

فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا… (روم، ٣٠)
Så vend ditt ansikt til Herrens rene religion!برخورد نرم پیامبر اکرم (ص) با خطاکاران
برخورد نرم پیامبر اکرم (ص) با خطاکاران
هیچکس از اشتباه و خطا مبرّا نیست، و نباید اشتباه و لغزشهای مردم را بدون برهان و بیآنکه درک کنیم، مورد نقد و اعتراض قرارمیدهیم.
با خطاکار باید به آرامی برخورد صورت گیرد، خصوصاً هنگامیکه نهی و برخورد تند سبب شود که دایرۀ فساد وسیعتر گردد،نمونه اى جالب از آن را در برخورد حکیمانۀ پیامبر اکرم باصحرانشینی که در مسجد ادرار کرد، مییابیم.
انس بن مالک روایت میکند و میگوید که همراه با پیامبراکرم در مسجد نشسته بودیم که شخصی صحرانشین وارد مسجد شد و در مسجد ادرار کرد، اصحاب رسول الله گفتند: «مَهمَه» (باز ایست.. باز ایست..) پیامبر اکرم فرمودند: ادرارش راقطع نکنید، راحتش بگذارید، و اصحاب نیز چیزی نگفتند تا این که آن مرد اعرابی در مسجد ادرار کرد، پس از آن پیامبر کرم او را صدا نمود و به وی گفت: ادرار و کثافت شایستۀ مساجد نیست، مساجد برای ذکر الله و نمازخواندن و تلاوت قرآن هستند، و سپس به یکی از حاضرین دستور داد و او دلوی آب آورد و بر محل ادرارریخت». [صحیح مسلم (285)]
اصحاب کرام به خاطر حرصی که بر نظافت مسجد خویش داشتند، برای انکار و منع این منکر به غیرت و جوش آمدند، اما پیامبر اکرم عاقبت و انجام کار را در نظر داشتند و میدانستند كه عاقبت این کار از دو احتمال خارج نیست، اول این که او را منع کنند، و دوم این که او را به حال خود بگذارند، در صورت اول اگرادرار او قطع شود احتمال دارد که بر اثر بند آمدن ادرار به اوضرری برسد و به مرضی مبتلا گردد و اگر ادرارش قطع نشود واز بیم مردم فرار کند پس در آن صورت نجاست ادرار در مسجد پخش میگردد و بدن و لباس آن شخص به ادرار آغشته میشود. آری، پیامبر اکرم با نظر ثاقب خویش دریافت که رهاکردن اعرابی تا در مسجد ادرار کند کمترین مفسده و شر را دربر دارد،با توجه به این که آن مرد مشغول ادرارکردن بود، و نجاست رامیشد بعداً پاک کنند از این رو به اصحاب فرمودند: او را به حال خود بگذارید، ادرارش را قطع نکنید. آری، پیامبر اکرم برای حصول مصلحتی برتر که همان دفع مفسده و شر بزرگتر و تحمل کمترین مفسده بود، اصحاب را از این کار باز داشت، و برای حصول مصلحتی برتر مصلحت (مؤقت) و اندک را نادیده گرفت.
این اسلوب حکیمانۀ پیامبر اکرم در قلب آن اعرابی تأثیری عمیق بجا گذاشت که از گفتار او که در روایت ابن ماجه آمده است، واضع و آشکار میگردد، ابن ماجه از ابوهریره روایت نموده که وی گفت: … آن اعرابی پس از آن که متوجه اشتباه خودگردید، گفت: پدر و مادرم فدای رسول الله شوند، به سوی منبرخاست نه مرا سرزنش نمود و نه دشنامم داد، تنها فرمود: مسجد جای ادرار نیست، همانا مسجد برای ذکر الله و نمازخواندن ساخته شده است. [سنن ابن ماجه (529) صحیح ابن ماجه (428)]
مطلب دوم: پرهیز نمودن پیامبر اکرم از برخورد مستقیم با خطاکار و اکتفا نمودن به تذکر عمومی
پیامبر اکرم سعی میورزید خطاکار را مستقیما مورد سرزنش قرار ندهد بلکه با مخاطب قرار دادن عموم مردم خطاکار را متوجه و خطا را اصلاح نماید، بطور مثال:
از انس بن مالک روایت شده که پیامبر اکرم فرمودند: چرابرخی از مردم هنگام نماز چشمهایشان را به سوی آسمان بلندمیکنند، و در این باره به تندی سخن گفتند حتی فرمودند: یا ازاین کار باز آیند و گر نه بینایی آنان گرفته خواهد شد». [صحیح بخاری (750)]
یا هنگامی که ام المؤمنین عایشه میخواست کنیزی که«بریره» نام داشت بخرد، صاحبان آن کنیز راضی نشدند، مگر به این شرط که حق «ولاء» (ارثی که انسان آن را به سبب آزادی بردهای از او میبرد) برای آنان محفوظ بماند، هنگامی که پیامبر اکرم اطلاع یافت، خطبهای ایراد نموده و پس از حمد و ثنای الله متعال فرمود: چرا برخی از مردم شروطی میگذارند که در قرآن وجود ندارد؟ هر شرطی که در قرآن نباشد (با تعالیم آن مغایرت داشته باشد) باطل است گرچه صد شرط هم باشند، حکم وقضای الهی سزاوارتر است (که اجرا گردد) و شرط الله متعال موثق است، «ولاء» حق کسی است که برده را آزاد کرده باشد». [صحیح بخاری (2563)]
در این مورد شواهد و مثالهای زیادی وجود دارد که همه دراین امر مشترکاند که خطاکار را نباید رسوا کرد، اسلوب تعریض و کنایه زدن به خطاکار و عدم رویارویی با وی فوایدی دارد که ازجمله آن موارد زیر را برمیشماریم:
1- پرهیز از واکنش منفی خطاکار و دور نگاهداشتن او ازاغوای شیطانی و تحریک وی به انتقام شخصی و دفاع ازنفس.
2- این روش بیشتر مورد قبول واقع میگردد، و بر نفس مؤثرتراست.
3- در این روش خطاکار نزد مردم ناشناخته میماند. (و رسوانمیشود).
4- بر منزلت مربی و محبت نصحیت کننده افزوده میشود.
پس اسلوب و روش برخورد غیر مستقیم با خطاکار در صورتیکه توأم با حکمت باشد، هم برای خطاکار و هم برای دیگران مفیدواقع خواهد شد.
مطلب سوم: بازگردانیدن حق به حقدار و حفظ منزلت خطاکار
پیامبر اکرم که مقام رهبری و قضا و حکمرانی مسلمانان را بدوش داشت تلاش جدی بخرچ میداد تا باید حق به حقداررسانده شود، در این باره مثالها و مواقف بسیاری از ایشان ثابت است که ما به گونه نمونه به برخی از آن اشاره میکنیم:
مسلم از عوف بن مالک روایت نموده که او میگوید: مردی ازقبیله «حِمیَر» در جنگ یکی از افراد دشمن را کشت و خواست که«سَلب» او را برای خود بردارد، خالد بن ولید س که فرماندۀ لشکربود «سَلَب» مقتول را به وی نداد (و آن را به حساب اموال
غنیمت گذاشت، پس از بازگشت) عوف بن مالک پیامبر اکرم را ازاین ماجرا مطلع ساخت، آن جناب ج به خالد بن ولید فرمود:
چرا «سلب» او را به وی ندادی؟ خالد گفت: به نظرم زیاد «وافزون از سهمیه او) بود، پیامبر فرمودند: آن را به او بازگردان،و پس از آنکه خالد از کنار عوف رد شد، عوف چادر او را کشید و گفت: دیدی به آنچه گفتم عمل کردم! مگر به تو نگفته بودم که نزدپیامبر اکرم شکایتت را میکنم؟ پیامبر با شنیدن این سخن خشمگین شد و به خالد فرمود: ای خالد! آن (سَلَب) را به اومده، ای خالد آن را به او مده، چرا فرماندهان مرا راحت نمیگذارید؟ مثال شما و آنان مانند مردی است که شتر و یاگوسفندانی را میچراند و سر موعد آنها را به آبشخور و سر آب میبرد، آن چهارپایان ابتدا آب صفا و زلال چشمه را مینوشند وآب گلآلود را برای چوپان میگذارند. آری، آنچه صاف و زلال است از آن شما (رعیت) است و تیرگیها برای آنان (فرماندهان) میماند. [صحیح مسلم با شرح نووی 12/ 64].
در این داستان میبینیم هنگامی که خالد در اجتهاد خویش مبنی بر ندادن سَلَب زیاد به قاتل به خطا رفت، پیامبر اکرم دستور داد که حق را به صاحبش باز گرداند، اما هنگامی که مشاهده فرمود که عوف خالد را کنایه میزند و چادرش راکشید و مسخرهاش کرد و به او گفت: مگر نگفته بودم شکایت تو رانزد پیامبر میکنم، آن جناب خشمگین شد و فرمودند: ای خالد آن مال را به او مده، و این برای رد اعتبار و منزلت امیر وفرمانده است؛ زیرا در حفظ قدر و منزلت امیر و فرمانده نزد مردم،مصلحتی آشکار و غیر قابل انکار نهفته است.
اما این جا اشکالی پیش میآید و آن این که اگر سَلَب مقتول ازآنِ قاتل است پس چرا پیامبر فرمود که آن مال را به او مده؟امام نووی / این اشکال را به دو گونه پاسخ گفته است:
1- شاید پیامبر اکرم بعد از مدتی آن مال را به آن شخص باز گرداندند و به خاطر تنبیه او چونکه عوف بن مالک که به خالد بد گفته و به فرمانده لشكر و کسی که پیامبر او را به فرماندهی برگزیده، بیحرمتی کرد، این کار را به تأخیر انداخت.
2- شاید پیامبر اکرم آن مرد را راضی نموده و او آن مال رابه رضایت و اختیار خود به مسلمانان واگذاشته است، وهدف از این کار دلجویی خالد و در نظرگرفتن مصلحت احترام و اکرام فرماندهان بوده است. [الفتح الربانی لترتیب مسند الإمام أحمد بن حنبل 14 / 84].
برگردانیدن حق به حقدار و اعاده اعتبار و منزلت به کسی کهدر حق او خطایی صورت گرفته و همچنان حفظ منزلت و جایگاه خطاکار امری بسیار مهم است، تا همه بتوانند برادروار و عزتمند در جامعه زندگی نموده نباید کسی مورد تمسخر قرار گیرد، و مراعات این نکته در زندگانی پیامبر اکرم با اصناف مختلف مردم هویداست.
مطلب چهارم: نصیحتنمودن طرفین نزاع در خطای مشترک
در بسیاری موارد خطا به صورتی مشترک و دو جانبه انجام میشود، و کسی که در حق او خطا صورت گرفته در عین حال خوداو نیز خطاکار محسوب میگردد، البته نسبت و میزان خطا میان طرفین متفاوت خواهد بود، در چنین موارد هردو طرف نزاع و خطارا باید نصیحت نمود، در این مورد به مثال زیر توجه کنید:
عبدالله بن ابی أوفی میگوید: عبدالرحمن بن عوف نزد پیامبر اکرم از حضرت خالد بن ولید شکایت نمود، پیامبراکرم فرمود: «ای خالد، کسی از اهل بدر را اذیت مکن، اگر به اندازۀ کوه احد طلا صدقه کنی بازهم به (مقام و) عمل آنان نمیرسی، خالد گفت: یا رسول الله درباره من سخن میگویند ومن نیز آنها را جواب میدهم، پیامبر اکرم فرمود: «خالد را اذیت نکنید، او شمشیری از شمشیرهای الله متعال است که آن رابر کفار فرود آورده است». [المعجم الکبیر للطبرانی (580) صحیح ابن حبان (7091)]
مداخله برای فرونشاندن غوغا و خاموشگردانیدن فتنه:
پیامبر اکرم در وقایع متعددی بمنظور خاموش کردن فتنه و غوغا میان مسلمانان مبادرت ورزیده است، و هنگامی که نزدیک بود میان مسلمانان جنگی درگیرد، آن جناب (برای آرام کردن اوضاع) مداخله مینمود، مثلا در قضیه افک وقتی دو قبیله اوس وخزرج برآشفتند و نزدیک بود باهم بجنگند، پیامبر اکرم از فراز منبر آنان را به سکون و آرامش دعوت داد تا این که آرام گشتند وسکوت نمودند. [صحیح بخاری (4141) و صحیح مسلم (2770)].
همچنان پیامبر اکرم برای برقراری صلح بین قبیله بنی عمروبن عوف، نزد آنان تشریف بردند. در روایت نسائی از سهل بن سعد ساعدی روایت شده که وی میگوید: «میان دو گروه ازانصار اختلافی بروز کرد حتی یکدیگر را با سنگ نیز زدند، پیامبر اکرم آنجا رفت تا میان آنان صلح برقرار نماید…» [مسند امام احمد 5/338].
مطلب پنجم: مراعات طبیعت و سرشت بشری
غیرت و رقابت و هم چشمی از ابتدای خلقت بشر بوده و همچنان با آدمی همراه خواهد بود، این خصلت در میان زنان خصوصاً میان زنان هم شوهر بیشتر به چشم میخورد، برخی از آنان گاهی مرتکب خطایی میشوند که اگر از فردی دیگر در احوال عادی سربزند، با او بگونهای کاملاً متفاوت برخورد خواهد شد. پیامبر اکرم در میان همسران خویش این مسأله را کاملاً مراعات میفرمود و با اشتباهات آنان در این مورد بگونهای صبورانه و توأم با عدل و انصاف برخورد مینمود، نمونهاش روایتی است از امام بخاری که از انس بن مالک روایت نموده است، انس میگوید: پیامبر اکرم نزد یکی از همسران خویش بود که یکی دیگر از امهات المؤمنین برای پیامبر کاسهای غذا فرستادند، آن همسر پیامبر بر دست خادم زد و کاسه از دست او بر زمین افتاد و شکست، آن جناب تکههای کاسه را جمع نمود و درحالی که غذاها را در آن کاسه جمع میکرد، فرمود: مادرتان غیرتو نزائيد، و سپس کاسۀ سالم آن همسر را به خادم داد تا برای همسر دیگرش ببرد و کاسه شکسته را برای همان همسری که آنرا شکسته بود باقی گذاشت. [صحیح بخاری (5225)]
آری! غیرت زنان با طبیعت شان سرشته و عجین شده است وایشان را به کارهای گوناگونی وادار نموده و از عاقبتاندیشی بازمیدارد، حتی گفتهاند، هرگاه غیرت زن بیاید، از بالای رودخانه پایین آن را نمیبیند.
درود الله (ج)، ملائك و مؤمنان باد بر آن رسول مكرم !
snakker om'برخورد نرم پیامبر اکرم (ص) با خطاکاران'
Skriv tankene dine
Del dine tanker om denne artikkelen med oss