شدند تا معالجه گردند، و آن خانه ها مأوی و پناهگاه بیماران و درماندگان بود. و صادقترین نمونۀ آن شفاخانه ها،شفاخانه (اوتیل دیو) پاریس می باشد که از جملۀ بزرگترین شفاخانه ها در آن عصر محسوب می گردید و هریک از ماکس، توردو وتینون آن را چنین توصیف کرده اند:« شفاخانه (اوتیل دیو) دارای 1200 تخت می باشد که 486 تخت آن یک نفری و ما بقی – که اندازه هر تخت آن بیشتر از پنج قدم نیست- در سه تا شش مریض بر سر آن بسر می برند. اتاق های عمومی آن تاریک، بدبو و مرطوب است و هیچ منفذی برای تبدیل هوا در آن وجود ندارد و همیشه در حدود هشتصد مریض بر روی توده های خاک یکی بالای دیگر در وضعیت ناگواری بسر می برند. و در یک تخت خواب متوسط، چهار تا شش بیمار در پهلوی همدیگر قرار دارند؛ طوریکه پای یکی بر سر دیگر می باشد. کودکان، در پهلوی پیر مردان و زنان، در پهلوی آنها قرار دارند. زنی در حالت زایمان همراه با کودکی مبتلا به بیماری تیفوس بر سر یک تخت خوابیده اند و در پهلوی اینها مریضی مبتلا به بیماری جلدی قرار دارد که با ناخن های خون چکانش بدن خود را می خارد و از زخم های آن خون و ریم بر سر پوشش تختها می ریزد. غذای بیماران بدترین غذاها است و در فاصله های دور و غیر منظم توزیع می گردد. راهبه ها برای جلب و هدایت بیماران منافق با آنها محبت کرده و غذاهای چرب و شرینی ها و شراب ها را برای آنها می دهند. در حالیکه برخی از آنها نیاز شدید به پرهیز از اینگونه غذاها دارند. و زمانیکه اینگونه غذاها به آنها داده می شود بسیاری از آنها از اثر سوء هاضمه به هلاکت می رسند و برخی دیگر، از اثر گرسنگی فوت می کنند. دروازه های شفاخانه همیشه بر روی همگان باز است و این خود باعث انتشار امراض ساری میگردد. در ارتباط به غذای بیماران باید گفت: اگر افراد خیرخواه برای آنها چیزی ندهند تمام آنها از گرسنگی به هلاکت می رسند چنانچه گاهی از اثر بدهضمی و نشۀ بسیار،برخی از آنها جان خود را از دست می دهند. فرش های شفاخانه پر از جانداران موذی است و تحمل هوای بدبوی اتاقها از توان خارج است. و هرگاه خادمان یا پرستاران بخواهند داخل اتاق ها شوند مجبور اند تا اسفنج را با سرکه، تر کرده و بر بینی خود نهاده سپس داخل اتاق ها گردند. نعش مرده ها علی الاقل بیست و چهار ساعت بر تخت مشترک بیماران باقی می ماند وگاهی نعش در اثر دیر ماندن، بدبو و یا تکه تکه می شود و از شدت تعفن جنازه ها، نزدیک می شود که بیماران عقل و رشد خود را از دست بدهند»..
این یک مقایسۀ کوچکی میان وضعیت شفاخانه های مسلمانان در زمان حاکمیت تمدن اسلامی و وضعیت شفاخانه های غربی در آن زمان بود. و این خود دال بر انحطاط علمی و جهل و نادانی غربیها به اصول و مبانی صحت عامه است. که با مراجعه به کتاب (الاعتبار) تأليف اسامه بن منقذ می توانیم بیشتر به جهل و نادانی این قوم به علم طب و به جهل طبیبان شان در این زمینه پی بریم. اسامه بن منقذ می نویسد:« از عجائب طبابت های فرنگی ها این است که حاکم المنیطره به عموی من نامه فرستاد و از او خواست تا طبیبی را برای معالجه و تداوی یارانش که به امراض مختلف دچار بودند بفرستد. عمویم (ثابت) را که یک طبیب نصرانی بود بسوی آنها فرستاد. ثابت ده روز کامل غایب بود، پس از ده روز آمد عمویم برایش گفت: چقدر زود بیماران را تداوی کردی. ثابت سرگذشت خود را چنین بیان کرده و گفت: یکی از اشراف را نزد من آوردند که در پایش دمله بر آمده بود. من آن را پانسمان کردم و سر دمله باز شد و رو به بهبودی گذاشت. و زنی را آوردند که به خشکی دچار بود، او را گرم کردم تا مزاجش متعادل گردد. سپس طبیب فرنگی ای آمد و با اشاره به من گفت: (که این ها چیزی را نمی دانند) سپس رو به آن شخصی که پایش دمله داشت کرد وگفت: کدام یک برایت بهتر و محبوبتر است اینکه با یک پا زندگی کنی یا اینکه با دو پا بمیری؟ جوان گفت: میخواهم با یک پا زندگی کنم. طبیب فرنگی دستور داد تا جوانی قوی و تبری تیز برای علاج بیماری این جوان آماده کنند. جوانی با تبر تیزش حاضر گردید، من هم صحنه را از نزدیک مشاهده می کردم. طبیب فرنگی ساق جوان را برکندۀ چوب نهاد و برای جوان تبر دار، دستور داد تا یک ضربه قوی بر آن وارد کند، جوان دستور را اجرا کرد و ضربۀ سختی وارد نمود اما پای جوان بيمار قطع نشد. دوباره زد .. با ضربۀ دوم مغز ساق بیرون ریخت و جوان بيمار مرد.. سپس به تداوی زن پرداخت و او را در آب جوش فرو برد و او هم هلاک گردید».
می خواهم توجه خوانندگان گرامی را به نتائجی که پس از این مقایسه ها رسیدم، جلب کنم. مسلمانان نه قرن پیشتر از غربیها به تنظیم و ترتیب شفاخانه ها پرداختند. شفاخانه های مسلمانان بر اساس عاطفۀ انسانی که در تاریخ نظیر نداشت، استوار بود. مسلمانان از سابقه دارترین ملت هایی بودند که برای تسکین و تخفیف آلام بیماران، از موسیقی و ادبیات خنده آور و تلقین مثبت استفاده کردند. مسلمانان در تحقق تضامن اجتماعی به حدی پیش رفتند که تا به امروز غربیها به آن نرسیده اند طوریکه بیماران در تمام شفاخانه ها، رایگان معالجه می شدند و حتی برای تهیدستانی که در مرحله نقاهت قرار داشتند پول می دادند تا مجبور به کارکردن تا زمان صحت یابی کامل، نشوند.
واقعا این ها همه گرایش های بشر دوستانه ای بود که مسلمانان در زمان زعامت و رهبری خود به آن دست یافتند. اما امروز تاسف آور است که مسلمانان در کجا اند؟ و غربیها به کجا رسیده اند؟

بحث در مورد'شفاخانه ها و اکادمی های طبی در تمدن اسلامی'

نظریات خود را بنوسید

نظریات خود را باره این مقاله با ما شریک کنید

نظر شما قابل قدر است