ورشكستگی تمدن غرب

ورشكستگی تمدن غرب
  • 1400/9/25
  • مهران موحد
  • 15:51:26
اشتراک گزاری:

ورشكستگی تمدن غرب


نويسنده: دوكتور مصطفىٰ سباعى متفكر و پژوهشگر نامدار سورى
مترجم : مهران موحد

سپاس و ستایش پروردگار عالمیان را و درود و سلام بی پایان بر بنیانگذار عظیم ترین تمدن تاریخ بشریت، حضرت محمد صلی الله علیه وسلم و درود و سلام برآل و اصحابش باد همانهایی که تمدن نونهال اسلامي را با خون خویش آبیاری نموده و بارور ساختند. و هر انسانیکه از نعمت های این تمدن بهره می گیرد یقیناً که اجر و پاداشش تا روز قیامت برای این رادمردان تاریخ خواهد رسید.
هرچند درین عصر و زمان ترقی و پیشرفت های مادی و اکتشافات علمی چشم جهانیان را خیره کرده و در هیچ برهه ای از تاریخ بشر، پیشرفتی بسان امروز در زمینه های علمی دیده نشده بود، لكن هنوز هم دانشمندان جامعه شناسی، روان شناسی و طب نتوانسته اند در برابر بسياري از بیماری های روحی و روانی ای که روز به روز در غرب رو به افزایش است،کاری کنند. و امروز بر سراسر جهان بشریت، فضایی از اضطراب و دلهره و ترس حاکم گردیده و حتی در کشورهای پیشرفته دنیا هم لذت پیشرفت و رفاه و آسایش و آرامشی را که تمدن مادی غرب به ارمغان آورده بود از آنها سلب نموده است. همان آرامشی را که دانشمندان و علماي قرون گذشته برای زندگی سعادتمندانه بشری آرزو می نمودند.
درجهان امروز هرقدر وسائل رفاه و آرامش بیشتر می شود به همان اندازه اضطراب و دلهره و آشفتگی انسان، رو به افزایش می نهد، میزان بیماریهای روانی درکشورهای مرفه، بالاتر ازکشورهای عقب مانده تراست. آمارهایی که توسط ایالات متحدۀ امریکا درین خصوص منتشر شده خود بیانگر این واقعیت می باشد.
دلهره و آشفتگی ای که دامنگیر مردم در غرب گردیده تنها به خاطر جنگ های اول و دوم جهانی نبوده و احتمال جنگ سوم جهانی نیز تاثیری در این امر، ندارد. بلکه همۀ اضطراب های روحی و فشار های روانی حاکم بر اجتماع غرب، ناشی از فضایی است که تمدن مادی غرب مهیا ساخته است.
همچنان این آشفتگی واضطراب به اثر استعمار هم به وجود نیامده گرچه وجود استعمار خود موجد دلهره و اضطراب زیادی بر ملت های مستضعف می باشد. لکن این اضطراب دامنگیر خود ملت های استعمارگر نیز شده است. خودکشی های بسیاری که در میان ملت های متمدن امروز بوقوع می پیوندند شاهد این موضوع است. جالب تر این که گراف خودکشی ها درکشورهای مرفه تر،که از نگاه معیشتی در سطح بالاتری قرار دارند، بالاتر از دیگران می باشد. و این خود نشان میدهدکه انسان غربی برخوردار از مواهب تمدن امروز، از زندگی ماشینی و تجملی خسته شده و می خواهد به زودی آن را خاتمه دهد.
آشفتگی و اضطراب و انحرافات اخلاقی در غرب به درجه ای رسیده که حتی پدران و مادران سالخورده نیز در بیم و هراس وتجاوز بسر می برند و زندگی شان مملوء از اضطراب وآشفتگی ای است که فرآورد تمدن غربی و نتیجۀ اصول و مبانی فلسفۀ حاکم بر غرب، می باشد.
واقعیت اين است كه تمدن غربی به اساس تقليد از مظاهر تمدن اسلامی از طریق ارتباط با مدارس و اکادمی های اسلامی در اندلس و مناطق دیگر به وجود آمده بود و درگذشته ها نيز دانشجویان غربی فلسفه و کتاب های یونانی را که مورد توجه دانشمندان و فلاسفۀ اسلامی بود، از آنها یاد گرفته و با وجود مخالفت های کلیسا آن را به غرب رساندند و ذهن غربیها را نیز بازکرده و آنها را به حقایق علمی بزرگی هدايت كرده اند. لکن به دلیل اینکه یافته های علمی جدید آنروز مخالف تعالیم و معارف کلیسا بود و کشمکش های زیادی را میان علماء و رجال کلیسا بوجود آورد و تا مدت های طولانی ادامه یافت، علماء به بهانه های مختلفی مورد شکنجه و آزار و اذیت و تکفیر کلیسا قرار گرفتند، سر انجام هرچند این کشمکش ها به نفع علماء به پایان رسید اما این نهضت را از مسیر اصلی و اصول روحانی آن منحرف ساخته و در نهایت با دو خوی و خصلت زیر پدید آمده و استوار گردید:
1- خوی و خصلت یونانی که مادی و بت پرستی می باشد
2- خوی و خصلت دین ستیزی.
تمام افکار و آراء اندایشمندان غربی که در قرن هژدهم و نوزدهم بوجود آمده و به خورد تشنگان علم و دانش داده شده، در سایۀ اینگونه اندیشه ها بوده است؛ زیرا که تمام مذاهب فلسفی و اخلاقی ای که در غرب پدید آمده و رشد وگسترش نموده اند ریشه در این خصوصیت دارند.
اساسی که تمدن غرب بر آن استوار است اساس مادیت است و از روحانیت و معنويت دین و تعالیم ارزشمند و تأثیر آن بر افراد و ملت ها، فرسنگ ها فاصله دارد.
امروز دین در غرب تاثیر معنوی خود را از دست داده است و غربیها هم اکنون خطرات دوری از دین را کاملاً احساس کرده و متفکران و اندیشمندان متعهد شان در تلاش اند تا دو باره روحانیت دینی از دست رفتۀ شان را تلافی کنند. اما متأسفانه که این فرصت را از دست داده اند و اکنون کارد به استخوان رسیده است.
یکی از برجستگی های ادیان سماوی بویژه اسلام این است که دردها و رنجها و سختی های زندگی را تخفیف داده و برای انسان آرامش روحی و روانی فراهم ساخته و افسارگسیختۀ غرایز و شهوات را تعادل بخشیده و در حد اعتدال نگه می دارد.
اما انسان غربی ای که از اینگونه تعالیم نجاتبخش بدور مانده است در حقیقت ظلم و جفائی است که به خود کرده است! زمانیکه غربیها دین را از صحنۀ زندگی بدور کشیدند بهترین وسیله ای را که در درون افراد و ملت ها آرزو، امید، عزیمت، شجاعت و رحمت را زنده نگه می داشت، از دست دادند.
اینک من نمی خواهم پیرامون تمدن غربی و دینی که کلیسا مردم را به آن دعوت می کرد قضاوتی کنم. فقط میخواهم به ورشکستگی تمدن غربی و ناکامی آن در ایجاد آرامش درونی و سعادتمند ساختن انسانها اشاره کنم.
تمدن غربی زمانیکه به دور از دین و تعالیم آن حرکت خود را شروع کرد در ابتداء به این باور بود که می تواند این راه را بدون دین و تعالیم حیات بخش آن طی کند اما سر انجام به ناکامی خویش پی برده و نقش دین را در ایجاد آرامش درونی برای انسانها درک کرد. امروز همکاری و همآهنگی زیادی که میان کلیسا و بسیاری از حکومت های غربی دیده می شود ناشی از همین دیدگاه بوده و می خواهند تا ازین طریق بتوانند بحران روحی آدمیان را کاهش بخشند.
این واقعیت را زمانیکه به بسیاری ازکشورهای غربی سفرکردم از نزدیک دیدم ولمس کردم که با ابزارها و وسائل مختلف می خواهند مصیبتی را که تمدن نوین به ایشان به ارمغان آورده کاهش داده و فرزندان خویش را نجات دهند. کسانی که به سویس سفرکرده باشند می بینند که کلیسا جمعی از مسیحیان را گردهم جمع کرده وگروهی به نام (سپاه صلح) ایجاد نموده که متشکل از جوانان، پسر و دختر وکودکان و پیرمردان می باشد. اینها روزهای یکشنبه در میدانها و پارک ها به گردش آمده و باموسیقی دلنواز و باصدای خوش، ترانه های کلیسا را زمزمه می کنند تا مگر کسانی پیدا شوند تا گرد آنها جمع شده و به زمزمه های شان گوش فرا دهند.
درپایتخت انگلستان(لندن)کسانیکه باغ (هایدپارک) را ديده و در روزهای یکشنبه به انجا رفته اند، حتماً مشاهده كرده اند که حلقه های کوچک سخنرانی راه اندازی شده و آزادانه در آنجا به سخنرانی می پردازند و از جملۀ سخنرانان، واعظین کلیسا اند که می کوشند با روش های خیلی موثر، افراد زیادی از مردم را به خود جذب کنند. همچنان واعظان کلیسا در اماکن عمومی به ویژه حول سینماها حضور پیدا کرده و مردم را وعظ و نصیحت کرده و حقایق دینی را برای شان بیان می دارند. من خودم در یکی از شب ها، شخصی را دیدم که به دروازۀ ورودی سینما ایستاده و مراجعین را نصیحت میکرد و از حضور در همچو اماکنی که به اخلاق صدمه می رساند، منع شان می نمود. و باتمام توان می کوشید تا مردم را از رفتن به سینما منع نموده و در حضور پلیس باصدای بلند که همه آن را می شنیدند وعظ و نصیحت می کرد. علی رغم اینکه کسی مانع کارش نمی شد لکن من هیچکس را ندیدم که از سخنان وی متأثر شده و از رفتن به سینما صرف نظرکند!..
همین حالا در امریکا و اروپا هرکلیسا باشگاهی دارد که جوانان دختر و پسر در مناسبت های مختلف در آنجا جمع شده و به رقص و پایکوبی و میخوارگی می پردازند. من به یکی ازین باشگاه ها که جزء ساختمان کلیسا بود رفتم و دیدم که در آنجا جز میگساری و رقص و بازی چیز دیگری نیست. از مدیر باشگاه که از درآمد و فعالیت های باشگاه برایم می گفت پرسیدم: که آیا شما وعظ و نصیحتی برای مراجعین باشگاه تان می کنید؟ در پاسخ گفت: نخیر، گفتم کلیسا از مصرف بالای این باشگاه چه سودی می برد درحالیکه وضعیت این باشگاه با باشگاه های دیگر فرقی ندارد؟ در پاسخ گفت: برای کلیسا همین کافیست که این جوانان درین باشگاه حضور به هم برسانند و باعبور از صحن کلیسا، فقط یادی ازکلیسا و تعالیمش نمایند!..
در برخی ازکشورهای اروپائی زمانیکه یک مسافر به یکی از هوتل ها فرود می آید در پهلوی رختخواب خود نسخۀ ازکتاب مقدس را می یابد که از طرف جمعیت دوستان کتاب مقدس به عنوان هدیه آورده شده است تا مسافر هر لحظه ای که فرصت می یابد پیش یا بعد از خواب یا…کلماتی چند از این کتاب را بخواند و دین و عقیده خویش را به یاد آورد.
در بسیاری ازکشورهای اروپایی جمعیت هایی به نام (دانشجویان مسیحی) هستندکه انجمن های هفته وار دارند و درآن گرد هم جمع می شوند و یکی از رجال کلیسا در آن سخنرانی کرده و حقائق اصول دین را برایشان بیان می دارد، و اگر دانشجویان دیگری هم علاقه داشته باشند می توانند در جلسه شرکت کرده و پیرامون موضوعات مورد بحث، به گفتگو بنشینند.
درکشور آلمان، حکومت از مردم این سرزمین مالیات ویژه ای به نام کلیسا می گیرد تا بتواند کلیسا را در برنامه های تبشیری اش کمک کند. من خود در بیمارستان دانشگاه (کولون) کشور آلمان بودم و در برابر تخت خوابم صلیب برنزی بزرگی آویخته شده بود و همينطور در تمام اتاق های اداری و اتاق های دکترها صلیب ها را آویخته بودند. من از سرّ این عمل پرسیدم برایم گفتند: این صلیب های برنزی که می بینی از مظاهر فعالیت های کلیسا است تا مردم را به سوی دین متوجه سازد، با وجود اینکه بیمارستان متعلق به دانشگاه بود و ارتباط مستقیمی هم به کلیسا نداشت.
و فیلم های دینی ای را هم که درین اواخر هالیود ساخته و به نمایش می گزارد خود جای تأمل دارد.
بسیاری از ما از جمعیتی به نام (اخلاقگراها) که در سراسر اروپا پراکنده اند چیزهایی شنیده ایم. اعضای این جمعیت دیدارهایی از بعضی کشورهای خاورمیانه و خاور دور داشتندکه به قاهره هم آمده بودند و من هم مقر آنها را در سویس نزدیک (لوزان) دیدم. این جمعیت ظاهراً به اخلاق، فضیلت، رحمت و عدالت دعوت می نمایند!..
البته این ها شمه ای از مظاهر کاروفعالیت های دینی و اخلاقی جدید، در کشورهای اروپایی می باشندکه خود بیانگر این است که غربیها می خواهند برای تخفیف آسیب های مدنیت مادی شان دست به دامن دین دراز کنند، لکن حالا دیگر دیر شده و عنان از دست علماي دین و اخلاق اروپا و غرب در رفته است و روز به روز مصیبت ها افزایش می یابد تا اینکه سرانجام، زمان سقوط طبیعی این تمدن فرارسد.
شاید یکی از اسباب و علل گرایش اروپایی ها به دین، ترس شان از انتشار وگسترش کمونیزم باشد اما دینی که آنها به آن معتقد اند بسیار ضعیف و لاغرتر از آن است که بتواند در برابر هجوم افکار کمونیستی در غرب بایستد. پس لابد چارۀ دیگری سنجید و چارۀ جز تدابیر اجتماعی و اقتصادی نخواهد بود تا بشود در برابر این غول استادگی صورت بگیرد، چرا که اندیشۀ غربی، اندیشه مادیست و جز ماده به چیز دیگری باور ندارد و راه برون رفت از این مشکلات هم باید مادی باشد تا نتیجۀ مطلوبی به دست آید.
نگران کننده تر اینکه کمونیزم خود فرزند نا خلف تمدن غربی بوده و از اندیشۀ مادیت تمدن غرب الهام می گیرد که باعث مشکلات روحی و روانی و….دوری از خدا شده است.
فلسفۀ مارکس و انگلز هم كه در قرن هژدهم پدید آمدند جز افزایش مشکلات انسانها کار دیگری نکرده اند. فاصله میان انسان و اطمینان روحی و روانی او را زیاد کرده و از انسان، عقیدۀ ایمان به خدا و روز آخرت را گرفته و اعتماد بر ارزش های اخلاقی ای که از ابتدای خلقت تا به امروز انسانها به آنها مأنوس بودند و به عنوان پناگاه تمام گروه ها محسوب می گردید، از آنان سلب کرده اند.
البته ناديده نبايد گرفت که کمونیزم پس از اینکه نخستین دولت خود را تأسیس کرد، عجالتًا توانست وضع معیشتی شهروندان خود را نسبت به گذشته بهبود بخشد لکن او هيچگاه نتوانست با فلسفه مادی اش پیروان خود را از انواع اضطراب و دلهره ها و ترس روانی و اجتماعی نجات دهد. نه تنها که این مشکلات را رفع نکرد بلکه آنها را بیشتر نمود. و اگر کسی انتقادی از سیاست های حکومت میکرد مصیر حتمی اش، زندان و اعدام، بود. و جالب اینکه ترس و هراس اعضای حزب کمونیست، نسبت به شهروندان عادی، از حکومت شان افزونتر بود. زیرا اعضای حزب کمونیست، یا اینکه چشم بسته تحت فرمان رهبری حزب، اوامر را اجرا می کردند و یا اینکه به جوقۀ اعدام سپرده می شدند.
فلسفه کمونیستی زمانیکه خدا و دین او را انکارکرد یقیناً آخرین وسیلۀ انسان را که در زمان ترس و اضطراب و مصیبت ها و تجاوزها به آن پناه می برد، از دستش گرفت.
دولت کمونیستی با حاکمیت دکتاتوری و ایجاد ترس و هراس در دل شهروندان خویش، مردمی به بار آورد که با حیوانات بی اراده و محروم از حق و عاری از تمام فضائل انسانی بیشتر شباهت داشتند تا انسانهای با فضیلتی که هر جامعۀ بزرگمنش می خواهد به آن دست یابد.
این چنین بود كه تمدن غربی با دو شاخۀ سرمایۀ داری و اشتراکی اش پدید آمده و مردم نیمی از جهان در سایۀ این تمدن مادی اطمینان، آرامش و فضائل بلند انسانی خویش را از دست دادند، طوریکه رفاه مادی جای فضائل انسانی راگرفت. رفاهی که برای رسیدن به آن باید تندتر قدم برداشت تا به آن دست یافت، و اگر جوینده به آن دست نیافت باید همۀ عمر خود را در بدبختی بسر برد و اگر هم به رفاه و آسایش دست یافت زندگی مملوء از اضطراب، دلهره و آشفتگی داشته باشد که سرانجام به خود کشی دست یازد!..
غربیها اخیراً به ورشکستگی تمدن شان از نگاه روحی و اخلاقی پی برده اند و بسیاری از ایشان برای پرکردن خلأ های روحی و روانی شان رو به سوی کشورهای شرق نموده اند تا شاید گمشدۀ خود را در این سرزمین ها دریافته و به انسانیت خود برگردند. به همین لحاظ است كه گاهی برخی از ایشان به اسلام مشرف می شوند، و گروهی هم بودایی شده و یا به بهاییت رو مي آورند. البته کسانی که به اسلام داخل می شوند دوگروه اند: گروهیکه قلباً به اسلام داخل می شوند وگروهی دیگر، تنها برای درمان مشکل روحی و وجدانی شان اسلام را می پذیرند.
شرق شناس انگلیسی اقای استاد ابوبکر که در قاهره مشرف به اسلام شده بود و استاد زبان انگلیسی در دانشگاه قاهره بود و الآن به حیث امانتدار بخش شرقی کتابخانه ملی در لندن ایفای وظیفه می کند، برای من در حالیکه اسباب مشرف شدنش به اسلام را بیان می کرد گفت: تمدن غربی عاری از شرف و زیبائی است!.. برایش گفتم: اینکه تمدن غربی عاری از شرف است من درین نقطه با شما موافقم!.. و اینکه شما فرمودید: تمدن غربی عاری از زیبائی است برای من توضیح دهیدکه چگونه این امر صحت دارد در حالیکه بسیاری از مردم مظهر تمام زیبائی ها اعم از زیبائی های طبیعت، زیبائی لباس، زیبائی شهرها، زیبائی خانه و زن را در تمدن غرب می دانند؟ ایشان در پاسخ گفتند: که تمدن غربی به همان میزانی که عاری از ارزشها و معنویت است به همان میزان از زیبائی های روح و فلسفۀ آفرینش انسان بدور است.
درتابستان 1956م درمسجد پاریس به مناسبت مولود نبی سخنرانی کردم، و در سخنرانیم پیرامون رسالت، مهربانی و عدالت اسلام صحبت نمودم وگفتم که چگونه مسلمانان در زمان حاکمیت شان بالای ملت های دیگر، شفقت، رحمت و عدالت را دستورالعمل خود قرار داده بودند. همچنان در ارتباط به جنگ در کشور الجزایر و حوادث خونیني که درین کشور صورت می گرفت که از بزرگترین فجائع تاریخ به حساب می آید، صحبت کردم. بعد از پایان خطبه به شخصی به نام مصطفی فالسان معرفی شدم و ایشان رومانی الاصل بودند و در گذشته به حیث قنسل کشور رومانیا در پاریس کار می کردند و پس از مشرف شدن به اسلام کار دیپلماتیک خود را ترک کرده و رهبری مجموعۀ از جوانان فرانسوی که تازه به اسلام مشرف شده بودند، را به عهده داشت. و از مسلمان شدن این مجموعه هم کسی اطلاع نداشت و هفته وار، با مجموعۀ خویش در خانه اش اجتماع داشتند و لباس های سفیدرنگ می پوشیدند و برخی از ایشان برای ذوق و زیبایی ریش خود را گذاشته بود و به تلاوت قرآن می پرداختند و در میان خود پیرامون اسلام به گفتگو می پرداختند. مصطفی فالسان برایم گفت: شنیدم که جناب عالی از رحمت و مهربانی اسلام و مسلمانان در زمان فتوحات شان صحبت می کردید و با اینگونه سخن ها می خواهید تهمت هایی را که غربیها به اسلام پیوند می دهند و آن را دینی معرفی می کنند که در فتوحات و جنگ های خویش از قساوت وبربریت استفاده کرده، می خواهید با این صحبت ها، تهمت های آنها را رد کنید. من برایت می گویم خود را در مشقت و تکلیف نیاندازید. هرامتی دارای اخلاقی است که به آن شناخته می شود و از بارزترین اخلاق غربیها نفاق در ادعای رحمت و مهربانی است!..
برخی از مسلمانان عرب، باگروهی از جوانان مسلمان فرانسوی پیرامون عظمت اسلام و همنوایی و همگامی آن با پیشرفت های جدید صحبت می کردند. شنونده اینگونه احساس می کرد که این ها گویا در یکی از کشورهای عربی صحبت می کنند و مخاطب های شان هم مشتاق پیشرفت و تقدم اند و خیلی پیرامون این موضوع به تفصیل سخن گفتند وگفتار شان به اینجا کشید که اسلام، مسلمانها را به آمادگی و تقویت نیرو و ساختن تانک ها و طیاره ها و… دعوت می کند. یکی از مسلمانان فرانسوی گفت: برادر عزیز! ما از تمدن غربی فرار کردیم بخاطر این بوده که این تمدن با جنگ ها و سلاح هایش اعصاب ما را به هم ریخته و انسانیت ما را به خاک یکسان نموده است و شهوات ما را توسط مادیاتش زنده و تقویه کرده است. ما از اینگونه تمدن بیزاریم برای ما از روحانیت اسلام که کرامت و شرافت انسانی در آن نهفته است، صحبت نمایید.
بانوی فرانسوی ای در پاریس زندگی می کرد که دورۀ تخصصی در امراض عصبي را میگذراند برایم گفت: من دختر فقیری هستم و خانواده ام پول ناچیزی برایم می فرستندکه حتی زندگی بخور و نمیر مرا هم تأمین نمی کند و این شهر، شهر تجاریست و پول زیادی برای زندگی كردن ضرورت است، با وجود آن شهر فاجریست که انسانها را مانند حیوانات درنده به بار می آورد با خود فکر کردم که در یکی از خانواده ها خدمت کنم تا با معاش آن زندگی خود را تأمین کنم و خواستم در یکی از خانوادهای شرقی مشغول کار شوم تا شاید در فضای مساعد روحی آن بتوانم انسانیت وکرامت خویش را حفظ کنم. با خانوادۀ هندی قرارداد بستم تا روزانه چند ساعتی نزد ایشان کار کنم. متأسفانه باید بگویم که گمشده خود را درین خانواده نیز نیافتم. آنها را دارای ارواح زشت و خالی از اخلاق دیدم!..
این بود نمونه های از علاقۀ غربیها به زندگی روحی و فرار از زندگی مادی شان تا بتوانند دردها، حیرت ها، و اضطراب هایی را که تمدن شان به ارمغان آورده آنها را با داروهای روحی درمان کنند. این مشکل آنقدر ملموس است که با سخن گفتن با هر غربی متوازن الفکر، با احساس و اخلاق می توان آن را درک کرد.
تمدن غربی نمایانگر مترقی ترین زندگی مادیست و زندگی مادی به تنهایی نمی تواند مردم را به خوشبختی برساند، لذا بشریت امروز نیاز به تمدن نوینی دارد که بتواند میان زندگی مادی مترقی و زندگی روحی مترقی توازن ایجاد کند و نگذارد که پله ای برپله دیگر غلبه حاصل کند. حال پرسش اصلی این است که آیا در جهان کنونی همچو تمدنی که بتواند پاسخگوی نیازهای دو بُعدی بشری باشد، وجود دارد؟ آیا امتی وجود دارد که نقش رهبریت چنین تمدنی را به عهده گیرد؟
در پاسخ باید گفت که تمدن غربی با اینکه الآن در اوجی از توانایی های مادی بسر می برد و مغرور و مفتون پیشرفت های مادی خویش است هرگز نمی تواند چنین نقشی را به عهده گیرد؛ زیرا این تمدن دیر یا زود از هم می پاشد و زمانیکه از هم پاشید تمام استعداد های رهبری را نيز از دست خواهد داد و هرگز قادر نخواهد بود تا جهان را به سوی امنیت و زندگی انسانی سوق دهد.
سوسیالست ها هم اهلیت رهبری تمدن نوین را ندارند، برای اینکه کمونيست ها بیشتر از دنیای سرمایه داری در زندگی مادی غوطه ورند، نه تنها که در زندگی مادی غرق اند بلکه با تمام قوت و نیرو، علیه اصول و ارزش های دینی و اخلاقی به مبارزه می پردازند و دنیای کمونیزم خود سهم بزرگی در افزایش بدبختی و مادیگرایی در جهان دارد به همين لحاظ به زودی روزی فرا خواهد رسيد که سقف تمدن مادی بر سر پیروان شرقی و غربی اش فرو ریزد.
دنیای شرق هم که دارای دیانت های بت پرستی روحی است، بسان تمدن غربی نمی تواند رهبری جهان را بدست گیرد بخاطر اینکه هرتمدنی با تکیه بر دانش و تفکر صحیح و دوری از خرافات و اوهام استوار می باشد. و دیانت های بت پرستی شرقی، در تضاد با این اصول و مبانی حرکت می کنند و روحانیتی که جهانیان در تمدن مورد انتظار خویش آرزو آن را دارند، همانا روحانیت مثبت و فعالی است که بتواند در ترقی و پیشرفت انسانها سهیم باشد. و روحانیت شرقی بت پرستی، هیچگاه چنین آمال و آرزوها را نمی تواند تحقق بخشد، برای اینکه روحانیت شرقی بت پرستی، روحانیت منفی ای است که از زندگی فرار می کند و توانایی تحمل مسؤولیت ها را در عرصه های اجتماع و فرهنگ و سیاست ندارد و به همین لحاظ به شکست مواجه می گردد؛ چرا که از دیدگاه این ادیان پیشرفت های مادی انسانها، پلیدی هایی هستند که باید در برابر آنها به جنگ پرداخت تا از شر آنها رهایی یافت.
باید گفت درین کرۀ خاکی به جز امت اسلامی هیچ امتی نمی تواند رهبری تمدن مورد انتظار را به عهده گرفته و پرچم آن را بدوش کشد آنهم به خاطر علل و اسبابی است که ذیلا ان را بیان می دارم:
نخست اینکه مسلمانها دارای مترقی ترین عقیده اند که با آن می توان در بناء تمدنها سهم فعالی داشته باشند و آن عقیده، همانا عقیدۀ کامل و خالص یکتاپرستی است. عقیدۀ علم و دانش است. عقیده ای است که برای عقل احترام قائل بوده و آن را درپی مجهولات می فرستد تا به معلومات دست یابد و آن عقیدۀ اخلاقی انسانگرای میانه روی است که از افراط و تفریط کاملاً بدور بوده و عقیده ای است که قانون وضع می کند و در چهار چوب وضع قوانین تمام مصلحت هاي فرد و اجتماع را در نظر گرفته و هیچگاهی مصالح فرد را قربانی جماعت نکرده و منافع جماعت را قربانی فرد نمی کند. بلکه در محدودۀ ارزش های عام انسانی به مصلحت همۀ ملت ها اندیشیده و فضائل ملت ها و ویژگیهای امت ها را در نظر گرفته و برای حفظ کرامت انسانی شان کار می کند.
دوم اینکه امت اسلامی دارای معنویات بسیار مثبت و سازنده ای است. معنویاتی كه با نيروي جنگی در جنگش و با کارگر در کارگاهش و با عالم در درس و تعلیمش و با فیلسوف در بحث و تحقیقش و با قاضی در دادگاهش و با موظف در وظیفه اش و با رئیس در ریاستش همراه و ملازم می باشد. و با انسان در همه حال همراه و همنوا بوده و همواره درپی تکامل انسان می باشد و او را از مرحلۀ به مرحلۀ دیگر سوق می دهد تاپله پله به ملاقات خدا برسد.
سوم اینکه امت اسلامی درگذشته توانست تمدن عظیم و زیبائی را ایجاد نماید، تمدنی که امروز همۀ ما برای احياي مجدد آن لحظه شماری می کنیم، زمانیکه مسلمانها تمدن زیبای خود را پایه گذاری کردند دیگران در ظلمت و تاریکی و جهالت بسر می بردند و در آن عصر و با همان شرائط ناگوار تخلف و عقب ماندگی با موفقیت کامل به پیش رفته و تمدن مهربان و عدالت گستر و دارای اخلاق عالی و فضایل معنوی را ایجاد کنند. پس زمانیکه امت اسلامی توانست در عصر تخلف، تحجر و جهالت، تمدن انسانی زیبایی ایجاد کند آیا در عصر علم و پیشرفت های علمی وکشف مجهولات نمی تواند تمدن مورد انتظار را ایجاد کند؟. باید این را هم یاد آور شد زمانیکه امت اسلامی رهبری تمدن مورد انتظار را بدست گیرد در آن وقت رفتن به فضا، دیگر عامل انکار وجود خدا هم نخواهد بود و راکت های قاره پیما، دیگر وسیله ای برای تهدید امت ها و ملت ها و یا برای تسلط بر آنها و استثمار و استعمار آنها به کار گرفته نخواهد شد. و هرگز رسانه ها به عنوان وسائل گمراه کننده مردم استفاده نخواهد شد و هرگز زن مانند عروسک های بازی به نمایش گذاشته نخواهد شد. خلاصه اینکه پیشرفت های تمدنی را وسیله ای برای سوء استفاده از انسانها و پامال کردن کرامت انسانی استفاده نخواهد کرد.
آنچه در بالا ذکر گردید برخی از اسبابی بود که فقط امت اسلامی را سزاوار رهبری جهان، چه بعد از فروپاشی تمدن غربی و چه قبل از آن ساخته و اين مسلمانان هستند که باید اداي رسالت نموده و پرچم تمدن مورد انتظار بشر را بر افراشته و بدبختی های بشریت را خاتمه داده و آرامش و امنیت را به ارمغان بیاورند.
زمانیکه به اصول عقیدۀ این تمدن مراجعه کنیم می بینیم که قرآنکریم صریحاً بیان می دارد که امت اسلامی یگانه امتی است که قابلیت آن را دارد تا نقش تمدنی خویش را بخاطر نجات بشریت در عصر کنونی ایفاکند. برای اینکه تمدن اسلامی دارای عقیدۀ خالص یکتاپرستی و دارای معنویات مثبت می باشد که با برخورداری ازاین ویژگی، اهلیت رهبری را کسب می کند.
خداوند در قرآنکریم می فرماید:(كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَتُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ…){آل عمران: 110}.
«شما بهترین امتی بودید که به سود انسانها آفریده شده اید (چه اینکه) امر به معروف و نهی از منکر می کنید و به خدا ایمان دارید».
این آیت به ویژگیهای عقیده و اخلاق مسلمانها اشاره می کند که با برخورداری از چنین اوصافی به عنوان بهترین امت ها خواهند بود.
و خداوند در آیتی دیگری می فرماید:(الَّذِينَ إِنْ مَكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْضِ أَقَامُوا الصَّلَاةَ وَآتَوُا الزَّكَاةَ وَأَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَنَهَوْا عَنِ الْمُنْكَرِ…){الحج:41}
«همان کسانی که هرگاه در زمین به آنها قدرت بخشیدیم نماز را برپا می دارند و زکات را می دهند و امر به معروف و نهی از منکر می کنند».
این آیت هم به يكي ديگر از ویژگیهای تمدن مسلمانها که بهترین تمدن مي باشد، اشاره می کند.
و آیت دیگری در قرآنکریم است که همواره مسلمانها را مورد خطاب قرار داده می فرماید:(وَكَذَلِكَ جَعَلْنَاكُمْ أُمَّةً وَسَطًا لِتَكُونُوا شُهَدَاءَ عَلَى النَّاسِ وَيَكُونَ الرَّسُولُ عَلَيْكُمْ شَهِيدًا…){البقره:143}.
«همانگونه(که قبله شما یک قبله میانه است) شما را نیز امت میانه ای قراردادیم (درحد اعتدال) تا بر مردم گواه باشید و پیامبر هم بر شما گواه است».
این آیت بار مسؤولیت رسالت الهی را بدوش مسلمانها انداخته تا مردم را به راه حق و خیر دائم و همیشگی دعوت کنند.
و دیدیم تا وقتیکه مسلمانها ندای حق را لبیک گفتند و پرچم اسلام را بخاطر اعلای کلمه الله به اهتزار در آوردند، توانستند بشریت گم کرده راه را به ساحۀ امن و هدایت و روشنایی رهبری کنند. اما تأسف در این است که این حرکت را رها کرده و پرچم را به زمین گذاشته و از ادای مسؤولیت شانه خالی کردند که این آیه کریمه مسلمانها را تشویق می کند تا دو باره پرچم اسلام را بدوش کشیده و چراغ هدایت را دو باره بر افروزند تا ملت های غوطه ور در تاریکیهای ترس و اضطراب و شهوت و ظلم و ناامیدی کشنده را رهانیده و به ساحل امنیت و آرامش سوق دهند. در غیر آن، این ملت ها در تاریکی بسر برده و راه خلاصی دیگری جز اینکه به انتحار و خود کشی دست زنند، ندارند. همان انتحاری که افراد را باسلاح ها و زهرهای کشنده و ملت ها را توسط بم های اتمی و هیدروژنی نابود می سازد!…
متاسفانه اندیشۀ رهبریت مسلمانان را دو گروه از مردم هستند كه کم وزن و سبک جلوه می دهند:
گروه اول: آنعده از مردمي که مظاهر تمدن غربی کر وکورشان کرده و اعتماد به نفس را از دست داده اند. باور نمی کنند که تمدن اسلامی بتواند به رقابت با تمدن غربی بپردازد و رهبریت جهان را بدست گیرد. این گروه هرچند که با افکار و اندیشه های انحرافی شان ضربات مهلکی به پیکر امت اسلامی واردکرده اند لکن به اثر جنایاتی که غربیها بر خود و ملت های مستضعف جهان تاکنون روا داشته اند و همچنان با بالا رفتن شعور سیاسی امت اسلامی، نقش شان روز به روز کاهش یافته و در انزوای کامل قرار گرفته اند.
البته وقتیکه تبعیت سیاسی از غرب استعمارگر از مقبولیت اوفتاد و آنعده از رهبران سیاسی مسلمانان که آنرا محال می پنداشتند، به چشم خود وضعیت را دیدند، آن وقت متیقن شدند که جریان تبعیت از تمدن غرب نیز به زودی به پایان خواهد رسید و به زودترین فرصت از شر افکار مسموم آنعده از رهبران به اصطلاح آزاد اندیش که در حقیقت مظهری از مظاهر ذلت و بردگی بودند، رهایی خواهیم یافت!
گروه دوم: کسانی اند که پس از بالا گرفتن شرارت تمدن غربی در جهان، به فروپاشی آن متیقن بوده و با نگاهی که به وضعیت فعلی مسلمانان می افگنند و همچنان به فاصله زیادی که میان مسلمانان و امت های متمدن دنیا وجود دارد، نگاه می کنند به این نتیجه رسیده اند که مسلمانها نمی توانند رهبری تمدن نوین را به عهده گیرند و به نظر آنها صحبت از رهبری تمدن نوین نوعی خیال و محال جنون می باشد!..
این ها توجه به این نکته ندارند وقتی ما از فروپاشی تمدن غربی صحبت می کنیم به این معنی نیست که تمدن غربی در مدت ده یا بیست سال یا کم و بیش فرو می پاشد و رهبری تمدن نوین به مسلمانان تکیه میکند بلكه باید گفت: که فروپاشی تمدنها تابع یک سری سنت های طبیعی و تخلف ناپذیری می باشد عیناً مانند خللی که در تهداب یک دژ مستحکم پدید می آید و پس از دیر زمانی باز هم می بینیم که این دژ در نهایت قوت و عظمتش ایستاده است، اما با وجود این آن قلعه دارد آهسته آهسته به نابودی و فروپاشی نزدیک شده و به جائی می رسد که جز تپه خاکی از آن چیز دیگری به یادگار باقی نمی ماند.
ما مسلمانها از نخستین روزهای حرکت بیداری اسلامی تاکنون مراحل حرکت طبیعی خویش را یکی پی دیگر پشت سرگذاشتیم و زمانی بیدار شدیم که استعمار با چنگال خونین خود گلوی ما را می فشرد و مانند زالو خون ملت های در بند استعمار را می مکید. نخست دست های استعمار را قطع کردیم و از کشورهای خود آن را طرد نمودیم و زندگی خود را مطابق خواسته های تمدن نوین که تمدن غالب بر سرنوشت ما و فاتح کشور ما بود عیار ساختیم. سپس برای کسب قدرت و توانائی و استفاده از سرمایه های کشور خویش گام های موثری نهادیم تا از فراورد های ساختۀ غرب بی نیاز شده و خود کفا گردیم. اما امروز سؤال این است که آیا هدفی را که تعقیب می کنیم همانا پیوستن به کاروان ملت های متمدن دنیاست تا بتوانیم قدرت، نیرو و وضعیت معیشتی خود را نزدیک به آنها سازیم و آیا کار مناسب درین مرحله این است که با استفاده از معیارهای تمدنی خویش و با توجه به مشکلات تمدن نوین و نیازمندی های آن، حرکت خویش را آغاز نموده و خود ما معیارهایی برای خود وضع کنیم و تا پایان این مرحله خطوط حرکت آیندۀ خویش را مشخص سازیم یا اینکه در محور تمدن نوین باقی مانده و دنباله روکسانی باشیم که صدها سال از ما پیشی گرفته اند که آن وقت مشقت ها و ناهمواری ها از چهار طرف ما را بپوشاند و همۀ هم و غم ما این باشد که به کاروان آنها برسیم و مانند آنها باشیم؟ و یا اینکه راه دیگری برای خود ترسیم کنیم و با یک جهشی در طلیعۀ تمدنهای دیگر قرار گیریم بدون اینکه با مشکلات و دردها و رنجهای آنها دچارگردیم؟.
واقعیت امر این است که در چند سال ما نمی توانیم به پای توانایی های غربیها برسیم اگر بالفرض والتقدیر در چند سالی به پای آنها برسیم بدون شک که آنها چندین قدم دیگر از ما فراتر نهاده و باز هم از ما مقدمتر خواهند بود.
ما مسلمانان که در انتخاب راه درست و مناسب برای تمدن خویش مستقل هستیم و زمان کافی هم داریم تا مشکلات تمدن خویش را مورد غور و بررسی قرار دهیم. و راه درست هم این است که حتی المقدور در راه تکمیل قدرت و توانایی خویش با وضع معیار تمدنی نوین برای خود و بشریت قدم بگذاریم تا مشکلات آن را مورد بحث و بررسی قرار داده و تا در آینده دچار مشکلات نگردیم . این اندیشه زمانی تحقق می یابد که به داشته های خود باورمند بوده و معیارهای تجربه شدۀ خویش را در صحنه عمل پیاده کنیم و به کسانی که پایه های تمدن ما را استوار ساخته و با بازوهای پرتوان شان تمدن می آفرینند، به آنها اعتماد کنیم آن مردم بزرگی که اخگر بلند همتی در آنها نمرده و آتش مبارزه در آنها به خاموشی نگراییده و هرگز در برابر ضربات مهلک و جنگ های دوامدار و خیانت های متعدد تسلیم زر و زو وتزویر نگردیده اند!..
اگر ما به همین منوال حرکت کنیم بدون شک که این چنین حرکتی نقطۀ عطفی در تاریخ بشریت در عصر حاضر محسوب خواهد شد و با استفاده از چنین روشی می توانیم بر دو قارۀ بزرگ دنیا که آفریقا و آسیاست تسلط روحی و اخلاقی حاصل کنیم و این دو قاره را از نیکبخترین و با امن ترین و مطمئن ترین قاره ها بسازیم و آن روزي خواهد بود که جهان غرب گم کرده راه، به ما بنگرد و از تجارب ما برای کاهش دردها و بدبختی های خویش استفاده کند و در آن زمان پیش از آن که گروهی از ابلهان سرنوشت جامعه انسانی را معین کنند، تمدن و رهبری تاریخ، بدست خود ما خواهد اوفتاد!..
شاید با این سخنان درپی خیالات خویش گام بر داشته باشم لکن از این نکته نباید غافل بود که رویدادهای تاریخ، سیر منظمی ندارند و چه کسی می داند که فردا چه خواهد شد؟ جهانی که در آن زندگی می کنیم مملوء از حوادث ناگهانی و غافلگیرکننده است. گاهی حادثه ای در آخرین نقطه زمین، تأثیر مستقیمی بر ساکنین این گوشه دنیا دارد. بر علاوه از این رویدادهایی که در جهان تأثیرگذاشته و حوادث می آفریند. خود ما را نیز از تفکر مستقلانه پیرامون آینده منع نمیکنند. و خداوند حوادث تاریخ را توسط افکار اندیشمندان و صدای پیامبران و مصلحان می سازد.
کتاب حاضرحاوی مطالبی است که آنها را در رادیوی دمشق در سال 1955میلادی ارائه کردم و نمونه هایی از زیبایی های تمدن اسلامی را خدمت شنوندگان تقدیم نمودم. بدون شک تمدن اسلامی و زیبایی های آن فکر و اندیشه هر پژوهشگر منصف را به خود جلب می کند.
هنگامی که من از زیبایی های تمدن اسلامي سخن به میان می آوردم به این معنی نبوده که تمام مظاهر آن را ذکر کرده و یا تحلیل کاملی پیرامون آن بیان نموده باشم. بلکه تنها به ذکر نمونه هایی از زیبایی تمدن اسلامی اکتفا می نمودم تا مورد استفاده اقشار مختلف جامعه اعم از پیر و جوان و متفکر و غیره با تفاوت های فکری و فرهنگی ای که داشتند، قرار گیرند اما با تأسف که دیگر فرصت نیافتم تا برنامه های خویش را در رادیو دمشق ادامه دهم بخاطر اینکه در آن وقت، به سفر علمی به کشورهای غربی آمادگی می گرفتم هر چند که این سفر علمی درسال 1956م با موفقیت به پایان رسید اما همیشه دوست می داشتم تا از زیبایی های بسیاری که تمدن ما از آنها برخوردار است صحبت کنم، از روحانیت مثبت و ایمان قوی آن دائم حرف بزنم و همواره از حقگویی و عدالتخواهی آن سخن گویم از روحانیتی صحبت نمایم که در عزت نفس و اشراق روح و زیبائی و رحمت برای مردم و عدالت در حکومت سرآمد همۀ زمانها بوده است. البته همۀ اقشار جامعه در طول تاریخ اسلام با عشق و علاقه اي كه به اين تمدن داشته اند عاشقانه در توسعه وغنامندي آن، سهيم بوده اند.
اینها نمونه هایی ازکمال بشری هستندکه بدور از خیال فلاسفه و حکماء و در روی زمین و از اهل زمین بروز نموده اند.
از همین جاست که روحانیت مثبت و نمونه های دل انگیزش را جز در تمدن اسلامی در دیگر تمدنها سراغ نداریم. تاریخ از روحگرایی های امت های مختلف به ویژه از خاور دور برای ما حکایت ها دارد و در عصر حاضر هم انسانهایی درین کره خاکی زندگی می کنند که جاذبۀ روحانیت خالص بر ایشان حاکم است، اما اینها همگی، روحانیت منفی گرا بوده و نه تنها که هیچگونه سهمی در بناء تمدنها نداشته اند بلکه از تمدن و ترقی گریخته و به مغاره ها و بلندای کوه ها و دشت ها و صحراها پناه برده اند. اما روحانیت تمدن اسلامی نقش شگفت انگیزی در راه ایجاد و ترقی تمدن و زندگی اسلامی داشته است که این خود بیانگر سر عجیب و زیبا و دل انگیز روحی و معنوی در تاریخ این تمدن می باشد.
من که اینگونه مطالب را بدست نشر می سپارم هدفم این است تا نظر مردم را به این زیبایی ها جلب کنم و همچنان دلیلی باشد به اینکه ما می توانیم تمدن کاملتر و عالی تر از تمدن کنونی ایجاد کنیم. و همچنان نسل جدید امت اسلامی را از مسؤولیت ها و وجایب شان در راه بناء تمدن بشری شایسته آگاه سازیم تا بسان پدران و نیاکان شان درین راه قدم گذاشته و با بازوهای پرتوان شان مسؤولیت دینی و تمدنی خویش را اداء نمایند. امت اسلامی در عصر حاضر، دروازه تاریخ را از نو با تمام شوق و علاقه برای بناء آیندۀ بهتر وکاملتر وارد می شود و نشانه هایی از خوبی ها و فداکاری های پدران و نیاکان شان در آنها به چشم می خورد. و هرگاه سخنی در بارۀ عظمت و مجد و آثار و تمدن گذشته گان شان را می شنوند به وجد آمده و باکمال علاقه بسوی کار وکوشش گام برمی دارند. چنانچه شاعری می گوید:
فلاتسمعوه ما اقول فانه * شجاع متی یذکر له الطعن یشتق
«آنچه من می گویم به گوش او نرسانید برای اینکه او دلاوریست که هرگاه طعنی بشنود به ستیزه برمی خیزد».
هدفم از ذکر این زیبایی ها این نیست که ادعاء کنم تمام آنچه در تمدن ماست زیبا و دلنشین است. در تاریخ بشریت تمدنی را سراغ نداریم که خالی از لغزش ها و نواقص باشد. تنها هدفم این است که جوانب بشر دوستی ماندگار، در تمدن ما بسیار قوی و زیباست و میخواهم با این سخن تهمت های کلیسا وکسانی را رد کنم که تمام عیوب و نواقص را بر تمدن ما برچسپ می زنند تا با این عمل تمدن ما را از لست تمدنهای اصیل دنیا بر انداخته و توجه نسل جوان را از زیبایی های آثار آن برگردانند و آنها را به تمدنی آشنا سازند که مشکلاتش به همه هویدا و آشکار گردیده و به تاریخ امت هایی سرگرم کنند که اگر دارای یک صفحه از فضائل و نیکی ها باشد در مقابل، دارای هزاران صفحه از رذایل وکمبودها اند. و یگانه هدف استعمار هم این است که همواره از تمدن خویش توسط نوکران و چاکرانش به خوبی و نیکی یاد کند و تمدن دیگران را زیر سوال ببرد.
من درین کتاب نمونه هایی از زیبایی های تمدن اسلامی را بیان کرده ام و امیدوارم پژوهشگران تاریخ تمدن اسلامي تحقیقات گسترده تری درین زمینه انجام داده وچهرۀ واقعی تمدن اسلامي را برای نسل جدید بنمایانند. تمدنی که در قرون وسطی و در زمان ظلمت و تاریکی اروپا، بر جهان و جهانیان پرتو افگنی می کرد و برای انسانها، زندگی دو باره می بخشید.

 

این را باید تذکر داد امتی که ازگذشته هایش آگاهی نداشته باشد دنياي حاضر، از آنِ او نیست. و امتی که فضائل و ویژگیهای خود را نادیده گیرد و یا انکار کند آینده از آنِ او نخواهد بود. و این امت ها اند که ارتباط کامل با تمدنها گرفته و نسبت قوی و متینی با آنها پیدا می کنند. وقتیکه گریه و زاری بر مخروبه های گذشتگان پیشۀ انسانهای تنبل است، همانگونه تجاهل و چشم پوشی از خوبیهاي دیگران هم شأن انسانهای کینه توز و جاهل می باشد. بهتر آن است که گنجینه های نهفته در تمدن خویش را برای باز سازی حرکت و نهضت جدید مان استفاده کنیم، تا نهضت ما عواقب نیک در پی داشته و به سوی هدفی حرکت کند که دارای دورنمای واضح و آشکار باشد تا مجد و عظمت گذشتۀ ما را به امروز پیوند و حلقه ارتباطی آن را با آینده ما محکم ساخته و ساختمان آن را تکمیل گرداند.

بحث در مورد'ورشكستگی تمدن غرب'

نظریات خود را بنوسید

نظریات خود را باره این مقاله با ما شریک کنید

نظر شما قابل قدر است