

فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا… (روم، ٣٠)
Så vend ditt ansikt til Herrens rene religion!خراسان
خراسان
مقدمه
صدور فرمان تقنینی ریاست جمهوری در رابطه به قانون ثبت احوال نفوس در اواخر سال 1396 که در برخی موارد با قانون مصوبه سال 1393 پارلمان افغانستان تعارض دارد، باعث اعتراض برخی از وکلاء و نمایندگان در پارلمان و تعدادی از فعالان جامعه مدنی و جوانان گردید، و ازینجا بود که بحث و جدال روی اصالت خراسان بحيث نام تاریخی افغانستان و بازگشت به آن که از عظمت و افتخارات علمی و تاریخی برخوردار بوده، سر زبانها افتاد، در رسانه ها، خصوصا شبکه های اجتماعی بازتاب گسترده یافت و در اثر افکار عمومی در افغانستان به چند دسته مؤید و مخالف و بی تفاوت تقسیم گردید. جالبیت مطلب درینجاست بسیاری کسانی که درگیر تأیید و یا رد این موضوع می باشند، از معلومات کمتری درین زمینه برخوردارند، و اکثریت آنها را تعصبات قومی و لسانی به آن سو کشانده تا درین باره بدون داشتن معلومات کافی موقف بگیرند.
برای اینکه درین زمینه برای نسل نو وجوانان معلومات نسبتا تحقیقی ارائه کرده باشم و آنان را به نام و افتخارات علمی و تاریخی خراسان آشنا کرده باشم، لازم دیدم یک فصل از تحقیق خود را که در جریان سفر دو ماهه (دلو و حوت) سال 1365 در ایران تحت عنوان « اشتراکات فرهنگی افغانستان و ایران، فرصتها و چالشها» تهیه کرده بودم، خدمت خوانندگان عزیز عرضه بدارم، به امید اینکه بتواند بر برخی از زوایای تاریک موضوع پرتو افشانی کند.
أ ـ خراسان، یک نام آشنا در تاریخ اسلام
مرحوم غبار در کتاب خود «افغانستان در مسیر تاریخ» می نویسد: جغرافیای امروزی کشوری به نام افغانستان در تاریخ به سه نام یاد شده است: آریانا، خراسان و افغانستان.
1 ـ آریانا: قدیمی ترین نامهای افغانستان است که هزار و پنجصد سال بر این خطه اطلاق می شده است، از دوره اویستا حدود هزار سال قبل از میلاد تا قرن پنجم میلادی.
2 ـ خراسان: این واژه که به معنای مطلع آفتاب است، بعد از قرن سوم میلادی ظاهر شد، و از قرن پنجم تا قرن نوزدهم میلادی به مدت هزار و پنجصد سال افغانستان به این نام یاد می شد.
3 ـ افغانستان: در قرن نوزدهم میلادی خراسان به تدریج جای خود را به افغانستان خالی کرد، تا اسم جدیدیباشد برای این کشور. (افغانستان در مسیر تاریخ ص 9، چاپ 1346 مطبعه دولتی، کابل افغانستان)
اما آیا خراسان اسم جغرافیای سیاسی فعلی به نام افغانستان بوده که در قرن نوزدهم به افغانستان تعویض شده؟ برای پاسخ به این سوال، لازم است به اسناد تاریخی مراجعه کنیم و نظر مؤرخان و جغرافیه دانان را درین باره بدانیم.
ب ـ حدود خراسان: جهان گردان، جغرافیه دانان وخاورشناسان در تعیین حدود خراسان تاریخی اختلاف نظر دارند، هرتسفلد، خاورشناس آلمانی، مرزهای خراسان باستان در عصر ساسانی را این گونه تعریف می کند:«دروازه های کاسپین (خزر) نزدیک ری (تهران)، کوههای البرز، گوشه جنوب شرقی دریای خزر، دره ترک، خطی برابر راه آهن ماوراء خزر تا لطف آباد در گز، خطی که از صحرای تجند و مرو گذشته و در زیر کرکی به جیحون می رسد. موافق به سکه های سکایی و ساسانی، این خط از مرزی از قلل رشته کوههای حصار گذشته به پامیر می رسد، و از آنجا به سمت جنوب مایل گشته و به امتداد قطعه ای از جیحون که بدخشان را در میان گرفته سیر کرده و به قله هندوکش می رسیده است؛ از آن نقطه خط سرحدی به سمت غرب برگشته و در امتداد رشته کوه های هندوکش به جنوب هرات رسیده و در ناحیه جنوب ترشیز (کاشمر کنونی)، خواف و قهستان را قطع کرده و باز به دروازه کاسپین پیوسته است.» (ریاضی، غلامرضا، دانشوران خراسان، شرکت چاپخانه خراسان، مشهد: 1336 ص 13)
کی . لو. استرانج ، خاورشناس پرکار انگلیسی، در تعیین مرزهای خراسان تاریخی چنین گفته است: «نام خراسان در اوایل قرون وسطی بر تمام شهرهای اسلامی که در شرق بیابان لوت و کویر مرکزی ایران تاکوه های هند را بسط داشته، اطلاق می شده است. خراسان در این مدلول بزرگ، همه شهرهای ماوراء النهر که در شمال شرقی ایران موقعیت دارند با قهستان در بر می گرفته سوای سیستان؛ و حدود آن عبارت بوده از سمت آسیای مرکزی بیابان شمالی چین و پامیر و از سمت هند جبال هندوکش و از سمت شمال شرق تا رود جیحون(آمودریا) امتداد داشته و تمام کوهستان های ماوراء هرات را شامل بوده و از این رو همه شهرهایی که در بخش علیای رود جیحون (آمودریا) از ناحیه پامیر بوده در قلمرو خراسان به شمار می رفته. اقلیم خراسان در روزگار تازیان (اعراب) به چهار بخش بزرگ تقسیم می شده و دارای چهار شهر بزرگ بوده است که هر کدام به نوبت خود پایتخت بوده اند: بلخ، مرو، هرات، نیشاپور. پیش از اسلام شهر بلخ در تاریخ ایران کهن دارای پایه نخستین است، پس از فتح خراسان بدست تازیان (اعراب)، نخست پایتخت مرو بوده تا اینکه طاهریان نیشاپور را پایتخت قرار دادند و این شهر، شهر بزرگی بود در بخش غربی خراسان که با شهر و شهرستان کنونی (نیشاپور) قابل مقایسه نیست.» (بلدان الخلافة الشرقیة ص 423 ـ 424 تعریب: بشیر فرنسیس وکورکیس عواد، چاپ دوم 1985 مؤسسة الرسالة، بیروت و ریاضی، غلامرضا، دانشوران خراسان، شرکت چاپخانه خراسان، مشهد: 1336 ص 14 و 15)
التون. ل. نیل، خاورشناس دیگر می گوید: «خراسان در واقع احیانا شامل سرزمین پرنعمت جنوب دریای آرال (خوارزم) و نواحی آن سوی جیحون (ماوراءالنهر) و بسیاری از فلات ایران می شده است که حدود شرقی آن تا چین می رسیده، ولی عملا این مرز از بلخ و بخش معروف به تخارستان (باختر باستانی) آن سوتر می رفت، و در مغرب به همین گونه حدود خراسان کمتر به مرزهای زاگرس می رسید اما گاهی شامل قوس، جرجان، ری و بخش هایی از طبرستان می گشته و با آنکه ماوراء النهر غالبا با خراسان یکی گرفته می شد، ولی عملا آمودریا همان مرز شمالی خراسان شناخته می شد و گاهی عملا تا این حدود هم نمی رسید.» (تاریخ سیاسی و اجتماعی خراسان، تألیف التون نیل، ترجمه مسعود رجب نیا، تهران، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، ص 8 تا 11 و رنجبر، احمد، خراسان بزرگ، تهران، امیرکبیر، چاپ اول،1363، ص 16.)
اما یاقوت حموی، از جهانگردان و جغرافیه دانان مسلمان، حدود خراسان در دوره اسلامی را این گونه تعریف می کند: «خراسان سرزمینی گسترده ایست که حدود آن از عراق آزادوار و ناحیه جوین و بیهق شروع می شود و تا نزدیکی هند و تخارستان و غزنه و سیستان و کرمان می رسد، اما کرمان شامل آن نیست. مهمترین شهرهای آن نیشاپور، هرات و مرو است و همچنان بلخ، تالقان، نسا، ابیورد، سرخس و سایر شهرهایی که این سوی دریای آمو واقع هستند.» (معجم البلدان 2/350، چاپ دار احیاء التراث العربی ـ بیروت)
ابن حوقل، جغرافیه دان دیگر مسلمان می نویسد: «خراسان نام اقلیمی است که حدود شرقی آن از نواحی سیستان و اراضی هند، و از جانب غرب به صحرای غز و نواحی جرجان، و از جانب شمال به اراضی ماوراء النهر و اندکی از اراضی دره ترک آن طرف ختل و از جنوب به بیابان فارس و قومس تا نواحی کوه های دیلم با جرجان و طبرستان و رَی (تهران کنونی) را در بر می گیرد. (صورة الارض، ص 162، چاپ انتشارات بنیاد فرهنگ ایران)
عبد الحی گردیزی، تاریخ نگار دوره غزنویان می نویسد: «نام خراسان نخستین بار در زمان اردشیر بابکان، پادشاه ساسانی (224 ـ 242م) بر افغانستان کنونی اطلاق شد، زیرا اردشیر خراسان را به چهار ولایت تقسیم کرده بود و بالای هر کدام آن مرزبان گماشت: 1 – مرو شاهجان، 2 – بلخ و تخارستان، 3 ـ هرات و پوشنج و بادغیس، 4 ـ ماوراء النهر.» (زین الاخبار، تصحیح و تعلیق: عبد الحی حبیبی، چاپ 1363، دنیای کتاب، تهران ایران)
با توجه آنچه که ذکر شد، خراسان از دوره ساسانیان تا فتوحات اسلامی، یعنی از قرن پنجم تا قرن نوزدهم میلادی) اسم سیالی بوده که با توجه به تحولات سیاسی، صعود و نزول اقتدار حاکمان در منطقه، قلمرو آن بزرگ و کوچک می شده است، گاهی حدود شمالی آن تا صحرای چین رسیده و سرزمین های ماوراء النهر و خوارزم را شامل شده و حدود غربی آن تا عراق عجم می رسیده است، مرز شمالی آن از ماوراء و خوارزم تا بلاد هند در جنوب می رسیده، و احیانا این جغرافیا محدودتر و کوچکتر می شده است. آنچه که مسلم به نظر می رسد، این است که خراسان تاریخی همه جغرافیای فعلی افغانستان را در بر نمی گرفته، بلکه اکثرا به مناطقشمال شرقی، شمالی، شمال غربی، غربی و مناطق مرکزی و قسما جنوب افغانستان کنونی اطلاق می شده و ولایت سیستان که شامل ولایات جنوب غربی و جنوبی افغانستان فعلی می شود، شامل قلمرو خراسان نبودهاست، و اکثر اوقات کوه های هندوکش در جنوب و دریای آمو در شمال سرحد آن شناخته می شده است. بنابرآن اسم خراسان تاریخی شامل مناطقی از شمال و غرب و مناطق مرکزی افغانستان بوده و نیز سرزمین هایوسیعی از بلاد ماوراء النهر و بخشی از شمال و شرق ایران فعلی را در بر می گرفته است.
ج ـ افغان وافغانستان: واژه «اوغان» که توسط مؤرخان اسلامی به «افغان» تعریب شده، در قرن دهم میلادی ظاهر گردید که در آن زمان بر بعضی از قبایل پشتون اطلاق می شد و بعدا به تدریج مفهوم آن وسیعتر گردید تا آنکه در قرن هجدهم میلادی تمامی قبائل پشتون به این نام یاد می شدند.
اما افغانستان قبل ازینکه اسم رسمی کشور قرار گیرد، اولین بار در قرن سیزدهم میلادی بر برخی از مناطق شرقی افغانستان اطلاق می شد و بعد در قرن چهاردهم این اسم به منطقه «تخت سلیمان» و مناطق پیرامون آن در شرق کشور اختصاص یافت. در قرن شانزدهم مناطقی که در جنوب کابل موقعیت دارند، به نام «مملکت افغان» مسمی گردید. در قرن هجدهم مدلول اسم «افغانستان» وسعت یافت و شامل مناطق گسترده ای از دریای سند تا کابلستان، و از کشمیر و نورستان گرفته تا قندهار و ملتان شامل گردید و «موطن افاغنه» بر آناطلاق شد، تا اینکه در قرن نوزدهم میلادی واژه افغانستان نام رسمی کشور ما قرار گرفت. (افغانستان در مسیر تاریخ ص 9)
د ـ خراسان بعد از فتوحات اسلامی: در دوره خلافت عثمان بن عفان (رض) عبدالله بن عامر بن کریز در سال 28 والی خراسان تعیین گردید و خراسان بدست عبدالله بن عامر کاملا فتح شد. سیستان که در ناحیه جنوبی خراسان قرار داشت، نیز بدست وی فتح شد. فتوحات اولیه پایان کار مقاومت خراسانیان و اهل سیستاندر برابر نیروهای فاتح نبود، اهل سیستان مانند خراسانیان چندین بار پیمانی را که با مسلمانان بسته بودند، نقض کرده و با آنها وارد جنگهای هولناکی شدند، چنانکه چندین بار میان دو طرف صلح صورت گرفت و نقض گردید. در دوره خلافت عثمان بن عفان (رض) خراسان جزء قلمرو ولایت بصره عراق (عبد الله بن عامر) شناخته می شد و والی خراسان معاون خود را بحیث حاکم سیستان تعیین می کرد.
هـ ـ عصر امویها: بعد از شهادت عثمان (رض) حرکت فتوحات اسلامی در همه جبهات متوقف شد و تمام دوره خلافت علی (رض) در اختلافات و جنگهای داخلی سپری شد. اما همین که معاویه (رض) در سال 41 هجری به قدرت رسید، بار دیگر عبد الله بن عامر را به حیث والی بصره تعیین کرد. عبد الله بن عامر به امور خراسان توجه زیاد داشت و اقالیم سیستان وسایر مناطق شرقی را تحت سیطره خود در آورد و در دوره حاکمیت او اوضاع خراسان تا حد زیادی استقرار یافت.
در سال 45 هجری زیاد بن ابی سفیان به حیث والی بصره و خراسان و سیستان تعیین گردید. اولین بار سیاست اسکان و توطین اعراب در خراسان در دوره زمامداری معاویه آغاز شد که در طول دوره خلافت امویها این روند ادامه داشت، و در میان آنها بسیاری از فقهاء و دانشمندان اسلامی بودند که بعد از این تاریخ عربهای ساکن خراسان نقش مهمی در زندگی وتحولات سیاسی و اجتماعی منطقه ایفاء کردند.
در سال 60 هجری معاویه بن ابی سفیان وفات کرد و بعد از وفات وی پسرش یزید به اریکه قدرت تکیه زد و یزید سَلَم بن زیاد را والی خراسان و سیستان تعیین نمود. سلم با تمامی امرای محلی شورشی در ماوراء النهر جنگید و آنها را در نزدیکی شهر خوارزم به محاصره کشیده و وادار به صلح ساخت. بعد از مرگ یزید مردم خراسان علیه سلم بن زیاد شوریدند و سَلَم مجبور شد تا مهلب بن ابی صفره را والی مرورود، تالقان و جوزجان و عبد الله بن خازم را والی خراسان تعیین کند.
در نتیجه شورش هایی که در خراسان و سیستان علیه خلافت اموی صورت گرفت، عبدالملک بن مروان ولایت خراسان را تابع ولایت عراق و تحت فرمان حجاج بن یوسف ثقفی، والی عراق قرار دهد تا امنیت و استقرار را در خراسان اعاده نماید. حجاج بن یوسف مهلب بن ابی صفره را والی خراسان و عبیدالله بن ابی بکره را والی سیستان تعیین نمود.
در نتیجه توافق عبد الملک بن مروان، خلیفه اموی و حجاج بن یوسف، والی عراق قتیبه بن مسلم باهلی امیر خراسان تعیین شد و قتیبه در سال 86 به مرو مواصلت کرد.
ولایت قتیبه بن مسلم باهلی بر خراسان از مهمترین مراحل فتوحات اسلامی در منطقه به حساب می آید. حقیقتا فتوحات اسلامی در ماوراء النهر مدیون تدبیر و شجاعت این فرمانده بزرگ است.
زمانی که سلیمان در سال 99 وفات کرد، ولایت عراق و خراسان در دست خالد بن عبد الله قسری قرار داشت. خالد برادرش اسد را به ولایت خراسان فرستاد. عبدالله شهر بلخ را مرکز خود قرار داد، و شهر بلخ بعد از این تاریخ به مرکز سیاسی و نظامی مهمی برای اداره خراسان و ماوراء النهر درآمد.
و ـ دوره عباسیان: خراسان و سیستان در دوره خلافت عباسی نیز دچار اضطرابات شدید و شورشها بود تا آنکه محمد مهدی، خلیفه عباسی فضل بن سلیمان طوسی را در سال 167 به ولایت خراسان و سیستان مقرر کرد. این شخص تا زمان به قدرت رسیدن هارون رشید در سال 170 هجری، در منصب خود بحیث والی خراسان باقی ماند. هارون رشید در سال 177 فضل بن یحیی برمکی، یکی از مقربین دربار خود را به ولایت خراسان مقرر کرد که نامبرده خدمات شایانی در کار تأمین امنیت و استقرار خراسان شمالی و ماوراء النهر انجام داد کهباعث محبوبیت وی در خراسان، و موجب خوف دربار خلافت شد، بنابرآن هارون رشید در سال 179 او را از ولایت خراسان عزل کرد و به سبب آن اهالی خراسان شدیدا خشمگین گردیدند.
بعد از وفات هارون رشید در سال 193، پسرانش عبد الله مأمون و محمد امین بر سر جانشینی پدر با هم به منازعه پرداختند. طاهر بن حسین پوشنجی که فرمانده مأمون بود، سپاه امین را شکست داد و خود او را به قتل رسانید، مأمون به پاداش آن طاهر را در سال 205 به ولایت خراسان گماشت، و طاهر در شهر مرو، پایتخت اقلیم خراسان مستقر گردید.
طاهر پوشنگی از همان لحظه ایکه در خراسان مستقر شد، به فکر جدایی خراسان از دولت عباسی افتاد، و برای این کار مهم وخطیر شروع به آماده گیری کرد. یک ونیم سال بعد، طاهر تصمیم گرفت تا خراسان را به صورت نهایی از دولت خلافت عباسی جدا کند، در همین راستا در سال 207 هـ طاهر به هنگام القای خطبه جمعه از سر منبر ، اسم مأمون، خلیفه عباسی را از خطبه ساقط ساخت و با این کار خود عملا استقلال خراسان از خلافت عباسی را اعلان نمود. طاهر بن حسین فردای آن روز که به دست خادمش مسموم شده بود،وفات کرد.
طاهر بعد از آن وفات کرد که در واقع هسته نخستین دولت مستقل طاهری را در سرزمین خراسان کاشته بود و در مدت کوتاهی بر شهرهای مهم خراسان چون تخارستان وبلخ در شمال، مرو، هرات، نیشاپور در غرب، کرمان وسیستان در جنوب غربی استیلاء یافته بود. محمد بن طاهر، آخرین حاکم طاهری توسط یعقوب بن لیث صفار در سال 259 دستگیر و پادشاهی یعقوب اعلان گردید.
(وفيات الأعيان 2/517، سير أعلام النبلاء 10/108، البداية والنهاية 10/261، تاريخ افغانستان از ظهور اسلام تا سقوط طاهريان ص 116، الفخري في الاداب السلطانية ص 214، تاريخ ده هزار ساله ايران عبد العظیم رضائي 2/246، تاريخ ايران ـ از عرب تا ديالمه ص 643 و خراسان وماوراء النهر بلاد أضاءت العالم بالاسلام ص 60 تأليف: عبد الباري محمد الطاهر.)
ز ـ علماء و مشاهیر خراسان: سرزمین خراسان خِطّه دانش پرور و هنر آفرین بوده و این استعداد بعد از طلوع آفتاب جهانتاب اسلام، شگوفاتر شد و فرزندان آن قبل از دیگران به کسب علم و دانش پرداختند ، چنانکهدر تمام علوم و فنون متداوله عصر سرآمد روزگار خود شدند. در آن زمان هیچ عرصه علمی وجود نداشت، مگر اینکه اهل خراسان در آن میدان تاختند و از دیگران پیشی گرفتند که کتب تراجم مملو از حکایات ستاره های درخشانی است که در آسمان خراسان رخشیده اند، ما دراینجا به صورت مختصر به مشهورترین آنان اشاره می کنیم.
اولا: دانشمندان اثر گذار خراسان در سطح جهان:
1 ـ ابونصر فارابی: محمد بن محمد ترخان (259 ـ 339 هـ) فیلسوف مشهور. فارابی به پایه ای از دانش رسید که او را در فلسفه و معلم ثانی لقب دادند؛ چون ارسطو معروف معلم اول لقب گرفته بود و فارابی چون بیشتر بر آثار ارسطو شرح کرده و از کتب فلسفی، بیشتر به کتب معلم اول دل نهاده بود، به این جهت مقامی را که ارسطو در یونان کسب کرده بود، فارابی در تمدن اسلام بدست آورده است. تألیفات او را بغیر از شروح، 40عنوان کتاب نوشته اند، از جمله: آراء المدینة الفاضلة، السیاسة المدنیة، الجمع بین الرأیین، اتفاق آراء ارسطاطالیس و افلاطون، از بهترین آثار اوست. فارابی در دمشق وفات کرد. (دانشوران ص 156)
2 ـ ابونصر فارابی: اسماعیل بن حماد جوهری فارابی. وی بزرگترین لغتنامه (فرهنگ) عربی را به نام «صحاح اللغة» تألیف کرد و نخستین کسی بود که به فرهنگ زبان عربی نظم و ترتیب بخشید. جوهری از ادیبان و لغت شناسان بزرگ سده چهارم هجری شناخته می شود و نخستین مردیست که به فکر پرواز در هوا افتاد وچون وسایل فـنی در اختیار نداشت، جان خود را دراین راه از دست داد. سال وفات او را 391 یا 400 هجری نوشته اند. (همان ص 154)
3 ـ ابوریحان بیرونی: محمد بن احمد خوارزمی (362 ـ 440 هـ) در شمار دانشمندان ریاضی درجه اول خراسان به حساب می آید. وی دانا به فلسفه یونان و هنود بود و در ریاضیات و فلکیات دستی دراز و زبانی گویا داشت. تألیفات مشهور بیرونی عبارت اند از: التفهیم لاوایل صناعة التنجیم، فهرست مؤلفات محمد زکریای رازی، الآثار الباقیة عن القرون الخالیة، تحقیق ما للهند من مقولة مقبولة فی العقل و مرذولة، استیعاب الوجوه الممکنة فی صنعة الاسطرلاب، مقالید علم الهیئة، زیج یا قانون مسعودی، تجرید الصناعات و الانوار، المقالات و الآراء و الدیانات، افراد المقال فی امر الظلال، الجماهر فی معرفة الجواهر. مجموع آثار او را 23 عنوان نوشته اند که اکثریت آنها از بین رفته است. (همان ص 158)
4 ـ ابوعلی بن سینا: شیخ الرئیس ابوعلی، حسین بن عبدالله سینا، فیلسوف، طبیب، وزیر و نویسنده نامیایکه در سال 370 هـ در روستای «خرمیثن» بخارا پا به عرصه وجود گذاشت. پورسینا در 17 سالگی نظر به دانش پزشکی به دربار امیر نوح بن منصور سامانی (366 ـ 387 هـ) پذیرفته شد و پس از سقوط سامانیان، رهسپار دربار خوارزمشاهیان گردید. ابن سینا بعد از گشت و گذار زیاد در شهرهای ایران، در سال 428 هـ در همدان وفات کرد. پدر ابن سینا بلخی بوده و مادرش ستاره نام داشت و از اهل بخارا، زبان مادری او هم فارسی دری بوده است. ابن سینا نه تنها مایه افتخار خراسان، بلکه از بزرگترین دانشمندان گیتی به ویژه جهان اسلام به حساب می رود. از تألیفات ابن سینا کتاب الشفا در حکمت و قانون در طب است. مجموع تألیفات او را 95 و برخی 120 نوشته اند که ترجمه تألیفات او در نهضت علمی اروپا تأثیر به سزایی داشته است. یک تعداد کتابهای ابن سینا به لاتین ترجمه شده، مانند شفا، قانون، نجات و اشارات، همچنانکه کتابی به زبان فارسی دری به نام » دانشنامه علائی» در فلسفه نوشته و آنرا به نام علاء الدولة، ابوجعفر کاکویه نامیده است. ابن سینا بزرگترین فیلسوف مسلمان شناخته می شود. تألیفات شیخ الرئیس از لحاظ اهمیت، مطمح نظر دانشمندان بوده و بیشتر آنها را شرح کرده اند. (همان ص 162)
5 ـ حکیم عمر خیام: غیاث الدین عمر بن ابراهیم نیشاپوری، در بیشتر علوم زمان خود به ویژه نجوم، طب، حکمت مهارت داشت و برخی جایگاه او را در حکمت بعد از ابن سینا دانسته اند، اما خیام در اروپا و امریکا وهمچنان در ایران و افغانستان با رباعیاتش شهرت یافته که تعداد زیاد آنها به زبان های متعدد دنیا ترجمه شده است. خیام در سال 439 هـ در نیشاپور بدنیا آمد و به شهرهای سمرقند، اصفهان، مرو و سایر شهرهای خراسان سفر کرد و کارهای علمی مهمی انجام داد و در سال 517 هـ در زادگاهش، نیشاپور چشم از جهان پوشید. از عمر خیام 21 عنوان کتاب ذکر شده که بیشتر در علوم ریاضی، نجوم، حکمت و فلسفه می باشد،مشهورترین آن همان رباعیات اوست.
6 ـ فردوسی: ابوالقاسم، حسن بن علی، معروف به فردوسی در سال 319 هـ در روستای باژ از توابع طابران طوس به دنیا آمد. فردوسی از همان آغاز به کسب علم و دانش پرداخت، در کنار آن به خواندن داستان علاقمند شد، مخصوصا به تاریخ و اطلاعات مربوط به گذشته ایران عشق می ورزید. همین علاقمندی او را به فکر به نظم در آوردن شاهنامه انداخت وپس از یافتن دستمایه اصلی داستان های شاهنامه، نزدیک به سی سال از بهترین ایام زندگی خود را وقف این کار کرد. شاهنامه پرآوازه ترین سروده فردوسی و یکی از بزرگترین نوشته های ادبیات کهن فارسی است. فردوسی این اثر جاودان خود را در سال 372 هـ به پایان رسانید که حدودا شصت هزار بیت دارد و سه دوره اساطیری، پهلوانی، تاریخی را در بر می گیرد . (همشهری آن لاین، زندگی نامه فردوسی) از فردوسی به عنوان بزرگترین شاعر حماسه سرای زبان فارسی دری یاد شده که 35 سال تمام عمر خود را برای احیای زبان فارسی که تحت تأثیر علمی و ادبی زبان عربی، زبان مسلط آن روزگار قرار گرفته بود، صرف کرد تا شاهنامه مشهور خود را که در واقع شاهکار ادبی جاودان است، به وجود آورد. خود می گوید:
بسی رنج بردم در این سال سی ** * عجم زنده کردم بدین پارسی
ابن اثیر شاهنامه فردوسی را «قرآن عجم» یاد کرده. وی بالآخره در سال 411 هـ وفات کرد. (دانشوران ص 178)
7 ـ خواجه نظام الملک: حسن بن علی بن اسحاق، ملقب به نظام الملک در سال 408 هـ به دنیا آمد و در رمضان 485 هـ به تیغ یکی از پیروان حسن صباح (باطنی) از پای درآمد. خواجه نظام الملک طوسی در دستگاه سلجوقیان راه یافت و در پادشاهی آلب ارسلان وفرزندش ملکشاه 29 سال به مسند وزارت نشست و با ایجاد نظامیه ها و خانقاه ها وگماشتن دانشمندان به تدریس، خدمات بزرگی انجام داد. سنخ فکری این مرد بزرگ از اثر مشهورش «سیاست نامه» یا «سیرالملوک» پیداست.(دانشوران ص 190)
8 ـ حجة الاسلام غزالی: ابوحامد، محمد غزالی (450 ـ 505 هـ) شخصیت بزرگوار دیگری که از طوس برخاست؛ او یکه تاز میدان کلام ونگارش عصر خود بود، هیچ کس یارای جدال و مناظره با حجة الاسلام غزالی را نداشت. مهم ترین تألیف غزالی «احیاء علوم الدین» است که در اخلاق و تصوف و توجه به امور دینی از کتابهای نامی به حساب می رود و کیمیای سعادت چکیده آن است که به پارسی نوشته شده و یکی از بهترین نمونه های نثر فارسی دری می باشد. غزالی علاوه بر تألیفات خود که به زبان عربی نوشته، هفت تألیف به زبان فارسی دارد، از جمله: نصیحة الملوک. رساله ها و تألیفات غزالی را بیشتر از دوصد عنوان کتاب گفته اند که از جمله چهل تای آن مشهور است. امام غزالی کتاب «مواهم الباطنیة» یا » فضائح الباطنیة» را در رد مذهب اسماعیلیان و «تهافة الفلاسفه» را در بی بنیاد نشان دادن افکار فیلسوفان نوشت که خیلی شهرت یافت و ابن رشد اندلسی، فیلسوف مشهور در رد آن کتاب «تهافة التهافة» را نوشت.
غزالی در سال 488 هـ بعد از چهار سال تدریس در نظامیه بغداد، مسند تدریس را رها کرد و به دنیای تصوف و زهد رو آورد، ده سال در عراق، شام، فلسطین وحجاز بسر برد و بعد از ادای مناسک حج به طوس بازگشت و کتاب «المنقذ من الضلال» را نوشت و بالآخره در سال 505 هـ در طوس وفات کرد. (همان ص 194)
9 ـ جلال الدین محمد بلخی معروف به مولوی (604 ـ 672 هـ) راجع به وی در بخش عرفاء و متصوفین سخن مفصل رفته است.
10 ـ خواجه نصیر الدین طوسی: ابوجعفر محمد (597 – 672 هـ) در طوس بدنیا آمده و در خراسان نشو ونمو یافته است. وی را در مراتب علمی و عقلی جانشین ابن سینا شمرده اند، چنانکه بهترین شرح کتاب اشارات ابن سینا از اوست. نصیر الدین طوسی در علوم دینی، فلسفه، ریاضیات و فلکیات نیز سرآمد اقران خود بود و در هر رشته تألیفات فراوان دارد. از کتاب های مشهور او تجرید العقاید در کلام، شرح اشارات پورسینا در حکمت، اساس الاقتباس در منطق، تذکره نصیریه در هیئت، تحریر اقلیدس در هندسه، اوصاف الاشراف در تصوف می باشد. اخلاق ناصری در شرح زندگی ناصر الدین عبدالرحیم محتشم، حاکم اسماعیلیان قهستان را به پارسی نوشته است. خان مغول (هلاکو) او را به حیث مشیر و منشی خود قرار داد. طوسی در برانداختن خلافت عباسیان و از میان برداشتن المستعصم، آخرین خلیفه عباسی در سال 656 هـ نقش فراوان داشته است. (همانص 205)
11 ـ ابوجعفر بن محمد بن حسین طوسی، معروف به شیخ الطائف (385 ـ 460 هـ) شاگرد شیخ مفید و سید مرتضی است و در عصر خود فقیه امامیه و مقتدای آنان شمرده می شد. وی در جریان فتنه شیعه و سنی در سال 433 هـ مجبور به ترک بغداد شد و به نجف رفت و تا آخر عمر آنجا ماند. از جمله کتاب های او تهذیب و استبصار در علم حدیث تشیع امامیه است، و همچنان کتاب مصباح المتحجد، مقتل الحسین، اخبار المختار، کتاب الغیبة، و کتاب النهایه و المبسوط در فقه می باشد. (همان ص 211)
ثانیا: صوفیان و عارفان خراسان:
صوفیان و عارفانی که از قلمرو خراسان برخاسته اند، بی حد و حصر اند، تذکره نویسان زیادی در باره آنها سخن گفته اند. ابوالحسن علی هجویری غزنوی متوفی 470 هـ در کتاب «کشف المحجوب لارباب القلوب» که در باب تصوف تألیف شده، راجع به صوفیه خراسان می نویسد: «اما از اهل خراسان که سایه اقبال حق آنجاست، من سه صد کس دیدم اندر خراسان، تنها هر یک مشربی داشتند که یکی از آنها اندر همه عالم بس بود و این جمله از آنست که آفتاب محبت و اقبال طریقت اندر طالع خراسان است.» شمار کسانی که پایگاه عرفان و تصوف را در خراسان بالا برده اند، از اندازه بیرون است و در اینجا با یاد نام چند نفر از بزرگان تصوف و عرفان اکتفا می کنیم:
11 ـ جلال الدین محمد فرزند بهاء الدین محمد بلخی معروف به مولوی/ مولانا (604 ـ 672 هـ) صاحب «مثنوی»و «دیوان کبیر» منسوب به شمس تبریزی و کتاب «فیه مافیه»، از مشاهیر عرفاء و دانشمند صاحب نام در جهاناست، به همین خاطر شیخ بهاء الدین عاملی در وصف مولانا می گوید: من نمی گویم که آن عالی جناب *** هست پیغمبر، ولی دارد کتاب
تأثیر و نفوذ اندیشه های مولانا جلال الدین بلخی خراسانی بر جریانات فکری و عرفانی جهان، مورد اتفاق اندیشمندان و صاحب نظران حوزۀ عرفان و تصوف است. آثار مولانا، به ویژه مثنوی معنوی، تبلوری از شخصیت عرفانی اوست. مثنوی یکی از بزرگ ترین کتب ادبی و عالی ترین بیان و نظم عرفانی و خلاصه سیر فکری و آخرین نتیجۀ سلوک عقلانی امم اسلامی است. مثنوی گذشته از اشتمال بر تبیین حقایق ادیان و اصولِ تصوف و شرح و رموز آیات قرآنی و اخبار نبوی، نموداری است از مراتب و مقامات مولانا و یاران برگزیدۀ او.
آثار مولانا حتی در مغرب زمین از پرفروش ترین کتب می شود. اندیشه های مولانا در همۀ جوامع فرهنگی جهان مورد استناد است؛ آثار مولوی با برقراری ارتباطات فرهنگی، رشتۀ مودتی بین ممالک برقرار نموده است. دانشمندان ترک، ادبای ایران، ماوراءالنهر و نیم قاره هند، همه به سرود مولانا مترنم اند و به یک آهنگ، ترانۀ محبت و انسانیت می سرایند.
شروح مثنوی و خدمات علمی بر آثار مولانا: در اواخر دورۀ امپراتوری عثمانی، “طاهر المولوی” شرحی به زبان ترکی در دوازده مجلد، بر مثنوی نوشت. سپس یک محقق کردی، به نام “شفیق جان” شرح او را تکمیل نمود و شرح مثنوی خویش را از مجلد سیزدهم تا هجدهم به چاپ رسانید. در مصر نیز “دسوقی شتاء”، مثنوی را به عربی ترجمه و شرح نمود و شارح دیگر “محمد کفافی”، دفترهای اول و دوم مثنوی را در دو مجلد به زبان عربی شرح کرد که با مرگ او ناتمام ماند.
در قرن گذشته نیز “رینولد الین نیکلسون و آرتور جان آربری، نقش شاخصی در معرفی مولانا و مثنوی او به جهان غرب ایفا کردند. نیکلسون علاوه بر ترجمه و شرح «منتخبی از غزلیات عارفانۀ مولانا» متن کامل مثنوی جلال الدین رومی را در هشت مجلد به انگلیسی ترجمه و اکثر ابیات آن را شرح نمود. آرتور آربری نیز گزیده ای از مثنوی و «فیـه ما فیـه» را به انگلیسی ترجمه کرد. آنا ماری شیمل، شرقشناس آلمانی، یکی دیگر از مولوی شناسان غربی است. وی در کتاب «من چـو بادم تو چـو آتش» به بررسی حیات و شخصیت مولانا و تحلیل عظمت مثنوی معنوی پرداخته است. «شکـوه شمس»، «سیری در آثار و اندیشه های مولانا» و «گزیده دیوان شمس» به زبان آلمانی؛ «مجموعه ای از غزلیات و رباعیات مولانا»، آثار دیگر خانم شمیل در عرصۀ مولوی شناسی است. ویلیام چیتیک، از اسلام شناسان و متخصصان عرفان مولوی و ابن عربی در آمریکاست که «راه عرفانی عشق»، «تعالیم معنوی مولوی»، «من و مولانا»، «زندگانی شمس تبریزی» و «آموزههای صوفیانه مولوی» ، از جمله آثار او در بررسی و تحلیل آراء و اندیشه های مولانا می باشد.
در حوزۀ فرهنگی خراسان و ماوراءالنهر، از قرن هشتم به بعد، مثنوی مورد توجه خاصِّ صاحب نظران این عرصه واقع شد. نخستین شرح کمالالدین حسین خوارزمی بر مثنوی و توجه ویژۀ محمد پارسا، رهبر سلسله نقشبندیه به دیوان شمس، مثال هایی از این گونه است. “یعقوب چرخی” از خلفای نیرومند و سومین سجاده نشین شاه نقشبند، «رساله نائیـه» را در شرح مثنوی نگاشت. عبدالرحمن جامی نیز که مثنوی را «قرآن به زبان پارسی» نامیده است؛ در «نــی نامـه» دو بیت آغازین مثنوی را به نظم شرح کرده وهمچنان اسیری لاهیجی و علاءالدین علی بن محمد بن محمد شاهرودی، بر بخشی از مثنوی یا برخی از ابیات او شرح نگاشته اند. مولانا حسین واعظ کاشفی علاوه بر تألیف»لب المعنوی» (گزیدۀ مثنوی)، در گزیدۀ دیگری به نام «لب اللباب» مثنوی را به قریب پانصد موضوع تقسیم کرده و اشعار مربوط به هر موضوع را در ذیل آن قرار داده است. استاد بدیع الزمان فروزانفر این کتاب را از مرغوب ترین شروح مثنوی دانسته است. ملا فیض کاشانی فیلسوف قرن یازدهم با نگرش فلسفی، منتخبی از مثنوی را به نام “سراج السالکین” فراهم آورده است. در قرن گذشته نیز در ایراناستاد بدیع الزمان فروزانفر، علامه محمدتقی جعفری، جلال الدین همایی، عبدالحسین زرین کوب، محمد استعلامی، عبدالکریم سروش (تصحیح مثنوی بر اساس نسخۀ قونیه و تفسیر بخش اعظم مثنوی، به صورت CD)، سیدجعفر شهیدی، کریم زمانی و . . . تفاسیری با رویکردهای گوناگون بر مثنوی نگاشته اند.
از جمله این شروح، استاد فروزانفر شرح اسماعیل انقروی به نام «فاتح الابیات» را کامل ترین شرح مثنوی معنوی و «فاضلانه و محققانه» می خواند. این کتاب در معرفی شاهکار مولانا در مراکز مثنوی پژوهی غرب، نقش به سزایی داشته است. نیکلسون که ترجمه و تفسیر او معتبرترین منبع مولانا شناسی در دانشگاه های غرب است؛ شرح انقروی را «بهترین تفسیر شرقی مثنوی» توصیف نموده و اساس تفسیر خویش را بر آن نهاده است.
به همین ترتیب ده ها کتاب دیگر در شرح آثار مولوی و بیان احوال و زندگی او در شبه قاره هند نگاشته شده، که ذکر همه آنها و ذکر کسانی که در باره مولانا محمد بلخی رومی نوشته اند،سخن را به درازا می کشاند، به همین قدر بسنده می شویم.
(سایت تحلیلی خبری عصر ایران، نگاهی اجمالی به شروح مثنوی مولوی، به قلم: مهوش السادات علوی)
12 ـ شیخ ابوسعید ابوالخیر: از بزرگان صوفیه خراسان است (357 ـ 440 هـ) در چگونگی حالش دو کتاب در دست است: «اسرار التوحید» و «حالات و سخنان شیخ ابوسعید» .. از این پیر روشن ضمیر داستانهایی گفته اند که ذکر آن دراین مجمل نشاید. رباعیات شیخ در باب عرفان در میان عرفان دوستان مرجع است.
13 ـ سنائی غزنوی: ابوالمجد مجدود بن آدم سنائی، از عارفان دیگر خراسان است که نخستین پایه شعر تصوفی را ریخت. او در نمیه قرن پنجم در غزنین چشم به جهان گشود. زندگی وی دارای دو بخش است: یکی آنکه در دربار غزنویان گذشته و بخش دیگر که پس از سفر خانه خدا بخراسان آمده و به صحبت بسیاری از پیران و مردان راه رسیده و در شهرهای معروف خراسان، به ویژه سرخس، چندی درنگ کرده است. از مثنوی های مشهور او «حدیقة الحقیقة» است که مولانای بلخی را تکان داده و «سیر العباد الی المعاد» ، که ذوق عارفانه از میان همه سطور آن نمایان است.
14 ـ عطار نیشاپوری: از عارفان نامدار دیگر خراسان، شیخ فرید الدین ابوطالب محمد، عطار نیشاپوری است که در سال 627 هـ درگذشته و همانجا به خاک سپرده شده است. وی در نیشاپور به طبابت می پرداخته و داروخانه بزرگی داشته است. منظومه های چندی و بیش از صدهزار شعر را به او نسبت می دهند که از همه مشهورتر آنها «تذکرة الاولیاء» است که احوال 96 تن از بزرگان صوفیه را بیان کرده و کتاب «منطق الطیر» که اندیشه های بلند را از زبان پرندگان به رشته نظم کشیده است. مولانا جلال الدین بلخی در وصف عطار گفته است:
هــفت شـــهر عشـــق را عــطار گــشت *** ما هنوز اندر خم یک کوچه ایم
عطار روح بود و سنائی دو چشم او *** ما از پی سنائی و عــــطار آمـــــــدیم
در اقلیم خراسان بزرگ، مردان نامدار فراوانی در تصوف و عرفان به شهرت رسیده اند که اجمالا از آنها نام برده می شود:
بایزید بسطامی، شیخ نجم الدین کبری، شیخ ابوالحسن خرقانی، شیخ الاسلام احمد جامی ( ژنده پیل) ، لقمان سرخسی، ابوعلی فارمدی طوسی – استاد تصوف حجة الاسلام غزالی -، شیخ الاسلام خواجه عبد الله انصاری، معروف به پیر هرات و صاحب مناجات ملیح فارسی، شیخ ابونصر سرّاج طوسی، ابوبکر نسّاج طوسی، امام احمد غزالی- برادر حجة الاسلام غزالی، شیخ سعد الدین حموی جوینی، علاء الدولة سمنانی، شیخ ابوبکر تایب آبادی … که از بنیان گذاران تصوف اسلامی هستند و با گفتار شیرین خود شور و شوق و حالی در خواننده و شنونده ایجاد می کنند و با افکار عرفانی، طرح تازه و نوینی در شعر فارسی افگندند که شرح آن در این مختصر نگنجد. ( دانشوران خراسان ص 221 و 222)
ثالثا: مشاهیر و دانشمندان خراسان در عرصه های علمی:
غلامرضا ریاضی، مؤلف کتاب «دانشوران خراسان» در پایان کتاب خود اختصارا اسمای دانشمندان خراسانیدر رشته های مختلف علمی را در چندین دسته فهرست کرده که به ترتیب زیر می باشد:
1 ـ ادیبان، دبیران ولغویان، مجموعا 100 نفر از جمله:
ابن قتیبه دینوری (متوفی 270) صاحب کتاب « الامامة و السیاسة» و 35 تألیف دیگر، ابوالحسن بیهقی بن فندق(متوفی 565) صاحب 33 تألیف، سعد الدین تفتازانی (متوفی 584)، شارح کتاب «تلخیص المفتاح» و «تهذیب»در منطق و «شرح مقاصد» در حکمت و کلام، ثعالبی (متوفی 429)، صاحب کتاب «یتیمة الدهر» ، جار اللهزمخشری (متوفی 538) صاحب «کشاف» و «اساس البلاغة» در تفسیر قرآن کریم، سکاکی (متوفی 628) صاحب کتاب» مفتاح العلوم» و کتاب «طلسمات»، نظامی عروضی (متوفی 570) صاحب کتاب » چهار مقاله» .. که تصانیف متعدد در علوم مختلف هستند.
2 ـ امیران و وزیران دانشور، مجموعا 44 نفر.
3 ـ طبیبان، مجموعا 20 نفر.
4 ـ حکیمان وفیلسوفان، مجموعا 31 نفر، از جمله: ابن سینا (متوفی 428)، ابوزید بلخی (متوفی 322)، عمر خیام (متوفی 517)، ابوریحان بیرونی (متوفی 440)، سید شریف جرجانی متوفی (816)،شهید بلخی (متوفی 325)، ابونصر فارابی (متوفی 339) ، ناصر خسرو بلخی (متوفی 481) و غیرهم.
5 ـ ریاضی دانان و فلک شناسان، جمعا 33 نفر، از جمله: ابوجعفر محمد بن موسی خوارزمی (متوفی 259) ابوحامد خجندی (متوفی 364) ، ابوالعباس احمد سرخسی (متوفی 246) وغیرهم.
6 ـ شاعران، مجموعا 239 نفر، از جمله: ابوشکور بلخی (متوفی 336)، اوحد الدین انوری (متوفی 568) ، حنظله بادغیسی (متوفی 220) ، عصمت بخاری (متوفی 829) کمال الدین خجندی (متوفی 803) ، ابومنصور دقیقی (متوفی 370) ، ابوعبد الله رودکی (متوفی 329) ظهیر الدین فاریابی (متوفی 598) ، عسجدی (متوفی 432) ، عنصری بلخی (متوفی 431) ، فرخی سیستانی (متوفی 429) ، ابوالقاسم فردوسی (متوفی 416) ، فروغی بسطامی (متوفی 1274) ، قانعی طوسی (متوفی 672) ، امیر الشعراء معزی (متوفی 521) ، منوچهری دامغانی (متوفی 432) ، محمد تقی، ملک الشعراء بهار (متوفی 1370) ، و غیرهم.
7 ـ عارفان و متصوفان، جمعا 102 نفر، از جمله: بایزید بسطامی (متوفی 261) ، خواجه ابدال چشتی (متوفی 355) ، ابراهیم ادهم بلخی (متوفی 161) ، ابوسعید ابوالخیر (متوفی 440) ، احمد خضرویه (متوفی240) ، شیخ الاسلام ابواسماعیل عبد الله انصاری (متوفی 481) ، نور الدین عبد الرحمن جامی (متوفی 898) ، حاتم اصم (متوفی 237) ، ابوالحسن خرقانی (متوفی 425) ، ابوعلی دقاق (متوفی 405) ، سلطان ولد بهاء الدین، پدر مولانا (متوفی سده 7) ، سنائی غزنوی (متوفی 525 ) ، شقیق بلخی (متوفی 174) ، مولانا حسین کاشفی سبزواری (متوفی 939) ، عطار نیشاپوری (متوفی 627) ، احمد بن محمد طوسی غزالی، برادر حجة الاسلام غزالی (متوفی 517) ، ابوالقاسم قشیری (متوفی 465) ، عبد الله بن مبارک مروزی (متوفی 181) ، ابوسهل احمد بن محمد مروزی (متوفی 466) ، معین الدین چشتی (متوفی 633) ، مولانا جلال الدین بلخی (متوفی 672) ، نجم الدین کبری (متوفی 618) ، ابوالحسن علی هجویری غزنوی (متوفی 465) ، شیخ بهاء الدین نقشبندی (متوفی 791) وغیرهم.
8 ـ فقهاء و متکلمان، جمعا 120 نفر، از جمله: احمد بن حنبل (متوفی 241) ، ابن خزیمه (متوفی سده 3) ، ابوبکر بن المنذر (متوفی 319 ) ، ابوحنیفه نعمان، امام اعظم (متوفی 150) ، ابوزید محمد بن احمد (متوفی 371) ابوحامد اسفرائینی (متوفی 406) ، ابواسحاق ابراهیم بن محمد اسفرائینی (متوفی 417) ، ابوبکر بیهقی (متوفی 458) ، ابوحاتم بستی (متوفی 354) ، ابوجعفر احمد بن محمد ترمذی (متوفی 295) ، ابواسحاق ثعلبی (متوفی 437) ، ابومحمد جوینی (متوفی 438) ، امام الحرمین، ابوالمعالی عبد الملک جوینی (متوفی 478) ، ابوالمظفر خوافی احمد بن محمد (متوفی 500) ، شمس الائمه، محمد بن احمد سرخسی (متوفی 483) ، ابولیث سمرقندی ، نصر بن محمد، امام الهدی (متوفی 383) ، منصور بن محمد سمعانی (متوفی 489) ، ابوالحسن سهیلی، علی بن احمد (متوفی 400) ، ابوبکر قفال کبیر شاشی (متوفی 365) ، ابوبکر مستظهری شاشی (متوفی 507) ، شمس الائمه حلوانی، عبدالعزیز بن احمد (متوفی 448) ، ابوجعفر محمد بن حسن، شیخ الطائفه (متوفی 460) ، حجة الاسلام ابوحامد غزالی (متوفی 505) ، ابوبکر قفال مروزی (متوفی 427) ، ابومحمد فراء بغوی (متوفی 510) ، ابونصر قشیری (متوفی 514) ، ابوالحسن علی بن ابوبکر مرغینانی (متوفی 593) ، ابوحامد محمد بن احمد مروروذی (متوفی 360) ، ابواسحاق مروزی (متوفی 462) ، ابوحفص عمر بن محمدنسفی (متوفی 537) ، ابوالبرکات عبد الله بن احمد نسفی (متوفی 710) ، ابوعلی نیشاپوری، حسن بن مظفر (متوفی 443) ، ابوعبید احمد بن محمد هروی (متوفی 401) وغیرهم.
9 ـ محدثان، جمعا 66 نفر، از جمله: ابن راهویه، اسحاق بن ابراهیم (متوفی 237) ، ابوحاتم بستی، محمد بن حیان (متوفی 354) ، ابوعوانه، یعقوب بن ابراهیم اسفرائینی (متوفی 316) ، بخاری، ابوعبد الله محمد بن اسماعیل (متوفی 256) ، ابوبکر برقانی (متوفی 425) ، ابوالقاسم عبد الله بن محمد بغوی (متوفی 317) ، ترمذی، ابوعیسی بن محمد (متوفی 279) ، حاکم نیشاپوری، ابوعبد الله (متوفی 405) ، سجستانی، ابوداودسلیمان بن اشعث (متوفی 275) ، مسلم بن حجاج قشیری نیشاپوری (متوفی 261) ، نسائی، ابوعبد الرحمن محمد بن علی (متوفی 303) وغیرهم.
10 ـ مؤرخان، 24 نفر، از جمله: ابوالقاسم بن خرداذبه، عبید الله بن احمد (متوفی 300) ، ابوالفضل بیهقی، محمد بن حسین (متوفی 470) ، خواند میر، غیاث الدین حسینی (متوفی 942) ، عوفی، محمد بن محمد (متوفی بعد از 630) ، عطاملک جوینی (متوفی 681) ، میرخواند، سید محمد حسینی (متوفی 903) وغیرهم.
استان خراسانِ ایران: خراسان کنونی برابر قانون تقسیمات ر مصوب سال 1316 هجری خورشیدی، از شمال محدود است به کشور ترکمنستان، از شرق به دریای هریرود افغانستان و دشت نا امید، از جنوب به استان سیستان و بلوچستان (زابل و زاهدان) و بیابان لوت، از غرب به کویر بزرگ مرکزی و شهرستان شاهرود، از شمال غربی به گرگان. اما خراسان در تشکیلات جدید اداری جمهوری اسلامی ایران فعلا به سه استان: خراسان رضوی، خراسان شمالی و خراسان جنوبی تقسیم شده است.
با عرض حرمت حنانی
snakker om'خراسان'
Skriv tankene dine
Del dine tanker om denne artikkelen med oss