حديث رأي و روايت: ابوحفص كبير، ابرمردى گمنام

حديث رأي و روايت: ابوحفص كبير، ابرمردى گمنام
  • 1400/8/1
  • دوكتور خواجه بشير احمد انصارى
  • 16:37:18
اشتراک گزاری:

حديث رأي و روايت: ابوحفص كبير، ابرمردى گمنام

 

 

نويسنده: خواجه بشير احمد انصارى

امروز تب مرگباري سراپاي جهان اسلام را فرا گرفته كه آتش آن در تمامي عرصه ها رخته نموده است. براي تشخيص اين درد و شناخت اين بيماري سخنهاي زيادي گفته شده و نسخه هاي گوناگوني ارائه گرديده است. اين شكست و عقبماندگي چه پيوندي با تلقي مسلمانان از دين و برداشت آنها از متون مقدس دارد، منطقي ترين پرسشي است كه ما را در جهت شناخت درد و تشخيص درمان كمك خواهد نمود. ما حق داريم بپرسيم، حوزه اي كه ديروز گهواره دين و دانش و خاستگاه تمدن درخشاني بود چرا امروز سر چشمه جوشان جهل و جنون گرديده است؟ تلقي انسان خراساني در درخشان ترين دوره هايش از دين چگونه بود، و بستري كه يك مرز آن در شمال چين بود و مرز ديگر ش در قلب هند و تركيه و اروپاي شرقي و عراق و شام قرار داشت كدام اصولي هويت ديني اش را شكل بخشيده بود؟ پس از اين همه بايد از خود پرسيد كه كدام متودي مي تواند ما را در راه برون رفت از اين گرداب ياري رسانيده و در مسيري قرار دهد كه نقش قدم پهلوانان عرصه هاي فكر ي ما در آن نمايان است؟

اگر نگاهي به جغرافياي فرهنگي اين حوزه در اوج درخشش آن بيفگنيم مي بينيم كه عرفان اسلامي، زبان فارسي و منش عقلي اي كه جلوه عقيدتي آن در مسلك ماتريدي بازتاب يافت و صيغه فقهي آن در مدرسه رأي تبلور يافت، سه ركن اصيل فرهنگ ديني اين حوزه تمدني را تشكيل داده اند.

نويسنده اين سطور تصميم دارد تا از ضلع سوم اين مثلث آغاز نموده و سفري به عرصه هاي گفتگو ميان “رأي” و “روايت” داشته و از خواننده گرامي اين سلسله صميمانه دعوت نمايد تا نويسنده را در اين گلگشت همراهي نموده و با مشاركت سالم خويش زمينه هاي بارور شدن اين مبحث مهم را آماده نمايند.

آنچه در ذيل اين عنوان نگاشته خواهد شد برداشتي است كه نويسنده از رابطه ظواهر و مقاصد، متن و انگيزه، اثر و نظر ، عقل و نقل، راوي و واعي، وبالآخره رأي و روايت داشته است كه نقد سالم و علمي آن از سوي اهل نظر ، ما را در جستجوي راه كمك خواهد نمود.

لازم مي بينيم تا اين مبحث را با معرفي شخصيت بسيار بزرگي آغاز نمايم كه سلسله جنبان مدرسه رأي در آسياي ميانه و خراسان ديروز بود، كسي كه نقش بسيار مهمي در سير اوضاع فرهنگي، ديني و سياسي اين حوزه داشته ولي با آن هم كمتر شناخته شده است. اين مرد احمد ابوحفص كبير فرزند زبرقان بخاري است. آغاز اين سلسله به نام اين شخصيت بزرگ ولي كم شناخته شده ديني است بر گردن ما كه بايد ادا مي گرديد.

شخصيت علمي:
ابوحفص در سال ۱۵۰ هجري در بخارا تولد شد و براي فراگرفتن دانش به عراق سفر نمود و در محضر محمد بن حسن شيباني زانو زد و برعلاوه آثار امام محمد از دانشمنداني چون وكيع بن جراح و هشيم بن بشير و جرير بن عبدالحميد روايت نمود. امام ذهبي در سير اعلام النبلاء او را علامه ماوراء النهر و فقيه مشرق مي نامد و از زبان ليث بن نصر روايت مي كند كه او را مجدد قرن مي دانست.

تاريخ بخارا مي گويد: ايشان از بخارا به به بغداد رفته و شاگردي امام محمد ابن حسن شيباني كرده و مثل وي كسي در ولايت نبوده و وي از جمله متأخران بخارا است. هم زاهد بود، هم عالم و بخارا به سبب وي قبه الاسلام شده است و سبب آنكه اهل بخارا با علم شدند و علم در وي فاش شد و ائمه و علما محترم گشتند او بوده است.

امام ابو حفص كبير را پسري بود كه وي را به نام ابوحفص صغير مي شناختند و او را ابو عبدالله كُنيَه بود. از تاريخ بخارا چنان فهميده مي شود كه در تمامي حوزه ماوراء النهر و خراسان و عراق شخصيتي به پايه دانش ابو حفص نبود. تاريخ بخارا مي گويد: چون قافله از حج برگشتي علماي ايشان به نزد خواجه امام حفص آمدي و از مسئله پرسيدندي. او گفتي: از عراق مي آيي چرا از علماي عراق نپرسيدي: گفتي: در اين مسئله با علماي عراق مناظره كردم، ايشان جواب نتوانستند گفت، و مرا گفتند كه چون به بخارا رسي اين مسئله را از خواجه امام ابوحفص بخاري پرس يا از فرزند ايشان، آنگاه وي اين مسئله را جواب با صواب گفتي. ابوسليمان جوزجاني كه خود يكي از شاگردان محمد الشيباني است مي گويد كه او از محمد بن الحسن الشيباني پرسيد: زماني كه تو از دنيا رحلت مي كني ما از كدام شخصي دانش آموزيم؟ امام محمد پاسخ داد كه هيچ كسي چون ابوحفص بخاري اين دانش را از او فرا نگرفته است.

بازيگر عرصه سياست:
امام ابو حفص كبير و صغير تأثير بزرگي بر زمامداران بخارا و سير تحولات سياسي آن حوزه نيز داشتند. تاريخ بخارا روايت مي كند: به بخارا اميري بوده است نام او محمد طالوت، روزي خشويه را كه وزير او بود گفت: مي بايد كه به زيارت خواجه امام ابوحفص رويم و او را دريابيم. و اين خشويه از مهتران بخارا بود و محتشم. خشويه گفت: تو به نزد او در روي پيش او سخن نتواني گفت، از هيبت او. گفتند هر آئينه بروم. پس با وزير به نزد خواجه امام ابوحفص رفت و ايشان در مسجد بودند و نماز مي گذاردند. پس از نماز پيشين چون سلام دادند، وزير اندر آمد و گفت: امير آمده است، دستوري هست تا در آيد؟ گفت: هست. و روي به قبله نشسته بود، و امير اندر آمد و سلام كرد و بنشست و هيچ سخن نتوانست گفتن. چون امير خشويه را ديد خشويه گفت: خواجه ابوحفص را چگونه يافتي؟ گفت همچنان كه تو گفتي، حيران فرومانده ام. چند بار نزد خليفه رفته ام و با خليفه سخن گفته ام مرا مهابت خليفه از آن سخن باز نداشت و اينجا از هيبت ايشان سخن نتوانستم گفتن. ابوحفص کبیر-4

نقش فرزند ابو حفص كبير در رويدادهاي سياسي و به ويژه در روي كار آمدن خانواده دانش پرور و متمدن ساماني مهم بود و سلسله جنبان آن خاندان خود را مرهون حمايت ابوحفص صغير مي دانست زيرا همين ابوحفص بود كه راه را براي آمدن اسماعيل ساماني به بخارا هموار نمود وبه روايت تاريخ بخارا زماني كه اسماعيل وارد شهر مي شد، پسر خواجه ابوحفص كبير مردم بخارا را به استقبالش بيرون كشيده بود. ايستادن ابوحفص صغير در كنار سلسله بنيانگذار سلسله ساماني كه مردی عاقل ، عادل ، مشفق ، صاحب رأی و تدبیر بود بيانگر عمق نظر و بصيرت فقيه بخارايي مي باشد. تاريخ بخارا مي گويد: پیوسته اهل علم و صلاح از بخارا بنزدیک ابوعبداﷲ الفقیه پسر خواجه ابوحفص کبیر رحمهاﷲعلیه جمع شدند و وی مبارز بود، با وی تدبیر کردند در کار بخارا و بخراسان نیز فتنه بود و بخارا خراب میشد از این فتنه ها، پس ابوعبداﷲ پسر خواجه ابوحفص نامه ای کرد بسوی سمرقند به نصربن احمدبن اسد السامانی و او امیر سمرقند و فرغانه بود از او به بخارا امیر خواستند، او برادر خویش اسماعیل بن احمد را به بخارا فرستاد. چون امیر اسماعیل به کرمینه رسید چند روز آنجا مقام کرد و پیش از اندر آمدن امیر اسماعیل به بخارا و آن روز آدینه (جمعه) نخستین بود از ماه مبارک رمضان سال دویست و شصت و پسر خواجه ابوحفص کبیر رحمهما ﷲ بیرون آمد باستقبال و اشراف بخارا همه با وی بودند تا به کرمینه ، و ابوعبداﷲ بفرمود تا شهر را بیاراستند … چون ابوعبداﷲبن خواجه ابوحفص بیرون آمد و با کرمینه برفت دل وی قوی شد دانست که ابوعبداﷲ هرچه کند اهل شهر آنرا باطل نتوانند کردن ، عزم قوی گردانید، ابوعبداﷲ او را بسیار مدحها گفت و دل وی قوی گردانید، چون او را به شهر اندر آوردند معظم و مکرم داشتندو فرمود تا اهل شهر زر و سیم بر وی نثار کردند.

باني نخستين مدرسه و كتابخانه:
تاريخ نويسان هنگامي كه موضوع تأسيس مدارس در جهان اسلام را بحث مي كنند بيشر بر مدرسه نظاميه تأكيد مي نمايند غافل از اينكه قديمي ترين مدرسه اي كه در جهان اسلام بنا شده مدرسه ابوحفص كبير است كه به نام خود او شهرت داشته و تا قرن هفتم هجري در بخارا فعاليت داشته است. اين مدرسه چتري شده بود كه دانشمندان بزرگ مذاهب مختلف اسلامي مي توانستند در سايه آن يا دانش اندوخته و يا به تدريس بپردازند كه به گفته سبكي ابن شاهويه شافعي (متولد ۳۶۲ هجري) در همين مدرسه تدريس مي نمود. مدرسه ابوحفص كبير داراي كتابخانه ارزشمندي نيز بود كه دايره المعارف كتابداري ايران كتابخانه ابوحفص را قديمي ترين كتابخانه مي داند.

مربي محدثان:
ابوحفص كبير در پرورش شخصيت بزرگي چون امام محمد بن اسماعيل بخاري نيز نقش داشت فتح الباري در مقدمه خويش او را در جمله استاذان امام بخاري ذكر نموده است.

از او روايت شده است كه هنگام مرگ اسماعيل پدر امام بخاري او حضور داشت و از وي شنيد كه مي گفت يك درهم و يا يك ديناري در ميان اموال او ديده نمي شود كه حرام باشد و اشتباه حرام در آن وجود داشته باشد. امام ابوحفص نه تنها كه از استادان نخستين امام بخاري در علم حديث بود كه حتى از پشتيبانان اقتصادي امام بخاري نيز به حساب مي آمد. ابوحفص کبیر-3

در تاريخ غنجار آمده است كه امام ابوحفص كبير اجناسي را براي امام بخاري فرستاده بود، گروهي از تاجران نزدش آمده و آن اجناس را به فايده پنج هزار درهم خريدار شدند. او گفت تصميم ندارم كه آن را همين حالا بفروشم، فرداي همان شب گروه ديگري از تاجران وارد شدند و خواستند وي را ده هزار درهم فايده داده و اجناس مذكور را خريداري نمايند. امام بخاري گفت: من شب نيت كرده بودم تا اجناس ياد شده را به تاجراني كه ديروز آمده بودند بفروشم و نمي خواهم نيت خويش را فسخ نمايم.
هنگامي كه ابوعبدالله ابوحفص صغير پسر علامه ابوحفص كبير به قصد فرا گرفتن حديث از بخارا بيرون شد امام بخاري نيز همراه و همسفر او بود و هردوي ايشان استاذان مشتركي داشتند كه حميدي شيخ امام بخاري يكي از آن جمله مي باشد.
در تاريخ بغداد و تاريخ دمشق و تغليق التعليق از بكر بن منير روايت شده است كه مي گفت: از محمد بن اسماعيل بخاري شنيدم كه مي گفت: نزد ابو حفص بودم و كتاب جامع سفيان را از او مي شنيدم. در اثناي درس نگاهي به من كرد و پرسيد اين فرزند كيست؟ گفتند: فرزند اسماعيل بن ابراهيم بن بردزبه، ابو حفص گفت: اين كودك روزي مرد بزرگي خواهد شد. امام بخاري و خانواده ايشان روابط نزديكي با خانواده ابوحفص داشته و امام بخاري تحت رعايت مالي و ادبي ابوحفص بزرگ گرديده بود. گروهي را باور بر اين است كه راه امام بخاري با ابوحفص زماني جدا شد كه با حميدي و نعيم خزاعي كه از مخالفان روش اهل رأي در اجتهاد بودند آشنا گرديده و از آنها تأثير پذيرفت.

خاتمه:
تقدير بر اين رفته بود تا ابوحفص بخاري در همان سالي به دنيا آيد كه ابوحنيفه در آن از دنيا رفته بود. او آمد تا خون تازه اي در قلب مذهب ابوحنيفه بدمد و پس از عمري عريض و دستاورد هايي برزگ در سال ۲۱۷ هجري در بخارا پدرود حيات گويد. اگر ابوحفص نمي بود، آيا مدرسه رأي باقي مي ماند و يا بسان مذاهب ظاهري و اباضي منقرض مي شد و به موزيم فقه مي پيوست و اين دايره بزرگي كه شعاع آن چين و هند و شبه قاره هند و تركيه و عراق و آسياي ميانه را فرا گرفته و مركز تشعشع آن بخارا بود، امروز چه رنگي مي داشت.

اگر او نمي بود آيا محمد بن اسماعيل بخاري، فرصت رشد مي يافت و امام بخاري مي شد؟! اگر فرزند ابوحفص نمي بود، آيا باز هم سلسله ساماني روي صحنه مي آمد و حوزه ما شاهد ميراث بزرگ فرهنگي آن عصر فرخنده مي بود؟ پرسش اخير اينكه اگر خواجه ابوحفص نمي بود دودمانهايي كه از آسياي ميانه بر خاسته و بر هند و خراسان و تركيه و شام حكم راندند داراي چه مشربي مي بودند؟ براي اين پرسشها نمي توان پاسخي دقيق ارائه نمود ولي همينقدر مي توان گفت كه اگر اين سپهسالار گمنام عرصه هاي دين و دانش نمي بود، نقشه اعتقادي اين حوزه شكل ديگري مي داشت.

بحث در مورد'حديث رأي و روايت: ابوحفص كبير، ابرمردى گمنام'

نظریات خود را بنوسید

نظریات خود را باره این مقاله با ما شریک کنید

نظر شما قابل قدر است